1. Ulysses was a man who would not reject any venture, no matter how dangerous.
یولیسس مردی بود که هر کار مخاطره آمیزی را قبول می کرد و برای او مهم نبود آن چقدر خطرناک است
2. John Jacob Astor made his fortune by a lucky venture in animal furs.
جان جاکوب آستر با یک ریسک موفقیت آمیز در کار پوست حیوانات پولدار شد
3. Medics venture their lives to save wounded soldiers.
پزشکان جان خود را به خطر می اندازند تا سرباز های مجروح را نجات دهند
4. awkward behavior
رفتار شرمنده کننده
5. an awkward joke
شوخی نامناسب و خجل کننده
6. an awkward lawnmower
چمن زن بد قلق
7. the teacher fences awkward questions
معلم در برابر پرسش های ناجور طفره می رود.
8. i found myself in an awkward position
خود را در موقعیت ناراحت کننده ای یافتم.
9. my situation between the two mutually hostile brothers was very awkward
وضعیت من در میان آن دو برادری که به هم خصومت می ورزیدند بسیار حساس و مشکل بود.
10. The awkward boy I knew had metamorphosed into a tall, confident man.
[ترجمه ترگمان]آن پسر بی دست و پایی که می شناختم به صورت یک مرد قد بلند و بااعتماد به نفس درآمده بود
[ترجمه گوگل]پسر بی دست و پا من می دانستم که به یک مرد قد بلند و با اعتماد به نفس تبدیل شده است
11. He made her feel hot, and awkward, and unsure of herself.
[ترجمه ح.ا] ااو احساس شرمنده شدن، زشت بودن، و بی مصرف بودن داشت. .
[ترجمه ترگمان]او او را گرم و زشت کرده بود و از خودش مطمئن نبود
[ترجمه گوگل]او احساس گرم و بی دست و پا و ناامیدانه از خود کرد
12. She never lost her social poise, however awkward the situation.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، او تعادل اجتماعی خود را از دست نمی داد
[ترجمه گوگل]او هرگز از نظر اجتماعی خود را از دست نداده است، با این حال وضعیت را ناتوان می کند
13. I hoped he would stop asking awkward questions .
[ترجمه ترگمان]امیدوار بودم که دست از پرسیدن سوالای ناجور برداره
[ترجمه گوگل]امیدوار بودم که از سوالات ناخوشایند متوقف شود
14. Your refusal puts me in an awkward predicament.
[ترجمه ترگمان]امتناع شما مرا در مخمصه ناجوری قرار می دهد
[ترجمه گوگل]امتناع من باعث می شود که من ناراحت کننده باشم
15. How did he wriggle out of the awkward situation?
[ترجمه ترگمان]چطوری از این وضعیت ناجور فرار کرده؟
[ترجمه گوگل]چگونه او را از وضعیت بی دست و پا تکان داد
16. The president laughed off the awkward situation.
[ترجمه ترگمان]رئیس از وضع ناراحت کننده ای که به او دست داده بود، خندید
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور وضعیت ناخوشایند خندید
17. I suddenly found myself in an awkward predicament.
[ترجمه ترگمان]ناگهان خودم را در وضعیت ناجوری یافتم
[ترجمه گوگل]من ناگهان خود را در یک مشکل ناخوشایند یافتم
18. I felt awkward at intruding on their private grief.
[ترجمه ترگمان]از این که به خاطر غم و اندوه خصوصی آن ها سرزده وارد شدم، احساس ناراحتی کردم
[ترجمه گوگل]من احساس غرور در نفوذ در غم و اندوه خصوصی خود را احساس کردم
19. The handle of this teapot has an awkward shape.
[ترجمه ترگمان]دسته این قوری شکل عجیبی داره
[ترجمه گوگل]دسته این قوری شکل بی دست و پا است
20. I felt clumsy, shy and awkward at the party.
[ترجمه ترگمان]من دست و پا چلفتی بودم، خجالتی و بی دست و پا در مهمانی بودم
[ترجمه گوگل]در حزب احساس ناامید، خجالتی و بی دست و پا کردم
21. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
22. I hope the police don't ask any awkward questions.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم پلیس سوال ناجوری نپرسید
[ترجمه گوگل]امیدوارم پلیس از هیچ سوالی ناخوشایند نپرسد