کلمه جو
صفحه اصلی

beginner


معنی : مبتدی، تازه کار
معانی دیگر : آغازیدن، آغاز کردن یا شدن، شروع کردن یا شدن، به وجود آمدن یا آوردن، اصلا، کمترین، آغازگر، شروع کننده، کم تجربه

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: someone just beginning to acquire new knowledge or learn a new skill.
مترادف: apprentice, neophyte, novice, tyro
متضاد: expert, veteran
مشابه: catechumen, fledgling, freshman, greenhorn, initiate, learner, recruit, rookie, tenderfoot, trainee

- I'm glad I'm not the only beginner in the class.
[ترجمه حسین] خوشحالم که من تازه وارد کلاس نیستم
[ترجمه امیررضا] خوشحالم که من تنها تازه کار کلاس نیستم.
[ترجمه ترگمان] خوشحالم که تنها تازه کار کلاس نیستم
[ترجمه گوگل] من خوشحالم که من تازه وارد این کلاس نیستم

• novice, amateur
a beginner is someone who has just started learning to do something and cannot do it well yet.

مترادف و متضاد

مبتدی (اسم)
abecedarian, beginner, novice, greenhorn, tyro, freshman, neophyte, tiro, youngling

تازه کار (اسم)
beginner, novice, tyro, freshman, tiro, novitiate, noviciate, rookie, debutant, ham, jackleg, colt, tenderfoot

person unskilled in something


Synonyms: abecedarian, amateur, apprentice, buckwheater, catechumen, colt, fish, fledgling, greenhorn, greenie, initiate, learner, neophyte, newcomer, new kid on the block, new person, novice, novitiate, probationer, recruit, starter, student, tenderfoot, trainee, tyro


Antonyms: expert, old hand, professional, veteran


جملات نمونه

1. give him a break; he is a beginner
به او سختگیری نکن ; تازه کار است.

2. The expert in anything was once a beginner.
[ترجمه مائده حوایی] هر فرد حرفه ای زمانی تازه کار بوده است
[ترجمه ترگمان]متخصص در هر چیزی یک بار تازه کار بود
[ترجمه گوگل]متخصص در هر چیزی یک بار یک مبتدی بود

3. The courses will give the beginner personal tuition in all types of outdoor photography.
[ترجمه ترگمان]این دوره ها به مبتدیان جهت تدریس خصوصی در همه انواع عکاسی در فضای باز می پردازند
[ترجمه گوگل]این دوره ها در تمام انواع عکاسی در فضای باز، آموزش شخصی مبتدی را ارائه می دهد

4. As a beginner, everything is very new to him.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مبتدی همه چیز برای او تازگی دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مبتدی، همه چیز برای او بسیار جدید است

5. She plays well enough for a beginner.
[ترجمه ترگمان]او برای یک مبتدی به اندازه کافی خوب بازی می کند
[ترجمه گوگل]او برای یک مبتدی به اندازه کافی کار می کند

6. He plays well enough for a beginner.
[ترجمه ترگمان]او برای یک مبتدی به اندازه کافی خوب بازی می کند
[ترجمه گوگل]او برای یک مبتدی به اندازه کافی کار می کند

7. He's not bad for a beginner.
[ترجمه ترگمان]برای یک مبتدی بد نیست
[ترجمه گوگل]او برای یک مبتدی بد نیست

8. The books are categorized into beginner and advanced.
[ترجمه ترگمان]کتاب ها به مبتدی و پیشرفته طبقه بندی می شوند
[ترجمه گوگل]این کتاب ها به مبتدی و پیشرفته دسته بندی شده اند

9. The young man is a raw beginner.
[ترجمه ترگمان]جوان تازه کار است
[ترجمه گوگل]مرد جوان یک مبتدی خام است

10. If you're a beginner, steer clear of resorts with reputations for difficult skiing.
[ترجمه ترگمان]اگر مبتدی هستید، از resorts با شهرت برای اسکی دشوار استفاده کنید
[ترجمه گوگل]اگر شما مبتدی هستید، از استراحتگاه هایی با اساطیر برای اسکی دشوار استفاده کنید

11. Not a bad effort for a beginner!
[ترجمه ترگمان]برای یک مبتدی حتی یک تلاش بد هم نیست!
[ترجمه گوگل]یک تلاش بد برای یک مبتدی نیست!

12. As a beginner, he is wobbling about on the bicycle.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مبتدی، او در حال تلو تلو خوردن درباره دوچرخه است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک مبتدی، در مورد دوچرخه سوار است

13. I would prefer not to leave this job to John while he's still a raw recruit/beginner.
[ترجمه ترگمان]ترجیح می دهم این کار را به جان واگذار نکنم، در حالی که هنوز هم تازه کار و تازه کار است
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم این کار را به جان ندهم، درحالیکه او هنوز کارگر خام / مبتدی است

14. Good training will give a beginner the confidence to enjoy skiing.
[ترجمه ترگمان]آموزش خوب باعث می شود که یک فرد مبتدی به اسکی برود و از اسکی لذت ببرد
[ترجمه گوگل]آموزش خوب به یک مبتدی اعتماد به نفس برای لذت بردن از اسکی را می دهد

15. Naturally, as a beginner I'm not a very good driver yet.
[ترجمه ترگمان]طبیعتا، به عنوان یک تازه کار، من راننده خوبی نیستم
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، به عنوان یک مبتدی من هنوز یک راننده بسیار خوب نیستم

This dictionary is not for beginners.

این فرهنگ برای مبتدیان نیست.


اصطلاحات

beginner's luck

شانس شخص تازه‌کار، خوشبختی اتفاقی


پیشنهاد کاربران

مبتدی = تازه کار


کلمات دیگر: