instinctive

معنی : غریزی

معانی دیگر : درون راندی، سرشتی، جبلی، درانگیز، ناآموخته، فطری، طبیعی، غیر ارادی، خودبخود

انگلیسی به فارسی

غریزی، غیر ارادی، سرشتی

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: instinctively (adv.)

• (1) تعریف: of, pertaining to, or of the nature of instinct.
• مترادف: inborn, inherent, innate, instinctual
• متضاد: reasoned
• مشابه: congenital, inbred, native, natural, unconscious

- The mother dog's licking of her pups is instinctive.

[ترجمه ترگمان] توله سگی که توله بچه هایش را لیس می زند غریزی است
[ترجمه گوگل] لیسیدن سگ مادر سگهایش غریزی است

• (2) تعریف: prompted by or arising from, or as if from, instinct; impulsive.
• مترادف: gut, impulsive, visceral
• متضاد: intentional
• مشابه: automatic, brute, inherent, innate, intuitive, involuntary, native, natural, spontaneous, unlearned

- an instinctive dislike of pretense

[ترجمه ترگمان] یک نوع بیزاری غریزی از تظاهر به تظاهر،
[ترجمه گوگل] ناتوانی غریزی از اعتراض

• pertaining to instinct; prompted by instinct, based on innate behavioral patterns, natural, inborn; impulsive, spontaneous; intuitive
an instinctive feeling, idea, or action is one that you have or do without thinking.

مترادف و متضاد

غریزی (صفت)

innate, natural, inbred, instinctive

reflex, automatic

Synonyms: accustomed, by seat of one’s pants, congenital, habitual, impulsive, inborn, ingrained, inherent, innate, instinctual, intrinsic, intuitional, intuitive, involuntary, knee-jerk, mechanical, native, natural, normal, regular, rooted, second-nature, spontaneous, typical, unlearned, unmeditated, unpremeditated, unprompted, unthinking, visceral

Antonyms: conscious, deliberate, meditated, reasonable, sensible

جملات نمونه

1. instinctive abilities are different from acquired ones

توانایی های غریزی با توانایی های اکتسابی فرق دارد.

2. an instinctive dread of mice

ترس فطری از موش

3. acquired and instinctive skills are two separate categories

مهارت های اکتسابی و غریزی دو مقوله ی مجزا هستند.

4. It's an absolutely instinctive reaction—if a child falls you pick it up.

[ترجمه ترگمان]این یک عکس العمل غریزی است - اگر یک کودک در حال افتادن آن باشد
[ترجمه گوگل]این یک واکنش مطلق غریزی است - اگر یک کودک می افتد شما آن را انتخاب کنید

5. Our instinctive reaction when someone causes us pain is to strike back.

[ترجمه ترگمان]واکنش غریزی ما زمانی است که یک نفر باعث درد ما می شود
[ترجمه گوگل]واکنش غریزی ما وقتی که کسی به ما درد می بخشد اعتصاب است

6. He tried to conceal his instinctive revulsion at the idea.

[ترجمه ترگمان]می کوشید انزجار غریزی خود را در این فکر پنهان بدارد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا انزجار غریزی خود را در این ایده پنهان کند

7. Set aside for a moment your instinctive dislike of the man.

[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه از این مرد نفرت داری
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه نگرش غریزی از مرد را کنار بگذارید

8. My instinctive reaction was to deny everything.

[ترجمه ترگمان]عکس العمل غریزی من این بود که همه چیز را انکار کنم
[ترجمه گوگل]واکنش غریزی من این بود که همه چیز را انکار کنم

9. Some instinctive appreciation of this fact may have given rise to the mystique which surrounded ￡40 a year in contemporary culture.

[ترجمه ترگمان]یک قدردانی غریزی از این واقعیت ممکن است به the که ۴۰ پوند در سال در فرهنگ معاصر را احاطه کرده است، منجر شود
[ترجمه گوگل]برخی از باورهای غریزی از این واقعیت ممکن است سبب ظهور عرفانی شود که 40 سال در فرهنگ معاصر احاطه شده است

10. That kind of instinctive, indefatigable willingness to engage is a gift, Mr Caen, as unteachable as it is unbuyable.

[ترجمه ترگمان]این تمایل غریزی و خستگی ناپذیر برای شرکت دادن یک هدیه است، آقای کان، تا آنجا که unteachable است
[ترجمه گوگل]این نوع تمایل غریزی و بی قید و شرط برای دخالت دادن هدیه، آقای کان، به عنوان غیرقابل پذیرش است زیرا غیر قابل خرید است

11. This can be instinctive and it can also be perfected and developed.

[ترجمه ترگمان]این می تواند غریزی باشد و همچنین می تواند کامل و توسعه یافته باشد
[ترجمه گوگل]این می تواند غریزی باشد و همچنین می تواند کامل و توسعه یابد

12. But pure, instinctive reaction moves his body out of harm's way.

[ترجمه ترگمان]اما واکنش غریزی، بدن او را از خطر دور می کند
[ترجمه گوگل]اما واکنش خالص و غریزی بدن خود را از مسیر صدمه خارج می کند

13. But his instinctive response is direct.

[ترجمه ترگمان]اما واکنش غریزی او مستقیم است
[ترجمه گوگل]اما پاسخ غریزی او مستقیم است

14. Middlemass's reaction was both instinctive and deeply satisfying.

[ترجمه ترگمان]عکس العمل Middlemass هر دو غریزی و بسیار ارضا کننده بود
[ترجمه گوگل]واکنش Middlemass هر دو غریزی و عمیقا رضایت بخش بود

15. By inhibiting our initial instinctive action we have the choice to make entirely different decisions.

[ترجمه ترگمان]با ممانعت از اقدام غریزی اولیه ما، این انتخاب را داریم که تصمیمات کاملا متفاوتی اتخاذ کنیم
[ترجمه گوگل]با مهار ابتلا به غرایز اولیه ما، ما تصمیم به تصمیم گیری کاملا متفاوت داریم

instinctive abilities are different from acquired ones.

توانایی‌های غریزی با توانایی‌های اکتسابی فرق دارد.

an instinctive dread of mice

ترس غیرارادی از موش‌ها

I instinctively blinked to avoid the bright light.

برای احتراز از نور شدید به‌طور غریزی چشم برهم زدم.

پیشنهاد کاربران

غریزی

instinctive ( adj ) = spontaneous ( adj )
به معناهای: خودجوش، ناخودآگاه، فی البداهه، خود به خودی/غریزی، فطری، غیر ارادی، ذاتی/طبیعی/بی اختیار

کلمات دیگر: