کلمه جو
صفحه اصلی

flattening


نجوم : فشردگى

انگلیسی به فارسی

صاف کردن، مسطح کردن، پهن کردن، روحیه خود را باختن، بیمزه کردن، نیم نت پایین امدن، بی تنوع کردن، قسمت پهن کردن، تسطیح کردن


انگلیسی به انگلیسی

• act of leveling, straightening, making flat

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] پهن شدگی
[پلیمر] تخت شدن، خوابش

پیشنهاد کاربران

Only the children are flattening their noses against the windowpan
فقط بچه ها هستند که دماغشون رو فشار میدهند به شیشه ها

flattening ( ژئوفیزیک )
واژه مصوب: تخت شدگی 3
تعریف: نسبت اختلاف میان شعاع های استوایی و قطبی زمین به شعاع استوایی آن


کلمات دیگر: