کلمه جو
صفحه اصلی

beforehand


معنی : اماده، راحت، جلو، پیش، قبلا، پیشاپیش، مقدم بر
معانی دیگر : ازپیش، از قبل، پیش از وقت، جلوتر، زودتر

انگلیسی به فارسی

پیشاپیش، پیش، جلو، از قبل، آماده، راحت، مقدم بر


پیش از آن، پیش، قبلا، پیشاپیش، جلو، مقدم بر، اماده، راحت


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: in advance; at a previous time; earlier.
متضاد: afterward, behindhand, subsequently
مشابه: early, in advance

- We went to the movie, but ate dinner beforehand.
[ترجمه ترگمان] رفتیم سینما، اما قبلش شام خوردیم
[ترجمه گوگل] ما به فیلم رفتیم، اما قبل از خوردن شام خوردیم

• before; previous; earlier
in advance
if you do something beforehand, you do it earlier than a particular event.

مترادف و متضاد

اماده (صفت)
able, apt, ready, provided, present, stock, handy, beforehand, presentient, fresh, prompt

راحت (صفت)
straight, convenient, well, light-handed, beforehand, placid, comfortable, comfy, snug, cozy, cuddly, homelike

جلو (قید)
up, afore, forward, ahead, forth, before, beforehand, along

پیش (قید)
near, beside, forward, ahead, forth, ago, past, in advance, beforehand, along, fore

قبلا (قید)
heretofore, beforehand, already, formerly, erstwhile, erst, supra

پیشاپیش (قید)
beforehand

مقدم بر (قید)
beforehand

early


Synonyms: advanced, ahead, ahead of time, already, ante, antecedently, before, before now, earlier, fore, in advance, in anticipation, precedently, precocious, previous, previously, sooner


Antonyms: after, afterward, behind, later


جملات نمونه

1. ring up beforehand to reserve a table
برای رزرو کردن میز از پیش تلفن بزنید.

2. they got married without telling anyone beforehand
آنها بدون آنکه قبلا به کسی بگویند ازدواج کردند.

3. the workers' strike and uprising had been choreographed beforehand
اعتصاب و بلوای کارگران از قبل طرح ریزی شده بود.

4. It is reasonable to assume that he knew beforehand that this would happen.
[ترجمه ترگمان]این منطقی است که فرض کنیم او از قبل می دانست که این اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]منطقی است فرض کنیم که او قبلا می دانست که این اتفاق می افتد

5. They proposed to make arrangement beforehand.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد کردند که از قبل ترتیب کارها را بدهند
[ترجمه گوگل]آنها پیشنهادی را پیشنهادی کردند

6. The police need to be briefed beforehand on how to deal with this sort of situation.
[ترجمه ترگمان]پلیس باید پیشاپیش درباره نحوه برخورد با این وضعیت توضیح داده شود
[ترجمه گوگل]پلیس باید از قبل در مورد چگونگی مقابله با این نوع وضعیت، خلاصه شود

7. There was so much hype beforehand that it would have been difficult for the film to match up to/with our expectations of it.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که فیلم بازی کردن با انتظارات ما از آن مشکل باشد، قبل از هر چیز بسیار اعتیاد زیادی وجود داشت
[ترجمه گوگل]پیش از این، تبلیغات بسیار زیاد بود که فیلم برای مطابقت با انتظارات خود از آن سخت بود

8. It's just as well we'd prepared everything beforehand.
[ترجمه ترگمان]درست مثل این است که قبلا همه چیز را آماده کرده بودیم
[ترجمه گوگل]درست است که ما همه چیز را از قبل تهیه کرده ایم

9. He was informed beforehand.
[ترجمه ترگمان]او قبلا مطلع شده بود
[ترجمه گوگل]او پیش از آن مطلع شده بود

10. I wish we'd known about it beforehand.
[ترجمه ترگمان]کاش قبلا هم این موضوع را میدونستیم
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که ما از قبل از آن آگاهیم

11. Please inform me of your arrival time beforehand.
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم از قبل از آمدن شما به من خبر بدهید
[ترجمه گوگل]لطفا قبل از وقت رسیدن به من اطلاع دهید

12. Make a list of your questions beforehand.
[ترجمه ترگمان]از قبل یه لیست از سوالای تو بساز
[ترجمه گوگل]یک لیست از سوالات خود را قبل از آن

13. I'm always beforehand with the rent.
[ترجمه ترگمان]من همیشه از اجاره این پول استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]من همیشه با اجاره پیشاپیش هستم

14. He warned me beforehand what to expect.
[ترجمه ترگمان]او از قبل به من هشدار داده بود که انتظار چه چیزی را داشته باشم
[ترجمه گوگل]او به من هشدار داد قبل از آنچه انتظار می رود

Ring up beforehand to reserve a table.

برای رزرو کردن میز از پیش تلفن بزنید.


They got married without telling anyone beforehand.

آنها بدون آنکه قبلاً به کسی بگویند، ازدواج کردند.


پیشنهاد کاربران

از قبل، ، از پیش

روی دست

پیشاپیش
جلو جلو

قبل از اقدام کردن

پیش از هر چیزی


کلمات دیگر: