کلمه جو
صفحه اصلی

subsequent


معنی : لاحق، مابعد، پسین، بعد، متعاقب، بعدی، دیرتر، خلفی، پس ایند
معانی دیگر : سپسی، سپسین، پیایند، (با: to) بعد از، پس از، وابسته به رویداد متعاقب یا پس رویداد

انگلیسی به فارسی

پس ایند، بعدی، بعد، پسین، لاحق، مابعد، دیرتر،متعاقب


متعاقب، بعدی، بعد، پسین، لاحق، مابعد، دیرتر، خلفی، پس ایند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: subsequently (adv.)
• : تعریف: coming or happening after; following.
مترادف: ensuing, following, next, sequent
متضاد: antecedent, preceding, previous, prior
مشابه: coming, consequent, proximate, succeeding

- His first film was a complete flop, but his subsequent films were quite successful.
[ترجمه ترگمان] اولین فیلمش یک شکست کامل بود، اما فیلم های بعدی او کاملا موفق بودند
[ترجمه گوگل] اولین فیلم او فلوپ کامل بود، اما فیلم های بعدی او کاملا موفق بودند
- Four years subsequent to their arrival in New York, they moved their family back to Chicago.
[ترجمه من] چهار سال بعد از ورودشان به نیویورک، خانواده خود را به شیکاگو بگرداندند.
[ترجمه ترگمان] چهار سال بعد از ورود آن ها به نیویورک، آن ها خانواده خود را به شیکاگو منتقل کردند
[ترجمه گوگل] چهار سال پس از ورودشان به نیویورک، آنها خانواده خود را به شیکاگو نقل مکان کردند
- In subsequent years, they were to think fondly of how they had first met.
[ترجمه ترگمان] در سال های بعد، آن ها با علاقه به این که اولین بار چگونه ملاقات کرده بودند، فکر می کردند
[ترجمه گوگل] در سال های پس از آن، آنها فریاد می زدند که چگونه آنها برای اولین بار ملاقات کردند

• succeeding, following, ensuing, happening after
subsequent describes something that happens or exists at a later time than something else.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] در سایر متعاقب، بعدی، لاحق
[آب و خاک] شاخه فرعی

مترادف و متضاد

لاحق (صفت)
accessory, subsequent

مابعد (صفت)
next, subsequent

پسین (صفت)
subsequent, hindmost, hinder, last

بعد (صفت)
next, subsequent

متعاقب (صفت)
subsequent, following, pursuant, succedent

بعدی (صفت)
subsequent, further, future, puisne, ulterior, latter, latest

دیرتر (صفت)
subsequent, posterior

خلفی (صفت)
subsequent, succeeding

پس ایند (صفت)
subsequent

after


Synonyms: consecutive, consequent, consequential, ensuing, following, later, next, posterior, postliminary, proximate, resultant, resulting, sequent, sequential, serial, subsequential, succeeding, successional, successive


Antonyms: anteceent, earlier, former, previous, prior


جملات نمونه

1. Subsequent events proved that Sloan was right.
حوادث بعدی نشان داد (اثبات نمود) که حق با "اسلون" بود

2. Further explanations will be presented in subsequent lectures.
توضیحات بیشتر در سخنرانی های بعدی ارائه خواهند شد

3. Though the enemy forces resisted at first, they subsequently learned that their efforts were in vain.
اگرچه نیروهای دشمن در ابتدا مقاومت کردند، اما بعداً پی بردند که تلاششان بیهوده بود

4. subsequent events
رویداد بعدی

5. subsequent events thoroughly exculpated him
رویدادهای بعدی بی گناهی او را کاملا نشان داد.

6. subsequent river
میان رود

7. a period subsequent to the war
دوران بعد از جنگ

8. Those concerns were overshadowed by subsequent events.
[ترجمه ترگمان]آن نگرانی ها تحت الشعاع رویداده ای بعدی قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]این نگرانی ها توسط رویدادهای بعدی تحت تاثیر قرار گرفتند

9. This will be discussed in subsequent chapters.
[ترجمه ترگمان]این موضوع در فصل های بعدی مورد بحث قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]این در فصل های بعد مورد بحث قرار خواهد گرفت

10. The story will be continued in subsequent issues of the magazine.
[ترجمه حلما] این داستان در شماره های بعدی مجله ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]این داستان در مسائل بعدی این مجله ادامه خواهد یافت
[ترجمه گوگل]داستان در ادامه مسائل مجله ادامه خواهد یافت

11. The book discusses his illness and subsequent resignation from the government.
[ترجمه ترگمان]این کتاب درباره بیماری وی و استعفای متعاقب آن از سوی دولت بحث می کند
[ترجمه گوگل]این کتاب در مورد بیماری او و استعفا از دولت است

12. His illness was subsequent to his wife's death.
[ترجمه ترگمان]بیماری او پس از مرگ همسرش بود
[ترجمه گوگل]بیماری او پس از مرگ همسرش بود

13. He confessed to other crimes subsequent to the bank robbery.
[ترجمه ترگمان]اون به جرائم دیگه هم بعد از سرقت بانک اعتراف کرد
[ترجمه گوگل]او به جرایمی دیگر پس از سرقت بانک ها اعتراف کرد

14. These skills were passed on to subsequent generations.
[ترجمه ترگمان]این مهارت ها به نسل های بعدی منتقل شدند
[ترجمه گوگل]این مهارت ها به نسل های بعد منتقل شدند

15. The day subsequent to your visit he died.
[ترجمه ترگمان]فردای آن روز او مرد
[ترجمه گوگل]روز بعد از دیدار او، درگذشت

16. Those explosions must have been subsequent to our departure, because we didn't hear anything.
[ترجمه ترگمان]این انفجارها پس از عزیمت ما رخ داده بودند، چون ما چیزی نشنیدیم
[ترجمه گوگل]این انفجارها پس از خروج ما بوده است؛ چرا که چیزی را شنیدیم

17. Three of them were killed in the subsequent encounter with the police.
[ترجمه ترگمان]سه تن از آن ها در برخورد بعدی با پلیس کشته شدند
[ترجمه گوگل]سه نفر از آنها در ملاقات بعدی با پلیس کشته شدند

18. Subsequent events verified that his judgement was at fault.
[ترجمه حلما] اتفاقات بعدی تایید کرد که قضاوتش اشتباه بود
[ترجمه ترگمان]رویداده ای بعدی تایید کردند که قضاوت او مقصر بوده است
[ترجمه گوگل]حوادث بعدی حاکی از آن است که قضاوت او گسل است

19. The first and all subsequent visits were kept secret.
[ترجمه ترگمان]اولین و همه ملاقات های متعاقب آن مخفی نگاه داشته شد
[ترجمه گوگل]اولین و همه مراجعات بعدی مخفی نگهداشته شد

subsequent events

رویداد بعدی


a period subsequent to the war

دوران بعد از جنگ


اصطلاحات

subsequent river

میان‌رود


پیشنهاد کاربران

پیامد

عواقب

پس از ان

متأخر

آتی

پیاپی

جای دوری لازم نیس برین
این همون هرجا اومد معنی بعدی، بعد از، بعد، رو با توجه به اون رویدادی که ذکر شده توی جمله میده
Improve your function on subsequent tests
عملکرد خود را در امتحان یا تستهای بعدی افزایش دهید.

بعدی
ما بَعد
( زیر مجموعه ) هم میشه: )

پس از. . . . .
بعد از یک واقعه

بعدی
Subsequent Presentation ارائه بعدی

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی
consequent :::: حاصل
consequent on :::: ناشی از ، حاصل از
concequently ::: درنتیجه
subsequent :::: بعدی
subsequently::::: بعدا

subsequent ( adj ) = متعاقب، در پی، به دنبال/بعدی، آتی

examples:
1 - Further explanations will be presented in subsequent lectures.
توضیحات بیشتر در سخنرانی های بعدی ارائه خواهد شد.
2 - Subsequent events proved that Sloan was right.
رخدادهای آتی ثابت کرد که حق با "اسلون" بود.
3 - The book discusses his illness and subsequent resignation from politics.
این کتاب درباره بیماری و استعفای متعاقب او از سیاست صحبت می کند.
4 - Everything I do makes me better at each subsequent thing.
هر کاری که انجام می دهم باعث می شود در کارهای بعدی بهتر شوم.


کلمات دیگر: