کلمه جو
صفحه اصلی

fundamentally


اساسا، اصلا

انگلیسی به فارسی

اساسا، اصلا، به‌ طور اساسی، از پایه، از بنیاد


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: in central or important ways.

- Although there are some obvious similarities, the two approaches to teaching are fundamentally different.
[ترجمه موسی] اگرچه چند شباهت مشهود وجود دارد ، اما دو رویکرد آموزش اساساً متفاوت است.
[ترجمه ترگمان] اگرچه شباهت های زیادی وجود دارد، دو رویکرد برای آموزش اساسا متفاوت هستند
[ترجمه گوگل] اگر چه برخی از شباهت های واضح وجود دارد، دو رویکرد به آموزش اساسا متفاوت هستند
- His religious beliefs made him fundamentally opposed to fighting, even during wartime.
[ترجمه موسی] اعتقادات مذهبی وی باعث شد وی اساساً مخالف جنگ حتی در طول زمان جنگ باشد.
[ترجمه ترگمان] اعتقادات مذهبی او او را به طور اساسی با جنگ، حتی در زمان جنگ، مخالف ساخت
[ترجمه گوگل] اعتقادات مذهبی او او را به طور اساسا مخالف جنگ، حتی در طول زمان جنگ است

• in a fundamental manner, basically, essentially
you use fundamentally to indicate that you are talking about the real or basic nature of something.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] اساسا

مترادف و متضاد

Synonyms: radically, centrally, essentially


جملات نمونه

1. plants and animals are fundamentally different
گیاهان و جانوران اساسا با هم فرق دارند.

2. Fundamentally, women like him for his sensitivity and charming vulnerability.
[ترجمه ترگمان]اساسا، زنانی که او را به خاطر حساسیت و آسیب پذیری charming دوست دارند
[ترجمه گوگل]اساسا، زنان از او برای حساسیت و آسیب پذیری جذاب خود می خواهند

3. The book presents a fundamentally distorted picture.
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک تصویر اساسا تحریف شده را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]این کتاب یک تصویر عمیق تحریف شده را ارائه می دهد

4. The conclusions of the report are fundamentally wrong .
[ترجمه ترگمان]نتایج گزارش اساسا اشتباه هستند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری این گزارش اساسا اشتباه است

5. But fundamentally the situation remained unchanged.
[ترجمه ترگمان]اما اساسا وضعیت بدون تغییر باقی ماند
[ترجمه گوگل]اما اساسا این وضعیت بدون تغییر باقی ماند

6. Language is something which fundamentally distinguishes humans from animals.
[ترجمه ترگمان]زبان چیزی است که اساسا انسان ها را از حیوانات متمایز می کند
[ترجمه گوگل]زبان چیزی است که اساسا انسان را از حیوانات متمایز می کند

7. Their approach to the problem is fundamentally misguided.
[ترجمه ترگمان]رویکرد آن ها نسبت به این مساله اساسا اشتباه است
[ترجمه گوگل]رویکرد آنها به این مسئله اساسا اشتباه است

8. Your idea is fundamentally wrong.
[ترجمه ترگمان]ایده شما اساسا اشتباه است
[ترجمه گوگل]ایده شما اساسا اشتباه است

9. Environmentalists say the treaty is fundamentally flawed.
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست می گویند که این معاهده اساسا معیوب است
[ترجمه گوگل]محیط زیست ها معتقدند که این معاهده اساسا ناقص است

10. He can be very charming, but he is fundamentally a bully.
[ترجمه ترگمان]او می تواند خیلی جذاب باشد، اما اساسا یک زورگو است
[ترجمه گوگل]او می تواند بسیار جذاب باشد، اما او اساسا یک قلدر است

11. His opponents still say he's a fundamentally untrustworthy figure.
[ترجمه ترگمان]مخالفان او هنوز می گویند او یک رقم اساسا غیرقابل اطمینان است
[ترجمه گوگل]مخالفان او هنوز هم می گویند او یک شخصیت بی اساس است

12. The political culture of the US is fundamentally different .
[ترجمه ترگمان]فرهنگ سیاسی ایالات متحده اساسا متفاوت است
[ترجمه گوگل]فرهنگ سیاسی ایالات متحده اساسا متفاوت است

13. Gen. de Gaulle sensed that nuclear weapons would fundamentally change the nature of international relations.
[ترجمه ترگمان]ژنرال دو گل احساس کرد که سلاح های هسته ای اساسا ماهیت روابط بین الملل را تغییر خواهند داد
[ترجمه گوگل]جنرال داگلاس می دانست که سلاح های هسته ای اساسا ماهیت روابط بین المللی را تغییر می دهد

14. The two approaches are fundamentally different.
[ترجمه ترگمان]دو رویکرد اساسا متفاوت هستند
[ترجمه گوگل]دو رویکرد اساسا متفاوت هستند

پیشنهاد کاربران

از اساس

ازهرلحاظ

پایه ای _ اساسی

اساسا

از پایه، از ریشه، به صورت بنیادی، به طور اصولی، از بیخ و بن

بنیادین

fundamentally ( adv ) = اساساً، اصولاً

مثال:
two fundamentally different concepts of democracy
دو مفهوم اساساً متفاوت از دموکراسی

he is fundamentally strong in this area of expertise.
او اساساً در این حوزه تخصصی توانمند است.




basically

اساسا

# I disagree fundamentally with what you're saying
# Fundamentally, there are two different approaches to the problem
# She is fundamentally a nice person, but she finds it difficult to communicate


کلمات دیگر: