کلمه جو
صفحه اصلی

beaten


معنی : چکش خورده، مغلوب، کوبیده، زده، فرسوده، پخت
معانی دیگر : مضروب، کتک خورده، ضربه خورده، شلاق خورده، پاخورده، پر تردد، (فلز) چکش خورده، ورق، منقوش، کوب خورده، خسته، درمانده، قراضه، شکست خورده، واخورده، کوفته، (شکار) بته ها و جاهایی که برای یافتن شکار کاوش شده اند

انگلیسی به فارسی

قسمت سوم فعل Beat


مورد ضرب و شتم، چکش خورده، مغلوب، کوبیده، زده، فرسوده، پخت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
عبارات: off the beaten track, off the beaten path
(1) تعریف: shaped or flattened by hammering.

- beaten silver
[ترجمه باب اسفنجی] نقره کوب
[ترجمه ترگمان] نقره زده
[ترجمه گوگل] ضرب و شتم نقره

(2) تعریف: used by many people; much traveled.
متضاد: pristine

- a beaten path
[ترجمه طاهایی] مسر هموار
[ترجمه Mrjan] یک جای بکر و رویایی
[ترجمه ترگمان] یک راه کتک زدن
[ترجمه گوگل] یک مسیر ضرب و شتم

(3) تعریف: lacking in ability, confidence, or motivation to proceed; defeated; thwarted.
متضاد: confident, victorious, winning
مشابه: done for

- They felt beaten by life.
[ترجمه ترگمان] آن ها احساس می کردند که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل] آنها احساس کردند که از طریق زندگی از بین رفته اند

• hammered (of metal); worn bare by frequent traffic, regularly used (as of a path); defeated, routed

Infinitive: beat, Simple Past: beat


مترادف و متضاد

چکش خورده (صفت)
beaten

مغلوب (صفت)
beaten

کوبیده (صفت)
beaten

زده (صفت)
beaten, faulty

فرسوده (صفت)
old, beaten, rusty, effete, forworn, time-worn, worn-out

پخت (صفت)
beaten, oblate

defeated


Synonyms: baffled, bested, circumvented, conquered, cowed, crushed, disappointed, discomfited, disheartened, frustrated, humbled, licked, mastered, overcome, overpowered, overthrown, overwhelmed, routed, ruined, subjugated, surmounted, thwarted, trounced, undone, vanquished, worsted


forged


Synonyms: formed, hammered, milled, pounded, rolled, shaped, stamped, tamped, tramped, tramped down, trodden, worked


mixed


Synonyms: aerated, blended, bubbly, churned, creamy, foamy, frothy, meringued, stirred, whipped, whisked


جملات نمونه

1. a beaten enemy
دشمن شکست خورده

2. a beaten path
راه پر رفت و آمد (معمولا توسط پیاده ها)

3. a beaten up man
مرد کتک خورده (مضروب)

4. they had beaten his head to a jelly with a hammer
سرش را با چکش له و لورده کرده بودند.

5. off the beaten track (or path)
1- جدا از دیگران،فرد،غیر معمولی،بیراهه 2- بدیع،ناآشنا،نوآورده

6. our national team was beaten
تیم ملی ما شکست خورد.

7. the helmet was of beaten gold
کلاهخود از ورق طلا بود.

8. windows were smashed and the police beaten by the angry mobs
انبوهی از مردم خشمگین پنجره ها را شکستند و پلیس را کتک زدند.

9. the barge cleopatra sat on was of beaten gold
کرجی که کلئوپاترا بر آن سوار بود از طلای مزین ساخته شده بود.

10. akbar did not spare me blushes and zestfully described my being beaten
اکبر از خیط کردن من فروگذار نکرد و کتک خوردنم را با آب و تاب شرح داد.

11. His face had been beaten to a pulp .
[ترجمه ترگمان]صورتش خرد شده بود
[ترجمه گوگل]چهره او به یک خمیر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است

12. Our army was beaten by sheer weight of numbers.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از افراد ارتش ما مورد ضرب و شتم قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]ارتش ما توسط تعداد زیادی از اعدام ها مورد ضرب و شتم قرار گرفت

13. The local people had beaten out a path through the forest.
[ترجمه ترگمان]مردم محلی از میان جنگل راهی را طی کرده بودند
[ترجمه گوگل]مردم محلی مسیر را از طریق جنگل شکست دادند

14. She was beaten back by the flames.
[ترجمه ترگمان]با شعله های آتش، او را کتک زده بودند
[ترجمه گوگل]او توسط شعله های آتش گرفته به ضرب گلوله کشته شد

15. She had been beaten and humiliated by her husband.
[ترجمه ترگمان]از شوهرش او را کتک زده و تحقیر کرده بود
[ترجمه گوگل]او توسط شوهرش مورد ضرب و شتم و تحقیر قرار گرفته است

a beaten up man

مرد کتک‌خورده (مضروب)


a beaten path

راه پر رفت و آمد (معمولاً توسط پیاده‌ها)


The helmet was of beaten gold.

کلاه‌خود از ورق طلا بود.


a beaten-up, old car

ماشین کهنه و قراضه


He looked beat(en).

به نظر می‌رسید که خسته است.


a beaten enemy

دشمن شکست‌خورده


اصطلاحات

off the beaten track (or path)

1- جدا از دیگران، فرد، غیرمعمولی، بی‌راهه 2- بدیع، ناآشنا، نوآورده


پیشنهاد کاربران

وامانده، کتک خورده

I've never seen a more disgusting and punchable pig in my life, it's like you were born to be beaten

مثال


کلمات دیگر: