bulge

معنی : ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی، شکم، صعود، باد کردن، متورم شدن، جلو دادن

معانی دیگر : برآمدگی، کیس، قلمبه شدگی، شکم دادگی، آماس، برآمده کردن یا شدن، کیس کردن، قلمبه شدن، بیرون زدن، پلخیدن، برغلانیدن، ورقلمبیدن، شکم دادن، ورغلیدن، افزایش ناگهانی (در اندازه یا ارزش و غیره)، پیشرفتگی، پیش آمدگی (به ویژه در خط جبهه ی جنگ)، (عامیانه) سود، مزیت

انگلیسی به فارسی

برآمدگی، شکم، تحدب، ورم، بالارفتگی، صعود، متورم شدن، باد کردن

بجای، تحدب، ورم، صعود، شکم، بالارفتگی، بر امدگی، متورم شدن، جلو دادن، باد کردن

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

• : تعریف: a rounded or swollen protrusion caused by pressure from below or within.
• مترادف: protrusion, protuberance
• مشابه: bump, enlargement, projection, prominence, salient, swelling

- All those gifts are making a bulge in your travel bag.

[ترجمه ترگمان] تمام آن هدایا در کیف سفری شما قرار دارند
[ترجمه گوگل] همه این هدایا در کیسه مسافرتی شما براق است

- He will have surgery to repair a bulge in an artery of his leg.

[ترجمه ترگمان] او جراحی خواهد کرد تا برآمدگی ساق پایش را ترمیم کند
[ترجمه گوگل] او عمل جراحی را برای ترمیم زانو در آرتریت پای خود انجام خواهد داد

فعل ناگذر ( intransitive verb )

حالات: bulges, bulging, bulged

• (1) تعریف: to protrude or extend outward.
• مترادف: bag, distend, protrude, swell
• مشابه: bloat, butt, enlarge, expand, jut out, pouch, puff up, spread, start, stick out

- His stomach is beginning to bulge.

[ترجمه ترگمان] شکمش دارد پف می کند
[ترجمه گوگل] معده اش شروع به برداشتن می کند

• (2) تعریف: to be filled to the limit.
• مشابه: brim, burst

- His wallet was bulging with cash after the poker game.

[ترجمه ترگمان] کیف پولش را بعد از بازی پوکر با پول نقد کرده بود
[ترجمه گوگل] پس از بازی پوکر، کیف پول او پول نقد را پرداخت کرد

- The boy's pockets were bulging with rocks he'd collected.

[ترجمه ترگمان] جیب هایش پر از سنگ هایی بود که او جمع کرده بود
[ترجمه گوگل] جیب های پسر با سنگ هایی که او جمع کرده بود پر می کردند

فعل گذرا ( transitive verb )

مشتقات: bulgy (adj.), bulgingly (adv.), bulginess (n.)

• : تعریف: to make rounded.
• مترادف: bag, bloat
• مشابه: distend, enlarge, expand, inflate, puff up

• protrusion, projection; temporary growth
be inflated; protrude, project
if something bulges, it sticks out from a surface.
if something is bulging with things, it is very full of them.
a bulge is a lump on a surface that is otherwise flat.

دیکشنری تخصصی

[] گیرة سنگ, برآمدگی

مترادف و متضاد

swollen object

ورم (اسم)

bulge, tumidity, edema, dropsy, botch, tympany, swelling, bunny, tumor, node, tumefaction, turgidity, welt, tumescence

تحدب (اسم)

bulge, convexity

بالارفتگی (اسم)

bulge

بر امدگی (اسم)

eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

شکم (اسم)

abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

صعود (اسم)

ascent, rise, mount, ascension, bulge, escalade

باد کردن (فعل)

fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

متورم شدن (فعل)

distend, bulge, inflate, swell

جلو دادن (فعل)

bulge, prepay

Synonyms: appendage, bagginess, blob, bump, bunch, bunching, convexity, dilation, distention, excess, excrescence, gibbosity, growth, hump, intumescence, jut, lump, nodulation, nodule, outgrowth, outthrust, projection, prominence, promontory, protrusion, protuberance, sac, sagging, salience, salient, superfluity, swelling, tuberosity, tumefaction, tumor, wart

Antonyms: depression

project outward

Synonyms: bag, balloon, beetle, belly, bilge, billow, bloat, blob, bug out, dilate, distend, enlarge, expand, extrude, jut, overhang, poke, pop out, pouch, protrude, protuberate, puff out, sag, stand out, stick out, swell

Antonyms: cave in, depress

جملات نمونه

1. bulge in (or into)

سرزده وارد شدن

2. a bulge in the wall

شکم دادگی دیوار

3. the bulge in the prices

تورم قیمت ها

4. the bulge in the youth population

افزایش سریع تعداد جوانان

5. the bulge of a pregnant woman's stomach

برآمدگی شکم زن آبستن

6. get the bulge on

چیره شدن (بر)،برتری داشتن

7. What's that bulge in your pocket?

[ترجمه ترگمان]اون برآمدگی توی جیبت چیه؟
[ترجمه گوگل]در جیب شما چطور است؟

8. The apple made a bulge in his pocket.

[ترجمه ترگمان]سیبی در جیبش بیرون زده بود
[ترجمه گوگل]سیب جیب خود را در جیبش گذاشت

9. The gun made a bulge under his jacket.

[ترجمه ترگمان]تفنگ زیر کتش بیرون زده بود
[ترجمه گوگل]این اسلحه تحت جلیقه اش برآمد

10. I wondered what the bulge in her coat pocket was.

[ترجمه ترگمان]در عجب بودم که چه برآمدگی در جیب کتش بود
[ترجمه گوگل]من تعجب کردم که جیغ در جیب کتش چیست؟

11. In the Mortuary Like soft cheeses they bulge sideways on the marble slabs, helpless, waiting to be washed.

[ترجمه ترگمان]در the، مانند پنیر نرم و نرم، از پهلو به روی صفحه های مرمری بالا و پایین می آیند و منتظرند تا شسته شوند
[ترجمه گوگل]در موریتی مثل پنیر نرم آنها بر روی سنگ اسکلت سنگ مرمر، بی نظم، در حال انتظار برای شستن

12. The bulge was taking place about midway in the plaster wall.

[ترجمه ترگمان]برآمدگی در قسمت وسط دیوار گچی جای گرفته بود
[ترجمه گوگل]بذر در نیمه راه در دیوار گچ قرار داشت

13. Evidently the motion of a bulge in the interface changes the pattern of irrotational motion outside it.

[ترجمه ترگمان]آشکار است که حرکت برآمدگی در رابط الگوی حرکت irrotational در بیرون آن را تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]ظاهرا حرکت یک برآمدگی در رابط تغییر الگوی حرکت حرکتی خارج از آن را تغییر می دهد

14. Your cheeks bulge with your last saved breath.

[ترجمه ترگمان]گونه های شما با آخرین نفس نجات شما بیرون زده
[ترجمه گوگل]گونه های شما با نفس آخر ذخیره شده شما بی اثر می شوند

15. She had a big bulge in her pocket, exactly like Victorine's.

[ترجمه ترگمان]درست مثل ویکتور ین، یک برآمدگی بزرگ در جیبش داشت
[ترجمه گوگل]او جیب بزرگ خود را داشت، درست مانند ویکتورین

the bulge of a pregnant woman's stomach

برآمدگی شکم زن آبستن

a bulge in the wall

شکم‌دادگی دیوار

bulging eyes

چشمان ورقلیده (بیرون‌زده)

bulging muscles

عضلات قلمبه سلمبه (پر از برجستگی)

His file bulged with documents and evidence.

پرونده‌ی او از اسناد و مدارک باد کرده بود (مملو بود).

the bulge in the prices

تورم قیمتها

the bulge in the youth population

افزایش سریع تعداد جوانان

اصطلاحات

bulge in (or into)

سرزده وارد شدن

get the bulge on

چیره شدن (بر)، برتری داشتن

پیشنهاد کاربران

بیرون زدگی مثل: disk bulge ( دیسک کمر )

to be completely full ( of something ) . Ox

Bulge یا buldge : بیرون زدگی - ورم - برآمدگی - بیرون زدن
معلوم بودن مرز و شکل آلت تناسلی از روی شلوار
Bulgar : بلغارستانی
Bulgaria : بلغارستان
مثال :
Wow Nathan's buldge is HUGE

برجستگی در ساقه مو که تولید ملانین ورنگدانه های مو در آنجا ساخته می شود ودر قسمت بلایی آن تجمع می کند

برامدگی

bulge ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: برآمدگی 1
تعریف: نقطۀ ضعیفی در دیوارۀ تایر که در هنگام باد کردن تایر بالا می آید

کلمات دیگر: