کلمه جو
صفحه اصلی

renowned


بلند آوازه، نیک نام، پرآوازه، مشهور، معروف، نامدار، نامور

انگلیسی به فارسی

مشهور،نامدار،معروف،نامور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: widely known and acclaimed; famous.
مترادف: acclaimed, celebrated, distinguished, eminent, famous, illustrious, prominent
متضاد: unknown, unrenowned
مشابه: familiar, name, notable, noted, popular, prestigious, public, well-known

- We were fortunate to have a renowned author speak at our graduation.
[ترجمه ترگمان] ما خوش شانس بودیم که نویسنده مشهوری در مراسم فارغ التحصیلی خود صحبت کردیم
[ترجمه گوگل] ما خوش شانس بودیم که یک نویسنده معروف در فارغ التحصیلی ما صحبت کند
- The restaurant serves excellent steaks, but it is mainly renowned for its seafood dishes.
[ترجمه ترگمان] این رستوران استیک عالی را سرو می کند اما عمدتا برای غذاهای دریایی آن مشهور است
[ترجمه گوگل] رستوران استیک استیک های عالی را ارائه می دهد، اما مخصوصا برای ظروف غذاهای دریایی آن مشهور است

• famous, well-known, prominent
someone who is renowned is famous or well-known.

مترادف و متضاد

famous


Synonyms: acclaimed, celebrated, celebrious, distinguished, eminent, esteemed, extolled, famed, great, illustrious, in the limelight, lauded, monster, name, notable, noted, of note, outstanding, praised, prominent, redoubted, signal, splashy, star, superstar, well-known


Antonyms: anonymous, obscure, unimportant, unknown


جملات نمونه

1. the renowned amir arsalan decapitated him with one blow
امیر ارسلان نامدار با یک ضربه سر او را از تن جدا کرد.

2. the renowned amir arsalan drew the sword out of the sheath
امیر ارسلان نامدار شمشیر از غلاف درکشید.

3. The French are renowned for their cooking.
[ترجمه ترگمان]فرانسوی ها برای پخت وپز مشهور هستند
[ترجمه گوگل]فرانسوی ها برای آشپزی خود مشهور هستند

4. Builders are renowned for wolf-whistling at any woman who walks by.
[ترجمه ترگمان]طراحان به خاطر سوت زدن به هر زنی که از کنارش رد می شوند مشهور هستند
[ترجمه گوگل]سازندگان برای گرگ و سوت زدن در هر زن که از راه می رود مشهور است

5. This stretch of the river is renowned for its good fishing.
[ترجمه ترگمان]این قسمت از رودخانه به خاطر ماهی گیری خوب آن مشهور است
[ترجمه گوگل]این قطعه رودخانه برای ماهیگیری خوب آن مشهور است

6. He is one of the world's renowned writers.
[ترجمه ترگمان]او یکی از نویسندگان مشهور دنیا است
[ترجمه گوگل]او یکی از نویسندگان معروف جهان است

7. He was one of Australia's most distinguished artists, renowned for his portraits, landscapes and nudes.
[ترجمه ترگمان]او یکی از برجسته ترین هنرمندان استرالیا بود که به خاطر پرتره ها، مناظر و تصویرهای لخت مشهور بود
[ترجمه گوگل]او یکی از هنرمندان برجسته استرالیا بود که از پرتره ها، مناظر و نقاشی ها مشهور است

8. Chelsea Harbour is renowned for its fashionable restaurants.
[ترجمه ترگمان]بندر چلسی برای رستوران های مد روز معروف است
[ترجمه گوگل]بندر چلسی برای رستوران های مد روزش مشهور است

9. She was renowned for her eloquence and beauty.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر فصاحت و زیبایی او مشهور بود
[ترجمه گوگل]او برای فصاحت و زیبایی اش مشهور بود

10. Marco Polo is a renowned explorer/is renowned as an explorer.
[ترجمه ترگمان]مارکو پولو یک کاشف مشهور است و به عنوان کاشف مشهور است
[ترجمه گوگل]مارکو پولو یک کاوش مشهور است / به عنوان یک کاوشگر شناخته شده است

11. Neither nation is renowned for turning the other cheek.
[ترجمه ترگمان]هیچ کشوری برای تبدیل گونه دیگر مشهور نیست
[ترجمه گوگل]هیچ ملتی به خاطر چهرهی دیگر نمیتواند مشهور باشد

12. The British are renowned as a nation of dog lovers.
[ترجمه ترگمان]انگلیسی ها به عنوان یک ملت عاشق سگ مشهور هستند
[ترجمه گوگل]بریتانیا به عنوان یک کشور دوستداران سگ مشهور است

13. He's renowned as the fount of all knowledge on the disease.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان سرچشمه همه دانش در مورد این بیماری مشهور است
[ترجمه گوگل]او مشهورترین دانش در مورد بیماری است

14. The area is renowned for its Romanesque churches.
[ترجمه ترگمان]این ناحیه برای کلیساهای رومی خود مشهور است
[ترجمه گوگل]این منطقه برای کلیساهای رومی اش مشهور است

15. British politicians are not renowned for their chic.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران بریتانیایی برای پوشیدن لباس های شیک خود مشهور نیستند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران بریتانیایی به خاطر شیک آنها مشهور نیستند

پیشنهاد کاربران

معروف
مشهور
نامدار

Renowned : نامدار - خوش نام - پر آوازه - برجسته
Notorious : بدنام - شناخته شده به دلیلی بد

renowned ( adj ) = celebrated ( adj )
به معناهای:مشهور، معروف، پرآوازه، نامی

معانی دیگر renowned ( adj ) = سرشناس، نامور، نام آور، ، نامدار، افسانه ای

examples:
1 - The region is renowned for its outstanding natural beauty.
این منطقه به دلیل زیبایی طبیعی عالی اش مشهور است.
2 - Marco Polo is a renowned explorer/is renowned as an explorer.
مارکوپولو یک کاوشگر ( جهانگرد ) مشهور است/به عنوان یک کاوشگر مشهور است.
3 - One feels the author has a special love for his most renowned creations.
احساس می شود نویسنده عشق خاصی به معروف ترین آثار خود دارد.
4 - the renowned conductor made a guest appearance at the concert.
رهبر ( ارکستر ) معروف در این کنسرت به عنوان مهمان ظاهر شد ( حضور یافت ) .


کلمات دیگر: