کلمه جو
صفحه اصلی

spur


معنی : خوشنامی، سیخ، مهمیز، سیخ-ک، مهمیز زدن
معانی دیگر : انگیزه، محرک، انگیزاندن، برانگیختن، تحریک کردن، مهمیز دار (یا مهمیزک دار) کردن، شتاباندن، شتابیدن، شتافتن، عجله کردن، تاختن، سیخونک، سکه، هر چیز مهمیز مانند (مثلا زائده ی مهمیز مانند پای برخی پرندگان)، مهمیزک، سیخک، (برای بالا رفتن از تیر تلفن و درخت و غیره) کفش میخی، مهمیزک فلزی (که به پای خروس جنگی می زنند)، بخش بیرون زده ی کوه، رجوع شود به: griffe، (معماری) شمع، (گیاه شناسی) رجوع شود به: calcar، (گیاه شناسی) نوش جای، با مهمیز زخمی کردن (به ویژه در خروس جنگی)

انگلیسی به فارسی

تکان دادن، سیخ، خوشنامی، مهمیز، سیخ-ک، مهمیز زدن


مهمیز، سیخ، مهمیز زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: on the spur of the moment
(1) تعریف: a device attached to a rider's boot heel that has a spike or toothed wheel and is used to urge the horse forward.

(2) تعریف: anything that prods or incites to action or to greater effort or speed.
مترادف: cue, goad, impetus, prod, prompt
متضاد: curb, discouragement, restraint
مشابه: stimulant

(3) تعریف: a pointed or projecting growth or formation, as on the legs of some birds such as roosters, or on human bone as a result of injury.

(4) تعریف: a short section of railroad track that joins a main line.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spurs, spurring, spurred
(1) تعریف: to urge (a horse) to start or go faster by using spurs.
مترادف: rowel
مشابه: drive, press, race, speed

(2) تعریف: to urge or incite to act, to make a greater effort, or to go faster (often fol. by on).
مترادف: egg, goad, prick, prod
متضاد: curb, discourage, restrain
مشابه: actuate, drive, incite, lash, needle, press, prompt, provoke, rouse, stimulate, whip up

- Her enthusiasm spurred me on.
[ترجمه ترگمان] شور و شوق او مرا به راه انداخت
[ترجمه گوگل] شور و شوق او من را تحریک کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to use spurs to urge a horse to start or go faster.

• sharp device attached to a boot for goading a horse on; something that impels, stimulus; sharp spike used in cockfighting; shoot of a plant; something resembling a spur
stimulate, urge; encourage a horse to move faster by using spurs; ride quickly, gallop; move quickly; put on spurs
if something spurs you to do something, it encourages you to do it.
if something spurs a change or event, it makes it happen faster or sooner.
something that acts as a spur encourages someone to do something or makes something happen faster or sooner.
if you do something on the spur of the moment, you do it suddenly, without planning it beforehand.
spurs are sharp metal points attached to the heels of a rider's boots and used to make the horse go faster.
if something spurs you on, it makes you want to make progress or achieve something.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] آبشکن - دیوارک عمود بر ساحل
[زمین شناسی] آب شکن، سیخ، مهمیز. خار بزرگ و معمولاً متحرک ( روی ساق پا حشرات ). - (مهندسی)؛ مانع مصنوعی، همچون پدیده ای سد مانند که به سمت بیرون ساحل رود به منظور انحراف جریان یا حفاظت ساحل در برابر فرسایش گسترش می یابد.
[نساجی] نوک فولادی ماکو
[ریاضیات] اثر
[] تیغه

مترادف و متضاد

خوشنامی (اسم)
authority, reputation, name, juice, honor, credit, spur

سیخ (اسم)
prod, goad, gad, spur, grill, stylet, broach, skewer, ramrod, poker, spit, fid

مهمیز (اسم)
goad, spur, rowel

سیخ-ک (اسم)
spur

مهمیز زدن (فعل)
spur, rowel

incitement, stimulus


Synonyms: activation, actuation, catalyst, excitant, goad, goose, impetus, impulse, incentive, incitation, inducement, motivation, motive, needle, prick, stimulant, trigger, turn-on, urge


Antonyms: curb, hindrance


incite, prompt


Synonyms: animate, arouse, awaken, countenance, drive, egg on, exhort, favor, fire up, goad, goose, impel, instigate, key up, press, prick, prod, propel, push, put up to, rally, rouse, sic, spark, stimulate, stir, trigger, turn on, urge, work up


Antonyms: disapprove, discourage, dissuade


جملات نمونه

spurred boots

چکمه‌ی مهمیزدار


1. the spur of jealousy
انگیزه ی حسادت

2. on the spur of the moment
با عجله،غفلتا،بلامقدمه،بدون نقشه ی قبلی

3. It is the bridle and spur that make a good horse.
[ترجمه ترگمان]این افسار و مهمیز است که اسب خوبی درست می کند
[ترجمه گوگل]این زانو و زانو است که یک اسب خوب را می سازد

4. A good horse often needs a good spur.
[ترجمه زهره] یک اسب خوب اغلب نیاز به مهمیزی خوب دارد.
[ترجمه ترگمان]اسب خوب اغلب به یک محرک خوب نیاز دارد
[ترجمه گوگل]یک اسب خوب برای اغلب نیازهای خوبی دارد

5. His speech was a powerful spur to action.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او یک محرک قدرتمند برای عمل بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی او نیروی قدرتمند برای اقدام بود

6. She went to London on the spur of the moment.
[ترجمه Hadi] او با عجله به لندن رفت
[ترجمه ترگمان]در همان لحظه به لندن رفت
[ترجمه گوگل]او به لطف لحظه ای به لندن رفت

7. A few encouraging words might provide just the spur she needs.
[ترجمه Hadi] چند کلمه تشویقی ممکن است محرکی باشد که او نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]چند کلمه دلگرم کننده ممکن است تنها محرکی باشد که او نیاز دارد
[ترجمه گوگل]چند کلمه تشویق کننده ممکن است فقط باعث ایجاد نیاز او شود

8. The spur branches away here from the main line.
[ترجمه ترگمان]این شاخه از خط اصلی به این طرف و آن طرف می رود
[ترجمه گوگل]شاخه های مارپیچی در اینجا از خط اصلی دور می شوند

9. On the spur of the moment, they decided to hold a fancy dress party.
[ترجمه Hadi] در یک لحظه تصمیم گرفتند مهمانی لباس فانتزی برگزار کنند
[ترجمه ترگمان]در این لحظه تصمیم گرفتند که یک جشن بالماسکه برپا کنند
[ترجمه گوگل]در این لحظه، تصمیم گرفتند یک مهمانی لباس فانتزی را برگزار کنند

10. We just jumped in a car on the spur of the moment and drove to the seaside.
[ترجمه Hadi] ما در یک لحظه پریدیم سوار ماشین و به ساحل رفتیم
[ترجمه ترگمان]ما همین الان سوار اتومبیل شدیم و به کنار دریا رفتیم
[ترجمه گوگل]ما فقط در یک لحظه در یک ماشین پریدیم و به سوی ساحل رفتیم

11. Such stories serve as a spur to children's imagination.
[ترجمه Hadi] چنین داستانهایی برای تخیل بچه ها انگیزه ایجاد میکند
[ترجمه ترگمان]چنین داستان هایی به عنوان محرکی برای تخیل کودکان عمل می کنند
[ترجمه گوگل]چنین داستان هایی به تخیل کودکان کمک می کند

12. This report could spur some buying in corn futures when the market opens today.
[ترجمه ترگمان]این گزارش می تواند خرید در آینده ذرت را زمانی که بازار امروز افتتاح می شود، تشویق کند
[ترجمه گوگل]این گزارش می تواند برخی از خریداری های موجود در بازار ذرت را زمانی که بازار امروز باز می شود، تحریک کند

13. It is the bridle and spur that makes a good horse.
[ترجمه ترگمان]این افسار و مهمیز است که اسب خوبی درست می کند
[ترجمه گوگل]این زانو و زانو است که یک اسب خوب را می سازد

14. I phoned him up on the spur of the moment.
[ترجمه ترگمان]در همان لحظه به او تلفن کردم
[ترجمه گوگل]من به او زنگ زدم

He spurred his horse to go faster.

به اسبش مهمیز زد که تندتر برود.


His mother spurred him on to finish his education.

مادرش او را ترغیب می‌کرد که تحصیلاتش را تمام کند.


Then Nadder spurred on toward KHarazm.

سپس نادر به صوب خوارزم شتافت.


His boots had spurs.

چکمه‌های او مهمیز داشت.


the spur of jealousy

انگیزه‌ی حسادت


اصطلاحات

on the spur of the moment

با عجله، غفلتاً، بی‌مقدمه، بدون نقشه‌ی قبلی


win one's spurs

به مقام و شهرت رسیدن، مقام خود را تحکیم کردن


پیشنهاد کاربران

- روحیه دادن
- انگیزه دادن

شتاب بخشیدن

ایجاد انگیزه کردن
تحریک کردن

در پزشکی خار برای مثال Heel spur یعنی خار پاشنه

تیغه کوه
southeast spur تیغه ی جنوب غربی

تلنگر زدن

Spur gear چرخدنده ی صاف

محرک

در کشاورزی شاخه هایی است که خار می شوند. مثل خارهایی که روی بعضی درختان بادام وجود داره

رکاب زین ، صندلی

به دنبال داشتن، ایجاد کردن

Spurs:
Causes
🍃🍂🍃🍂🍃

تحریک کردن، انگیزه دادن

در پزشکی محرک انگیزه

جاده فرعی

ترغیب کردن

spur ( اَرتاپزشکی )
واژه مصوب: خار استخوان
تعریف: ← استخوان رُست


کلمات دیگر: