1. We made frequent visits to the hospital to see our grandfather.
ما برای ملاقات پدربزرگمان زیاد به بیمارستان رفتیم
2. On frequent occasions Sam fell asleep in class.
در بیشتر اوقات، "سام" در کلاس خوابش می برد
3. Dr. Bonner gave me some pills for my frequent headaches.
دکتر "بونر" تعدادی قرص به من داد برای سر دردهای مکررم
4. frequent absences was a black mark on his record
غیبت های مکرر پرونده ی او را خراب کرد.
5. a frequent guest at my father's house
مهمان همیشگی منزل پدرم
6. his frequent absences
غیبت های پی در پی او
7. the frequent devaluations of the dollar
ارزکاهی های مکرر دلار
8. words of frequent usage
واژه های پر کاربرد
9. people protested against frequent blackouts
مردم نسبت به خاموشی های مکرر اعتراض کردند.
10. their visits became more frequent
ملاقات های آنها مرتب تکرار می شد.
11. he was fired because of frequent absences
به واسطه ی غیبت های مکرر اخراج شد.
12. i had a bit of a ding-dong with him about his frequent absences
با او درباره ی غیبت های مکررش مشاجره کردم.
13. His visits became less frequent as time passed.
[ترجمه ترگمان]هر وقت که می گذشت، دیدارهای او کم تر می شد
[ترجمه گوگل]زمانی که گذشت، ملاقات او کمتر شد
14. Research is also advanced by frequent conference to exchange experience.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات همچنین با کنفرانس های متعددی برای تبادل تجربه انجام می شود
[ترجمه گوگل]تحقیق همچنین توسط کنفرانس مکرر برای تبادل تجربه پیشرفت کرده است
15. Frequent cultural exchange will certainly help foster friendly relations between our two universities.
[ترجمه ترگمان]تبادل مکرر فرهنگی قطعا به ترویج روابط دوستانه بین دو دانشگاه کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]قطعا تبادل فرهنگی مسلما به ایجاد روابط دوستانه میان دو دانشگاه ما کمک خواهد کرد
16. His frequent depressions were the prelude to a complete mental breakdown.
[ترجمه ترگمان]depressions مکرر او مقدمه ای برای از بین رفتن ذهنی کامل بود
[ترجمه گوگل]افسردگی های مکرر او مقدمه ای بر یک اختلال روانی کامل بود
17. The jet-setting couple made frequent appearances in the gossip columns.
[ترجمه ترگمان]این زوج در حال غروب به طور مکرر در ستون های شایعات ظاهر شدند
[ترجمه گوگل]جفت تنظیم جفت ساخته شده ظاهر مکرر در ستون های شایعات
18. There is a frequent bus service into the centre of town.
[ترجمه ترگمان]یک سرویس اتوبوس پیوسته در مرکز شهر وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک سرویس اتوبوس مکرر به مرکز شهر وجود دارد
19. The attacks have become increasingly frequent.
[ترجمه ترگمان]این حملات به طور فزاینده ای مکرر شده اند
[ترجمه گوگل]حملات به طور فزاینده ای مکرر شده است
20. She enjoyed the frequent visits of her grandchildren.
[ترجمه ترگمان]او از دیدارهای مکرر نوه هایش لذت می برد
[ترجمه گوگل]او از ملاقات های مکرر نوه هایش لذت می برد
21. The actor says he suffers frequent bouts of depression.
[ترجمه ترگمان]بازیگر می گوید که از افسردگی مکرر رنج می برد
[ترجمه گوگل]بازیگر می گوید که او رنج فراوانی از افسردگی دارد
22. A frequent criticism of the proposal has been its high cost.
[ترجمه ترگمان]انتقاد مکرر از این پیشنهاد، هزینه بالای آن بوده است
[ترجمه گوگل]انتقاد مکرر از پیشنهاد هزینه آن بالا است