کلمه جو
صفحه اصلی

steal


معنی : سرقت، دستبرد زدن، بلند کردن، بسرقت بردن، ربودن، دزدیدن، سرقت کردن
معانی دیگر : دزدی کردن، زدن، هپرو کردن، کش رفتن، (بی اجازه یا مخفیانه) انجام دادن، (مخفیانه یا آهسته) حرکت کردن، پاورچین رفتن یا آمدن، (عامیانه) بسیار ارزان، مفت و مجانی، بز، (بیس بال) به طور غافلگیر کننده به بیس دیگر دویدن، (عامیانه) دزدی، بلند کردن چیزی

انگلیسی به فارسی

دستبرد زدن، دزدیدن، بسرقت بردن، ربودن


سرقت کن، سرقت، دزدیدن، ربودن، بسرقت بردن، دستبرد زدن، بلند کردن، سرقت کردن


انگلیسی به انگلیسی

Simple Past: stole, Past Participle: stolen


فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: steals, stealing, stole, stolen
(1) تعریف: to obtain possession of (the property of another) without permission or right, esp. in a forceful or furtive way.
مترادف: purloin, take, thieve
مشابه: appropriate, capture, commandeer, cop, embezzle, filch, hijack, liberate, lift, loot, palm, peculate, pilfer, plunder, poach, pocket, raid, rip off, rob, snitch, swipe

(2) تعریف: to adopt (words or ideas) as one's own without acknowledging the true source.
مترادف: plagiarize
مشابه: appropriate, copy, crib, lift, rip off

(3) تعریف: to obtain in a clever or surreptitious way.
مترادف: sneak
مشابه: catch, grab, snatch

- She stole a glance at the documents.
[ترجمه ترگمان] نگاهی به اسناد انداخت
[ترجمه گوگل] او به نگاهی به اسناد نگاهی انداخت

(4) تعریف: to move or convey secretly or inconspicuously (usu. fol. by in, from, or away).
مشابه: slide, slip, sneak

(5) تعریف: in baseball, to run safely to (another base) while the pitcher is throwing to the batter.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: steal the show
(1) تعریف: to practice or commit theft.
مترادف: rob, thieve
مشابه: loot, peculate, pilfer, plunder, poach, purloin

(2) تعریف: to move, occur, or pass gently or unobtrusively.
مترادف: slide, slip, sneak
مشابه: creep, elapse, glide, lurk, prowl, sidle, skulk, slink, tiptoe
اسم ( noun )
مشتقات: stealer (n.)
(1) تعریف: something stolen.
مشابه: loot

(2) تعریف: (informal) a bargain.
مترادف: bargain

- At this low price the car is a steal.
[ترجمه ترگمان] با این قیمت پایین، ماشین دزدی است
[ترجمه گوگل] در این قیمت پایین ماشین سرقت است

(3) تعریف: in baseball, an act of stealing a base.

• take another's property without permission, rob; plagiarize; sneak, obtain in a secretive manner; move stealthily; run to another base while the pitcher is throwing to the batter (baseball)
if you steal something, you take it away from someone without their permission and without intending to return it.
if you steal somewhere, you move there quietly and cautiously; a literary use.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] بلندکردن چیزی

مترادف و متضاد

سرقت (اسم)
steal, abduction, theft, robbery, stealing, larceny, thievery, lift, heist, housebreaking

دستبرد زدن (فعل)
rob, steal, defalcate

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

بسرقت بردن (فعل)
steal

ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

دزدیدن (فعل)
abduct, rob, steal, embezzle, despoil, filch, snaffle, peak, pick, prig, poach, picaroon, spoliate, rifle, thieve, purloin

سرقت کردن (فعل)
abduct, rob, steal, snaffle, commit larceny, commit theft, housebreak, lift, nobble, thieve

take something without permission


Synonyms: abduct, appropriate, blackmail, burglarize, carry off, cheat, cozen, defraud, despoil, divert, embezzle, heist, hold for ransom, hold up, housebreak, keep, kidnap, lift, loot, make off with, misappropriate, peculate, pilfer, pillage, pinch, pirate, plagiarize, plunder, poach, purloin, ransack, remove, rifle, rip off, run off with, sack, shoplift, snitch, spirit away, stick up, strip, swindle, swipe, take, take possession of, thieve, walk off with, withdraw


Antonyms: give, receive


sneak around


Synonyms: creep, flit, glide, go stealthily, insinuate, lurk, pass quietly, skulk, slide, slink, slip, snake, tiptoe


جملات نمونه

1. steal a march on
(بدون جلب توجه) پیش روی کردن

2. steal a march on
با سرعت عمل ابتکار عملیات را به دست گرفتن یا موقعیت خود را بهتر کردن

3. steal one's heart
عشق کسی را جلب کردن،(کسی را) عاشق خود کردن،دلباخته کردن

4. steal someone's heart
قلب کسی را ربودن

5. steal someone's thunder
(عامیانه) با پیشدستی بخشی از اثر یا شهرت کار دیگران را نصیب خود کردن

6. steal someone's thunder
(با پیشدستی در انجام یا گفتن) اثر عمل یا گفته ی حریف را کم کردن

7. steal the show
(در نمایش و غیره - سایر بازیگران را) تحت الشعاع قرار دادن

8. steal the show
(به ویژه در تئاتر) خود را مرکز توجه تماشاچیان کردن،دیگر بازیگران را تحت الشعاع قرار دادن

9. if you steal you'll swing for it
اگر دست به دزدی بزنی به دار آویخته خواهی شد.

10. hunger made him steal
گرسنگی او را به دزدی واداشت.

11. organized rings that steal cars
گروه های سازمان یافته که ماشین می دزدند

12. hunger drove them to steal
گرسنگی آنها را وادار به دزدی کرد.

13. hunger impels them to steal
گرسنگی آنان را وادار به دزدی می کند.

14. his integrity would not allow him to steal
امانت (او) به او اجازه نمی داد که دزدی کند.

15. he taught us to be honest and never steal
او به ما یاد داد که دست و دل پاک باشیم و هرگز دزدی نکنیم.

16. that gypsy woman and her whelps used to steal fruit from our garden
آن زن کولی و توله هایش میوه های باغ ما را می دزدیدند.

17. He was narked to steal his neighbour's pet.
[ترجمه امیر علی فردی] او حیوان خانگی همسایه خود را سرقت کرد
[ترجمه مهسا] او می خواست حیوان خانگی همسایه اش را بدزدد
[ترجمه ......] او حیوان خانگی همسایه اش را به سرقت برد
[ترجمه ترگمان]می خواست حیوان همسایه خود را بدزدد
[ترجمه گوگل]او به حیوان خانگی همسایه خود سرقت کرد

18. Anyhow I must insist that you cannot steal.
[ترجمه ترگمان]در هر حال باید اصرار کنم که شما نمی توانید دزدی کنید
[ترجمه گوگل]به هر حال من باید اصرار کنم که شما نمی توانید سرقت کنید

19. These thieves operate with terrifying stealth - they can easily steal from the pockets of unsuspecting travellers.
[ترجمه ترگمان]این دزدها با پنهانی کار می کنند - به راحتی می توانند از جیب های مسافران از همه جا دزدی کنند
[ترجمه گوگل]این دزدان با خفا وحشتناک کار می کنند - آنها می توانند به آسانی از جیب مسافران بی نظیر سرقت کنند

20. It is sacrilege to steal a crucifix from an altar.
[ترجمه ترگمان]این توهین به مقدسات است که صلیب را از محراب بدزدی
[ترجمه گوگل]این مقدس است که یک مصلوب شدن را از یک محراب به سرقت می برد

21. She had to steal food just to stay alive.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود که فقط غذا بدزدد تا زنده بماند
[ترجمه گوگل]او مجبور شد برای زنده ماندن غذا را سرقت کند

22. He accused his younger brother of trying to steal his rightful inheritance.
[ترجمه ترگمان]برادر کوچکش را متهم به دزدیدن میراث قانونی خود کرد
[ترجمه گوگل]او برادر کوچکترش را متهم کرد که تلاش می کند تا وثیق قانونی او را سرقت کند

23. don't let the past steal your present.
[ترجمه زهرا موسوی] به گذشته تان اجازه ندهید که امروزتان را بدزدد.
[ترجمه ترگمان]اجازه نده که گذشته your را بدزدند
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید گذشته گذشته شما را سرقت کند

24. It is against the law to steal.
[ترجمه ترگمان]این خلاف قانونه که بخواد دزدی کنه
[ترجمه گوگل]این قانون به سرقت رفته است

My pen was stolen.

قلم مرا دزدیدند.


Somebody stole Ahmad's bicycle.

یک نفر دوچرخه‌ی احمد را دزدید.


Unauthorized copying of audio tapes is a form of stealing.

کپی‌کردن غیرمجاز نوار صوتی نوعی دزدی است.


He stole a glance at the pretty girls.

یواشکی به دخترهای خوشگل نظر انداخت.


When the child fell asleep, I stole out of the room.

وقتی که بچه به خواب رفت آهسته از اتاق بیرون رفتم.


at $ 5 this shirt was a steal!

این پیراهن به قیمت 5 دلار مفت بود!


اصطلاحات

steal a march on

با سرعت‌عمل ابتکار عملیات را به دست گرفتن یا موقعیت خود را بهتر کردن


steal someone's heart

قلب کسی را ربودن


steal someone's thunder

(عامیانه) با پیش‌دستی بخشی از اثر یا شهرت کار دیگران را نصیب خود کردن


steal the show

(به‌ویژه در تئاتر) خود را مرکز توجه تماشاچیان کردن، دیگر بازیگران را تحت‌الشعاع قرار دادن


پیشنهاد کاربران

دزدیدن
سرقت کردن

برداشتن و فرار کردن همون دزدیدنه

خیلی ارزان؛ به قیمت بسیار مناسب

دزدکی رفتن یا آمدن

یعنی دزدی مثلا =
A man steal my books
یه مرد کتاب های من رو دزدید.

این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:دزدیدن، کش رفتش

take something that belongs to someone else without permission
چیزی را که متعلق به شخص دیگری است بدون اجازه بگیرید

Last night I saw some people steal the fruits of my grandfather's garden

من دیشب دیدم چند نفر میوه های باغ پدربزرگم را دزدیدن.

فعل: دزدیدن
اسم : مفت

steal ( ورزش )
واژه مصوب: توپ ربایی
تعریف: در بسکتبال، تصاحب توپی که در مالکیت حریف است

گَنگواریدَن.

دزدیدن

Take other people's things without permission

take something that belongs to someone else without permission

برداشتن وسایل دیگران بدون اجازه

Take other people's things without permission

دزدیدن
بدون اجازه چیزی را برای خود برداشتن

مثال
👀😂😂😂😂He stole money from his parents

بصورت مخفیانه کاری را انجام دادن

کش رفتن
Hunger made him steal
دزدیدن





Steal some thing from a person or a place
برداشتن چیزی از کسی ; ^ ) ♡♡♡♡♡♡

Steal sendrom
سندرم دستبرد

دزدیدن
بدون اجازه وسایل کســــــــی را برداشتــــــن

نمیشه یکی بزرگواری کنه همه ی معنی عای کلمات کانون رو بذاره

معنی کانون :
دزدیدن


کلمات دیگر: