کلمه جو
صفحه اصلی

afford


معنی : حاصل کردن، از عهده برامدن، تهیه کردن، دادن، موجب شدن، استطاعت داشتن
معانی دیگر : (معمولا با can یا be able) استطاعت داشتن، بضاعت داشتن، وسع مالی داشتن، قدرت مالی (برای خرید یا خرج) داشتن، (معمولا با can) انجام کاری بدون عواقب ناخوشایند

انگلیسی به فارسی

دادن، حاصل کردن، تهیه کردن، موجب شدن، از عهده برآمدن، استطاعت داشتن، بضاعت داشتن، وسع مالی داشتن، قدرت مالی (برای خرید یا خرج) داشتن


استطاعت داشتن، دادن، حاصل کردن، تهیه کردن، موجب شدن، از عهده برامدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: affords, affording, afforded
مشتقات: affordable (adj.)
(1) تعریف: to have enough money to purchase (something); be able to meet (an expense).
مشابه: bear, manage, meet, pay, provide, support

- I can't afford such an expensive car.
[ترجمه محمد امین] من قدرت خرید چنین ماشین گرانی را ندارم
[ترجمه Arash] من وسع مالی زیادی ندارم تا بتوانم چنین ماشین گران قیمتی را بپردازم
[ترجمه مرجان] من از پسِ خرید چنین ماشین گرانی بر نمی آیم.
[ترجمه علی .ط] من اسطاعت مالی برای خریدن چنین ماشین گرونی رو ندارم
[ترجمه S.H.] من توان مالی خرید چنین ماشین گرانی را ندارم.
[ترجمه Tavasoli] من توانایی خرید چنین ماشینی را نداریم
[ترجمه ترگمان] من نمی تونم از پس این ماشین گرون قیمت بر بیام
[ترجمه گوگل] من نمی توانم چنین ماشین گران قیمت را بپردازم
- They couldn't afford living in Manhattan, so they moved to Brooklyn.
[ترجمه مرجان] آنها از پسِ مخارج زندگی در منهتن برنیامدند؛ بنابراین به بروکلین نقل مکان کردند.
[ترجمه آناهیتا] آنها قدرت مالی زندگی در منهتن را نداشتند ، بنا براین آنها به بروکلین نقل مکان کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها نمی توانستند در منهتن زندگی کنند، بنابراین به بروکلین نقل مکان کردند
[ترجمه گوگل] آنها نمی توانند در منهتن زندگی کنند، بنابراین آنها به بروکلین نقل مکان کردند

(2) تعریف: to be able to do (something) without fear of serious consequences.
مترادف: bear
مشابه: chance, manage, risk, spare, stand

- We can afford to take our time with this project because there is no deadline and no urgency about money right now.
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم زمان خود را با این پروژه در نظر بگیریم، زیرا هیچ مهلتی و هیچ فوریت در مورد پول در حال حاضر وجود ندارد
[ترجمه گوگل] ما می توانیم زمان خود را با این پروژه بسنجیم، زیرا در حال حاضر هیچ مهلت قانونی و اضطراری در مورد پول وجود ندارد
- Can you really afford to take a month off from work?
[ترجمه A.A] قدرت مالی داری که بتونی یکماه مرخصی بگیری؟
[ترجمه saeed] آیا واقعا این توانایی مالی رو داری که یک ماه بیکار بشی؟
[ترجمه ترگمان] آیا واقعا می توانید یک ماه مرخصی بگیرید؟
[ترجمه گوگل] آیا واقعا می توانید ماه را از کار جدا کنید؟
- I can't afford to get another speeding ticket; if I do, I'll lose my license.
[ترجمه مریم ستاری] توانایی پرداخت یه برگه جریمه دیگه بخاطر سرعت بالا رو ندارم، اگر سرعتم بالاباشه گواهینامه ام را از دست میدم
[ترجمه ترگمان] اگر این کار را بکنم، license را از دست خواهم داد
[ترجمه گوگل] من نمی توانم بلیت دیگری را دریافت کنم اگر انجام دهم مجوزم را از دست خواهم داد

(3) تعریف: to provide or make possible.
مترادف: provide
مشابه: furnish, give, lend, offer, supply

- Travels affords the opportunity to explore other cultures.
[ترجمه ترگمان] سفره ای فضایی این فرصت را دارند که فرهنگ های دیگر را کشف کنند
[ترجمه گوگل] سفرها فرصتی برای کشف فرهنگ های دیگر می دهد
- These large windows afford a wonderful view of the mountains.
[ترجمه پردیس] این پنجره های بزرگ چشم اندازی عالی از کوه ها دارند
[ترجمه ترگمان] این پنجره های بزرگ نمایی عالی از کوه ها دارند
[ترجمه گوگل] این پنجره های بزرگ از یک منظره زیبا از کوه ها می یابند
- These specially designed courses afford learning a language in a natural way.
[ترجمه ترگمان] این دوره های ویژه طراحی شده قادر به یادگیری زبان به روش طبیعی هستند
[ترجمه گوگل] این دوره های ویژه طراحی شده برای یادگیری زبان به شیوه ای طبیعی
- This unexpected trip to Chicago afforded me the chance to look up an old friend there.
[ترجمه ترگمان] این سفر غیر منتظره به شیکاگو فرصت پیدا کردن یک دوست قدیمی را به من داد
[ترجمه گوگل] این سفر غیرمنتظره به شیکاگو من فرصتی برای یافتن یک دوست قدیمی در آنجا به من داد

• be able to do without difficulty; be able to pay for; supply, provide, give to oneself or to another
if you can afford something, you have enough money to be able to pay for it.
if you say that you cannot afford to allow something to happen, you mean that it would be harmful or embarrassing to you if it did happen.

مترادف و متضاد

حاصل کردن (فعل)
get, acquire, obtain, afford, generate

از عهده برامدن (فعل)
afford, acquit, cope, tackle, answer

تهیه کردن (فعل)
get, process, supply, afford, administer, cater, provide, furnish, purvey, administrate, harness, put out

دادن (فعل)
concede, give, hand, admit, impute, afford, mete, grant, render, pay, come through, endue, indue

موجب شدن (فعل)
cause, inure, afford, bring, entail, evince, originate, incur

استطاعت داشتن (فعل)
afford

able to have or do; within financial means


Synonyms: allow, be able to, bear, be disposed to, have enough for, have the means for, incur, manage, spare, stand, support, sustain


give, produce


Synonyms: bestow, furnish, grant, impart, offer, provide, render, supply, yield


Antonyms: take away


جملات نمونه

1. can you afford to buy this mansion?
آیا قدرت خرید این کاخ را دارید؟

2. he cannot afford to buy it
توان خریدش را ندارد.

3. i can afford to tell you bluntly that . . .
می توانم رک به شما بگویم که . . .

4. i can't afford the time
وقتش را ندارم.

5. i can't afford to wait any longer
به صلاحم نیست (نمی توانم) دیگر صبر کنم.

6. they can ill afford to refuse our proposal
آنان به سختی می توانند پیشنهاد ما را رد کنند.

7. this jewel is an extravagance you cannot afford
این جواهر تجملی است که تو استطاعت آن را نداری

8. i am not interested in your carpet; moreover, i can't afford it
علاقه ای به فرش شما ندارم ; علاوه بر این،استطاعت آن را هم ندارم.

9. The team can't afford to foul up in this game.
[ترجمه ترگمان]تیم نمیتونه توی این بازی کثیف بشه
[ترجمه گوگل]این تیم نمی تواند در این بازی فریب دهد

10. She cannot afford a new dress.
[ترجمه سعید] او توانایی خرید یک لباس نو را ندارد.
[ترجمه ترگمان] اون نمیتونه یه لباس جدید بخره
[ترجمه گوگل]او نمی تواند یک لباس جدید را بپوشد

11. Having bought the house, they couldn't afford to furnish it.
[ترجمه A.A] بعداز خرید خانه آنها نتوانستند اسباب اثاثیه اش را تامین کنند
[ترجمه ترگمان]پس از خرید خانه نمی توانستند آن را تهیه کنند
[ترجمه گوگل]پس از خرید این خانه، آنها نمیتوانستند آن را تأمین کنند

12. We can't afford to go abroad this summer.
[ترجمه ترگمان]ما نمی تونیم این تابستون بریم بیرون
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم این تابستان به خارج از کشور بیایم

13. No ordinary families can afford to hire servants.
[ترجمه ترگمان]هیچ خانواده معمولی نمی تواند خدمتکاران را استخدام کند
[ترجمه گوگل]هیچ خانواده عادی نمی توانند بنده را استخدام کنند

14. How can he afford to buy himself a brand new car?
[ترجمه الهام] او چگونه میتواند برای خود یک ماشین با برند جدید تجاری خریداری کند؟
[ترجمه A.A] چگونه او قدرت مالی داره که خودش یک اتومبیل نو نو بخره؟
[ترجمه ترگمان]چطور استطاعت خرید یک ماشین نو را دارد؟
[ترجمه گوگل]چگونه او می تواند خود را با یک ماشین با نام تجاری جدید خریداری کند؟

15. He couldn't then afford the money to go on the trip.
[ترجمه M] او نمی توانست از عهده ی خرج سفر بربیاید
[ترجمه ترگمان]اون وقت نتونست پول رو به سفر بره
[ترجمه گوگل]پس از آن نمی توانست پول را برای سفر به آنجا بپردازد

Can you afford to buy this mansion?

آیا قدرت خرید این کاخ را دارید؟


This trip is not affordable for me.

استطاعت این مسافرت را ندارم.


I can't afford the time.

وقتش را ندارم.


I can afford to tell you bluntly that ...

می‌توانم رک به شما بگویم که ...


I can't afford to wait any longer.

به صلاحم نیست (نمی‌توانم) دیگر صبر کنم.


The window afforded a view of the garden.

پنجره منظره‌ای از باغ را نشان می‌داد.


These meetings always afforded me pleasure.

این دیدارها همیشه مرا محظوظ می‌کرد.


Music affords her pleasure.

موسیقی به او لذت می‌دهد.


پیشنهاد کاربران

خریداری کردن، تهیه کردن

قدرت خرید داشتن

میتونم هزینه کنم :I can afford
I can't afford to buy a German car
من نمیتونم برای خرید یک اتومبیل آلمانی هزینه کنم

Spare the money. 1
Spare, give up. 2


پس امدن از عهده ی کاری

پذیرفتن / قبول کردن

فراهم کردن ، ایجاد کردن

1 - توان مالی داشتن، استطاعت داشتن، پول کافی داشتن
i cant afford to live in this city on my own.
2 - وقت کافی داشتن
I really want to take part but i cant afford the time.
3 - if u cant afford to do sth u must not do it because it would cause problems for :you
I cant afford to make another driving mistake or ill lose my license
4 - to provide facilities or opportunity
the law will afford protection to employees
تهیه کردن، فراهم کردم، تامین کردن

توانایی مالی داشتن

هزینه کردن

تهیه کردن

وسع مالی داشتن ( برای خرید یا خرج کردن )
have enough money to be able to pay for sth

از پس چیزی برآمدن

از عهده چیزی بر آمدن
we can't afford rent a bigger house
ما از عهده اجاره خونه بزرگ تر بر نمیایم 📙

مقرون به صرفه نبودن= it difficult to afford

( usually used with can, could or be able to, especially in negative sentences or questions )
( oxford )

to have enough money to be able to buy or do something
( ibid )


توان خرید

استطاعت مالی

تاب آوردن؛ متحمل شدن؛ از پس هزینه برآمدن

draw on

درخور

تامین کردن

To be able to do something without risk of adverse consequences.
To bear
To stand
توان کاری را داشتن
تحمل چیزی را داشتن


I can't afford to loose you!
تحمل از دست دادنت رو ندارم!


To have ( a resource such as money or time ) available or to spare.

در دست داشتن پول/زمان/انرژی و غیره . . . به اندازه کافی برای اختصاص دادن به چیزی یا کاری یا به کسی اعطا کردن ( یا برای از دست دادن. )


Can't afford
به اندازه کافی چیزی ( پول - زمان . . . ) نداشتن

We can't afford the power to take blind shot at it, hoping to kill it.
Star Trek TOS

اجازه دادن

وقت کافی برای انجام کاری رو داشتن.

afford ( verb ) = بضاعت داشتن، وسع مالی داشتن، وسع کسی رسیدن، از پس خرید چیزی بر آمدن/زمان کافی داشتن، پول کافی داشتن، فضای کافی داشتن/فراهم آوردن/متحمل شدن، قادر بودن، تامین کردن، تهیه کردن

examples:
1 - Can we afford a new car?
آیا ما بضاعت خرید یک ماشین جدید را داریم؟
2 - I can't afford to buy a German car.
من بضاعت خرید یک اتومبیل آلمانی را ندارم.
3 - he could afford the house because of current low interest rates.
او به خاطر نرخ پایین بهره سود توانست از پس خرید خانه بر آید.
4 - Few people are able to afford cars like that.
تعداد کمی از مردم قادر به خرید چنین خودروهایی هستند.
5 - She couldn't afford the time off work to see him.
او نمی توانست زمان مرخصی کار را برای دیدن او بگذارد.
6 - Debt is not necessarily a bad thing if the consumer can afford to pay it back.
اگر مصرف کننده بتواند هزینه آن را پس بدهد ، بدهی الزاماً چیز بدی نیست.
7 - The government scholarship afforded opportunity for her to study car design in Germany
بورسیه دولتی فرصتی را برای او فراهم کرد تا در آلمان طراحی خودرو بخواند.
8 - He can't afford to live expenses because his pension does not cover his living expenses.
او نمی تواند مخارج زندگی خود را تامین کند زیرا حقوق بازنشستگی او مخارج زندگی او را پوشش نمی دهد.


کلمات دیگر: