کلمه جو
صفحه اصلی

befriend


معنی : دوستانه رفتار کردن، همراهی کردن با
معانی دیگر : دوستی کردن، یاری کردن

انگلیسی به فارسی

دوست شدن، دوستانه رفتار کردن، همراهی کردن با


دوستانه رفتار کردن، همراهی کردن با


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: befriends, befriending, befriended
• : تعریف: to be or act as a friend to.
مشابه: assist, help, look after

- He befriended his new neighbors.
[ترجمه A.A] او با همسایگان جدیدش دوستانه رفتار کرد/ او همسایگان جدید را یاری کرد
[ترجمه ترگمان] با همسایه جدیدش دوست شد
[ترجمه گوگل] او با همسایگان جدیدش دوستش داشت

• act as a friend to; assist, aid, stand by
if you befriend someone, you make friends with them.

مترادف و متضاد

دوستانه رفتار کردن (فعل)
befriend

همراهی کردن با (فعل)
befriend

make social acquaintance; support


Synonyms: advise, aid, assist, back, benefit, buddy up, case out, come on to, cotton to, encourage, favor, get chummy with, get in with, help, hit it off, patronize, side with, stand by, sustain, take under one’s wing, take up with, uphold, welcome


Antonyms: ignore, neglect


جملات نمونه

He was befriended by the natives.

بومیان به او محبت کردند.


1. We are willing to befriend the weak and the poor.
[ترجمه A.A] ما راغب هستیم معدود و محدود دوستی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تمایل داریم که با افراد ضعیف و ضعیف دوست باشیم
[ترجمه گوگل]ما مایل به دوست داشتن ضعیف و فقیر هستیم

2. It's fairly unusual for high school seniors to befriend freshmen.
[ترجمه ترگمان]این کاملا غیر معمول است که دانش آموزان سال آخر دبیرستان طرفدار freshmen باشند
[ترجمه گوگل]این برای سالمندان دبیرستانی نسبت به تازه واردان بسیار عجیب است

3. He had learned that it was not to befriend his subordinates, nor to compete with or dominate them.
[ترجمه ترگمان]او آموخته بود که با زیردستان خود دوست نباشد و یا با آن ها رقابت کند و یا بر آن ها مسلط شود
[ترجمه گوگل]او متوجه شده بود که نباید با وابستگانش دوست بشوید، یا با آنها رقابت نکنید و یا آنها را تحت سلطه نگذارید

4. Some dignitaries did befriend her, usually to get her away from their own localities.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مقامات با او دوست بودند، معمولا او را از محل خود دور می کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از مقامات با او دوست بودند، معمولا او را از محل خود دور می کردند

5. Bosses were not always eager to befriend trainees.
[ترجمه ترگمان]روسا همیشه مشتاق بودند که با کارآموزان دوست شوند
[ترجمه گوگل]کارفرمایان همیشه مشتاق بودند که دوستانی را که دوست داشتند بگذرانند

6. As he began to befriend them he took all precautions.
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به دوستی کرد همه احتیاط خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]همانطور که او شروع به دوست داشتن آنها کرد، همه اقدامات احتیاطی را انجام داد

7. They befriend the young girl, providing her with food and shelter.
[ترجمه ترگمان]آن ها با دختر جوان دوست می شوند و غذا و سرپناه برای او فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها با دختر جوان دوست، با غذا و پناهگاه او را تامین می کنند

8. When befriended, remember it; when you befriend, forget it.
[ترجمه ترگمان]وقتی دوست شد، آن را به خاطر داشته باش؛ وقتی که دوست داشتی، فراموشش کن
[ترجمه گوگل]هنگامی که با دوست داشتن، آن را به یاد داشته باشید وقتی دوست داری، آن را فراموش کن

9. Most of us can befriend an unchurched person, share a Christian book or tape, or invite people to a Christian gathering.
[ترجمه ترگمان]اغلب ما می توانیم یک فرد unchurched را دوست داشته باشیم، یک کتاب یا یک نوار مسیحی را به اشتراک بگذاریم، و یا مردم را به گردهمایی مسیحیان دعوت کنیم
[ترجمه گوگل]اکثر ما می توانیم با یک فرد ناشنوایان، یک کتاب مسیحی یا نوار، یا دعوت از مردم برای جمع آوری مسیحیان، به اشتراک بگذاریم

10. If you want to befriend a Libra, try to be kind and fair.
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید با یک مهر دوست شوید، سعی کنید مهربان باشید و منصف باشید
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید از یک وزنه بردارید، سعی کنید مهربان و مهربان باشید

11. Her good looks did not befriend her.
[ترجمه ترگمان]ظاهرش با او دوستانه نبود
[ترجمه گوگل]او به نظر خوب او دوست ندارد

12. Befriend your feelings and the inner child who is feeling them.
[ترجمه ترگمان]احساسات خود را درک کنید و کودک درونی که آن ها را احساس می کند
[ترجمه گوگل]با احساسات خود و فرزند درونی که آنها را احساس می کنید، دوست باشید

13. Nicholas was a man who would always befriend me.
[ترجمه ترگمان]نیکلای مردی بود که همیشه با من دوستی می کرد
[ترجمه گوگل]نیکلاس مردی بود که همیشه با من دوست بود

14. At first the young man appeared about to befriend me.
[ترجمه ترگمان]در آغاز جوانی ظاهر شد که با من دوستی کند
[ترجمه گوگل]در ابتدا، مرد جوان ظاهرا درباره دوست داشتن با من ظاهر شد

پیشنهاد کاربران

رفاقت کردن

معنیش فرا تر از دوست بودن هست. برای مواقعی بکار میره که باشخصی جوان تر و خام تر از خودت برای کمک کردن دوست میشی.
امیدوارم مفید واقع شده باشه.


کلمات دیگر: