کلمه جو
صفحه اصلی

prise


(انگلیس) رجوع شود به: prize2، انعام، جایزه، ارزس دادن، قدرانی کردن

انگلیسی به فارسی

انعام،جایزه،اقدرانی کردن


جایزه، غنیمت، انعام، ارزش بسیار قائل شدن، عزیز داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prises, prizes, prising, prizing, prised, prized
(1) تعریف: to move or open with, or as if with, a lever; pry.
مشابه: pry, wedge

- We managed to prise the boulder from its position.
[ترجمه ترگمان] موفق شدیم تخته سنگ را از موقعیت خود باز کنیم
[ترجمه گوگل] ما توانستیم بولدر را از موقعیت خود جایزه بگیریم
- They found something to prise the locked window.
[ترجمه ترگمان] چیزی پیدا کردند که پنجره را باز کنند
[ترجمه گوگل] آنها چیزی برای به دست آوردن پنجره قفل پیدا کردند

(2) تعریف: to cause (something) to be in a certain state by prising.

- She used a screwdriver to prise the paint can open.
[ترجمه ترگمان] او از یک پیچ گوشتی برای جلوگیری از باز کردن رنگ استفاده کرد
[ترجمه گوگل] او با استفاده از پیچ گوشتی برای جشن رنگ می تواند باز شود
اسم ( noun )
• : تعریف: a lever or something used as one.
مشابه: pry

- What can we use as a prise to lift the rock?
[ترجمه مهدیه] از چه چیزی می توانیم برای جدا کردن و بالا برن سنگ استفاده کنیم؟
[ترجمه ترگمان] چه چیزی می توانیم به عنوان یک prise برای بالا بردن صخره استفاده کنیم؟
[ترجمه گوگل] چه چیزی می تواند به عنوان یک جایزه برای بلند کردن سنگ استفاده کنیم؟

• open by force, pry open, open by the force of leverage
if you prise one thing away from another, you use force to remove it from the other thing.

دیکشنری تخصصی

[] گیره

جملات نمونه

1. She used a chisel to prise off the lid.
[ترجمه ترگمان]از یک قلم برای باز کردن درپوش استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او برای برنده شدن از روی یک صندوق استفاده کرد

2. We managed to prise off the lid with a tyre lever.
[ترجمه ترگمان]ما موفق شدیم با یک اهرم در صندوق را باز کنیم
[ترجمه گوگل]ما توانستیم درب را با یک اهرم تایر جایگزین کنیم

3. I tried to prise the lid off.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم درش را باز کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم افتخار کنم

4. She used a knife to prise open the lid.
[ترجمه ترگمان]او چاقو را برای باز کردن در باز کرد
[ترجمه گوگل]او با استفاده از یک چاقو برای افتخار باز کرد

5. You'll be lucky to prise any money out of him!
[ترجمه ترگمان]خوش شانس خواهی بود که هر پولی را از او بیرون بکشی!
[ترجمه گوگل]شما خوش شانس هستید که هر پولی را از او بردارید!

6. We had to use a lever to prise open the window.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم از اهرمی برای باز کردن پنجره استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور به استفاده از یک اهرم برای به دست آوردن افتتاح پنجره

7. I finally managed to prise his new address out of her.
[ترجمه ترگمان]بالاخره تونستم آدرس جدیدش رو از اون بیرون بکشم
[ترجمه گوگل]بالاخره موفق شدم آدرس جدید خود را از او بیرون بیاورم

8. I more or less had to prise it out of him.
[ترجمه ترگمان]بیشتر یا کم تر مجبور شدم که آن را از او بیرون بکشم
[ترجمه گوگل]من بیشتر یا کمتر مجبور شدم آن را از او بیرون کنم

9. They're such a cinch to prise off, and the clothes are only slightly damaged.
[ترجمه ترگمان]آن ها چنین cinch را برای prise باز می کنند، و لباس ها فقط کمی آسیب دیده اند
[ترجمه گوگل]آنها برای جلب رضایت شغلی هستند و لباس ها کمی آسیب دیده اند

10. He'd need that to prise out the nail that pinned his cat over the door.
[ترجمه ترگمان]او به این نیاز داشت که the را بیرون بکشد که گربه را روی در میخکوب کرده بود
[ترجمه گوگل]او نیاز دارد که ناخن را برنده کند و گربه خود را بر روی درب قرار دهد

11. A crowbar may help to prise off the wall brackets.
[ترجمه ترگمان]یک اهرم می تواند به بیرون کشیدن the از دیواره کمک کند
[ترجمه گوگل]یک کش سوراخ می تواند به جای برنده کردن دیوار کمک کند

12. He tried to prise himself off the chair, as the figure moved towards him.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خودش را از روی صندلی کنار بکشد، همان طور که پیکر به سمت او حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد خود را از صندلی کنار بگذارد، همانطور که رقص به سمت او حرکت کرد

13. Prise apart the joints with a screwdriver and remove each section in turn.
[ترجمه ترگمان]اتصالات را با پیچ گوشتی جدا کنید و هر بخش را به نوبه خود حذف کنید
[ترجمه گوگل]جایزه را با پیچ گوشتی جدا کنید و هر بخش را به نوبت حذف کنید

14. I kept trying to prise them up hoping that some one in the past would have hidden treasure underneath.
[ترجمه ترگمان]مدام سعی می کردم آن ها را بیرون بکشم و امیدوار بودم که کسی در گذشته گنجی پنهان داشته باشد
[ترجمه گوگل]من در تلاش بودم تا آنها را جایزه کنم، امیدوار بودم که بعضی از آنها در گذشته گنجینه پنهان را زیر پنهان کنند

پیشنهاد کاربران

با فشار بازکردن

اسم:
use force in order to move, move apart, or open ( something ) . برای حرکت، حرکت و یا باز کردن ( چیزی ) از نیرو استفاده کنید.
"I tried to prise Joe's fingers away from the stick""من سعی کردم انگشت جو را دور از چوب بگیرم"

obtain something from ( someone ) with effort or difficulty. چیزی را از ( کسی ) به دست بیاورید یا تلاش کنید.
"I got the loan, though I had to prise it out of him"

price / prize / prise / praise
پِرِ یز // پِر آیس// پِر آیز // پِر آیس

price پِر آیس/اسم یا فعل/= ارزش. قیمت. بها. هزینه/قیمتگذاری. ارزشیابی/جایزه. /تاوان. تنبیه. /رشوه/مبلغ در ازای رها شدن

prize پِر آیز /اسم و فعل و صفت/ = ارزش بسیار زیاد. قدر دانستن. /عزیز و گرامی داشتن. /جایزه. پاداش. مژدگانی. /انعام. /مسابقه/عالی. نفیس. /مدال. /عمل بزور بازکردن چیزی یا وسیله ای که با آن چیزی را باز میکنیم. / گرفتن یا تسخیر کردن. غنیمت بعنوان پاداش پیروزی. /

prise پِر آیس/اسم یا فعل یا صفت/= انعام. جایزه. /ارزش دادن. قدردانی کردن. /با فشار باز کردن. استفاده از نیرو برای حرکت یا باز کردن چیزی. /با تلاش چیزی را از کسی بدست آوردن.

praise پِرِ یز /اسم یا فعل/ =تحسین. تعریف. ستایش. پرستش. تمجید. خوشامد گویی صمیمانه. / تمجید و ستایش کردن، نیایش کردن، تمجید کردن، تعریف کردن، علم کردن، ریشخند کردن، لاف زدن، خوشامد گویی کردن، ستودن، ستایش کردن، چاپلوسی کردن

با نیروی اهرم باز کردن


کلمات دیگر: