کلمه جو
صفحه اصلی

bracket


معنی : پرانتز، کروشه، قلاب، بست، طاقچه دیوار کوب، این علامت، طاقچه عاریه، هلال یا دوبند گذاشتن
معانی دیگر : راست کمانک، این نشان:[، در راست کمانک قرار دادن یا قرار گرفتن، در کروشه قرار دادن، بست فلزی یا چوبی به این شکل: ذ (که برای نگهداشتن تاقچه و یا آویختن چیزی به دیوار کوبیده می شود)، دیوارکوب، پشتار گوشه دار، کژپشتار، بازویی، رفبند، با کژپشتار آویختن یا نگهداشتن، دسته بندی (برحسب نمره یا درآمد و غیره)، به هم وابسته کردن، به هم مربوط کردن، (معماری) ستون نگهدار، کژپشتار سنگی، پایه ی نصب، (اتومبیل) سگدست، (توپخانه) آتش احاطه، تنظیم تیر به روش احاطه ای، خیز به خیز آتش کردن، طبقه بندی

انگلیسی به فارسی

علامت [ ]، طاقچه دیوار کوب، پرانتز، هلال یا دو بند گذاشتن، طبقه‌بندی


براکت، پرانتز، کروشه، قلاب، بست، طاقچه دیوار کوب، این علامت، طاقچه عاریه، هلال یا دوبند گذاشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an L-shaped fixture attached to a wall or other vertical surface to support something such as a shelf.
مشابه: angle iron, brace, cantilever, hanger, strut, support

(2) تعریف: a short shelf or shelves supported in this way.
مترادف: shelf

(3) تعریف: one of a pair of marks, [ or ], used to enclose and set apart words or figures.
مترادف: brace
مشابه: parenthesis

(4) تعریف: a classification or grouping of people who share some characteristic such as age or amount of income.
مترادف: category, classification, group
مشابه: class, division

- He is in a high tax bracket.
[ترجمه ترگمان] او در طبقه بالایی از مالیات قرار دارد
[ترجمه گوگل] او در محدوده مالیات بالا است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: brackets, bracketing, bracketed
(1) تعریف: to provide support to with a bracket or brackets.
مشابه: brace, strengthen, support

(2) تعریف: to enclose or set apart with brackets.
مشابه: enclose, parenthesize

(3) تعریف: to classify or group together.
مترادف: group
مشابه: associate, classify, combine, lump together

• support, brace; angular shelf support; classification; frame
enclose in brackets; support with brackets; group together; mark off, delineate; take the same photograph using a range of exposures (photography); include, encompass
brackets are a pair of written marks such as ( ) that you place round a word, expression, or sentence in order to indicate that you are giving extra information.
if something is in a particular bracket, it is within a particular range, for example a range of prices or ages.
when you bracket two or more things or people together, you consider them as being similar or related in some way.
a bracket is also a piece of metal, wood, or plastic that is fastened to a wall to support something such as a shelf.
see also bracketed.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] براکت - سگدست - دسته - دستک - دیوارکوب - طاقچه اتصال - لچکی - مشتی - بست گوشه ای - صفحه لچکی - پایه
[برق و الکترونیک] محصور بین دو پرانتز
[زمین شناسی] سگدست، پایه، تکیه گاه، دسته، دیوارکوب، صفحه لچکی، بست گوشه ای
[ریاضیات] قلاب، کروشه، پرانتز، چنگک
[] ابرو

مترادف و متضاد

support


Synonyms: brace, strut, joint, cantilever, girder, reinforcement


پرانتز (اسم)
bracket, parenthesis

کروشه (اسم)
bracket, dog ear

قلاب (اسم)
link, grapnel, grappling, fish hook, hank, bracket, hook, clasp, pullback, buckle, tach, tache, gib, staple, creel, crampon, hamulus, grapple, frog, trigger, holdfast, pennant

بست (اسم)
connector, girth, fastening, bracket, fastener, holder, outrigger

طاقچه دیوارکوب (اسم)
bracket

این علامت (اسم)
bracket, dash

طاقچه عاریه (اسم)
bracket

هلال یا دو بند گذاشتن (فعل)
bracket

classification


Synonyms: group, class, category, lot, grouping


جملات نمونه

1. fender bracket
سگدست سپر

2. a doctor in a high income bracket
دکتری با درآمد سطح بالا

3. a significant majority were in the 9-10 age bracket
اکثریت قابل ملاحظه ای (از آنان) بین سنین نه و ده بودند.

4. Do you fall outside that age bracket?
[ترجمه ترگمان]آیا شما خارج از این سن قانونی قرار می گیرید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما در خارج از محدوده سنی قرار دارید؟

5. You'd better bracket those shelves with two-by-fours.
[ترجمه ترگمان]بهتره اون قفسه ها رو با دو دست باز کنی
[ترجمه گوگل]شما بهتر می توانید قفسه های آن را با دو چهار برابر نگه دارید

6. Most English people bracket American and Canadian accents together.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم انگلیسی لهجه آمریکایی و کانادایی را با هم جمع کردند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم انگلیس با لهجه آمریکایی و کانادایی همکاری می کنند

7. Don't bracket me with him just because we work for the same company.
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر اینکه ما برای یه شرکت کار می کنیم با اون رابطه برقرار نکن
[ترجمه گوگل]فقط به خاطر اینکه ما برای یک شرکت کار می کنیم، با او همکاری نکنید

8. It is unfair to bracket together those who cannot work with those who will not.
[ترجمه ترگمان]این ناعادلانه است که کسانی را که نمی توانند با کسانی کار کنند که نمی توانند با آن ها کار کنند
[ترجمه گوگل]با کسانی که نمیتوانند با کسانی که نخواهند کار کنند، غیرمجاز است

9. Millions of families have climbed a bracket or two.
[ترجمه ترگمان]میلیونها خانواده از یک یا دو طبقه بالا رفته اند
[ترجمه گوگل]میلیون ها نفر از خانواده ها دارای دو یا دو قبیله می باشند

10. These machines are in the higher price bracket.
[ترجمه ترگمان]این ماشین ها در پرانتز قیمت بالاتر قرار دارند
[ترجمه گوگل]این ماشین ها در قیمت بالاتری قرار دارند

11. Gossip columnists often bracket them together,so a wedding may be imminent.
[ترجمه ترگمان]شایع است که مقاله نویسان اغلب آن ها را با هم دسته بندی می کنند، بنابراین ممکن است یک عروسی حتمی باشد
[ترجمه گوگل]نقاشان شایعات اغلب آنها را با هم ترکیب می کنند، بنابراین عروسی ممکن است قریب الوقوع باشد

12. They were both surgeons in a high income bracket.
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها جراحان در یک پایه درآمد بالا بودند
[ترجمه گوگل]آنها هر دو جراح در یک رده با درآمد بالا بودند

13. Peter's salary puts him in the highest tax bracket.
[ترجمه ترگمان]حقوق پیتر او را در بالاترین طبقه مالیاتی قرار می دهد
[ترجمه گوگل]حقوق پدری او را در بالاترین حد مالیات قرار می دهد

14. Each bracket is fixed to the wall with just three screws.
[ترجمه ترگمان]هر گروه با سه پیچ به دیوار ثابت شده است
[ترجمه گوگل]هر براکت فقط با سه پیچ به دیوار وصل شده است

15. Dataquest said only 12 percent in this income bracket owned computers.
[ترجمه ترگمان]Dataquest گفت که تنها ۱۲ درصد از این نوع درآمد کامپیوترهای متعلق به این گروه بوده است
[ترجمه گوگل]Dataquest گفت که تنها 12 درصد در این حساب درآمد متعلق به کامپیوتر است

Yesterday he went to Kermanshah [Bakhtaran].

دیروز به کرمانشاه [باختران] رفت.


a bracketed question mark

نشان پرسشی که در میان دو کروشه قرار گرفته


The wooden shelf was fixed on the wall with two iron brackets.

طاقچه‌ی چوبی با دو بازوی آهنی به دیوار وصل شده بود.


a doctor in a high income bracket

دکتری با درآمد سطح بالا


A significant majority were in the 9-10 age bracket.

اکثریت قابل‌ملاحظه‌ای (از آنان) بین سنین نه و ده بودند.


The names of Amir Kabir and Nasser-e-din Shah are bracketed in history.

نام‌های امیرکبیر و ناصرالدین شاه در تاریخ به هم مربوط هستند (با هم تداعی می‌شوند).


پیشنهاد کاربران

نبشی

در پرانتز گذاشتن

1 - شامل شدن، دربر گرفتن
2 - قرار دادن در داخل ( مثل پرانتز )
3 - از درنظر گرفتن حذف کردن
4 - در یک دسته قرار دادن

https://www. merriam - webster. com/dictionary/bracket

دسته بندی

قلاب، کروشه

دسته، گروه

سگدست، پایه، بست، قلاب

( فعل ) صرف نظر کردن، کنار گذاشتن

سرپیچ ( پایه لامپ )


کلمات دیگر: