کلمه جو
صفحه اصلی

broth


معنی : ابگوشت
معانی دیگر : سوپ آبکی، گوشتابه، شوربا، گندم با، غذای مایعی مرکب از گوشت یا ماهی وحبوبات وسبزی های پخته

انگلیسی به فارسی

غذای مایعی مرکب از گوشت یا ماهی و حبوبات و سبزی‌های پخته، آبگوشت


ابگوشت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: brothy (adj.)
• : تعریف: water in which meat, fish, grain, or vegetables have been boiled, often used as a base for soup.
مشابه: liquor, stock

• clear soup made from concentrated meat or fish stock
broth is soup, often with meat or vegetables floating in it.

دیکشنری تخصصی

[پلیمر] محیط آبی

مترادف و متضاد

ابگوشت (اسم)
bouillon, broth, sop, gravy, soup

soup, usually clear


Synonyms: borscht, bouillon, bowl, brew, chowder, concoction, consommé, decoction, dishwater, distillation, elixir, fluid, gumbo, hodge-podge, olio, porridge, potage, potpourri, pottage, puree, splash, stock, vichyssoise


جملات نمونه

1. chicken broth
گوشتابه ی مرغ

2. too many cooks spoil the broth
ماما که دو تا شد سر بچه کج درمی آید،آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک

3. too many cooks spoil the broth
آشپز که دو تا شد آش شور می شود

4. the fat on top of the broth
روغن روی آبگوشت

5. Every cook praises his own broth.
[ترجمه ترگمان]هر آشپز از آبگوشت خودش تعریف می کند
[ترجمه گوگل]هر کاسه سوسن خود را تحسین می کند

6. Too many cooks spoil the broth.
[ترجمه ترگمان]آشپز زیادی سوپ را خراب می کند
[ترجمه گوگل]با دو تا آشپز آش یا شور میشه یا بینمک

7. Concentrate the broth by boiling it.
[ترجمه مبینا] سوپ را با جوشاندن غلیظ کن.
[ترجمه ترگمان]با جوش و خروش آب را روی آب متمرکز کن
[ترجمه گوگل]جوش را با جوشاندن آن را تمرکز کنید

8. Thicken the broth with the cornflour.
[ترجمه ترگمان]سوپ را با the مخلوط کن
[ترجمه گوگل]بادمجان را با ذرت پر کن

9. My bass, in a curried tomato-mussel broth, comes with fava beans.
[ترجمه ترگمان]صدای بم من، در یک آبگوشت گوجه فرنگی - mussel، با باقلا تهیه می شود
[ترجمه گوگل]باس من، در گوشت گوساله گوجه فرنگی Curried، با لوبیا فووا می آید

10. Stir in hot broth, and stir constantly until mixture is slightly thickened, about 2 minutes.
[ترجمه ترگمان]سوپ داغ را بریزید و به طور مداوم تکان دهید تا این که مخلوط کمی خشک شود، حدود ۲ دقیقه
[ترجمه گوگل]مخلوط را در بریزید و هم بزنید تا مخلوط کمی ضخیم شود، حدود 2 دقیقه

11. Add wine, chicken broth and 2 cups water. Add peanuts, sugar and salt.
[ترجمه ترگمان]شراب، آبگوشت مرغ و ۲ فنجان آب اضافه کنید بادام زمینی، شکر و نمک اضافه کنید
[ترجمه گوگل]شراب، سوپ مرغ و 2 فنجان آب اضافه کنید بادام زمینی، شکر و نمک را اضافه کنید

12. She had brought a bowl of hot chicken broth, freshly baked white manchet loaves and a tankard of watered ale.
[ترجمه ترگمان]او یک کاسه سوپ جوجه داغ و تازه نان سفید و یک لیوان آبجو آب و یک لیوان آبجو آورده بود
[ترجمه گوگل]او یک کاسه از جوجه داغ مرغ، تازه کباب کوبیده و کلوچه آب آشامیدنی آورده بود

13. Litaw poured the pots of broth over the body, one by one.
[ترجمه ترگمان]Litaw ظرف آبگوشت را روی بدن یکی یکی ریخت
[ترجمه گوگل]لیاتو گلدان های برنج را بر روی بدن گذاشت، یک به یک

14. Meanwhile, bring the chicken broth to a simmer in a large pot.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، سوپ مرغ را در یک قابلمه بزرگ بجوشانید
[ترجمه گوگل]در همین حال، سوپ مرغ را به یک بطری آبجو تبدیل کنید

chicken broth

گوشتابه‌ی مرغ


پیشنهاد کاربران

آش ، سوپ


( نجوم ) مواد معدنی حل شدهو ترکیب شده با

آب موجود در سیارات یا قمرها

( بیوتکنولوژی ) مخلوط

( آزمایشگاه ) محیط کشت مایع

broth ( زیست شناسی - میکرب شناسی )
واژه مصوب: آبگوشت
تعریف: هر نوع محیط مایع که پایۀ آن آبگوشت مغذی یا پروتئین آبکافت شده باشد


کلمات دیگر: