کلمه جو
صفحه اصلی

syndrome


معنی : علائم مشخصه مرض، همرفت، مجموعه علامی بدنی وذنی مرض
معانی دیگر : نشانه، علامت، دال، (تعدادی نشانه که باهم بروز می کنند و از بیماری خاصی خبر می دهند) نشانگان، سندرم، طب مجموعه علائم بدنی وذهنی مر­، علائم مشخصه مر­

انگلیسی به فارسی

(پزشکی) مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض، علائم مشخصه مرض،همرفت


سندرم، علائم مشخصه مرض، همرفت، مجموعه علامي بدنی وذنی مرض


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a group or pattern of symptoms that together are indicative of a particular disease, disorder, or condition.

(2) تعریف: a distinctive pattern, as of behavior, population distribution, or the like.

• particular group of symptoms that appear together and characterize a particular disease or disorder (medicine)
a syndrome is a medical condition that is characterized by a particular group of symptoms.
you also use syndrome to refer to an undesirable condition that is characterized by a particular type of activity or behaviour.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] نشانگان ؛ ترکیبی از نشانه ها و علایمی که یک بیماری یا اختلال خاص را مشخص می کند .

مترادف و متضاد

علائم مشخصه مرض (اسم)
syndrome

همرفت (اسم)
syndrome

مجموعه علامی بدنی وذنی مرض (اسم)
syndrome

disease, condition


Synonyms: affection, ailment, complaint, complex, diagnostics, disorder, infirmity, malady, problem, prognostics, sickness, sign, symptoms


جملات نمونه

1. bribery is a syndrome of deep social inequalities
رشوه خواری نشانه ی نابرابری های ژرف اجتماعی است.

2. About 70% of women suffer from premenstrual syndrome.
[ترجمه ترگمان]حدود ۷۰ درصد از زنان از سندرم premenstrual رنج می برند
[ترجمه گوگل]حدود 70 درصد زنان مبتلا به سندرم قبل از قاعدگی می شوند

3. This phenomenon has become known as the "Californian syndrome".
[ترجمه ترگمان]این پدیده به عنوان \"سندرم کالیفرنیا\" شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این پدیده به عنوان 'سندرم کالیفرنیا' مشهور شده است

4. The proper name for Matthew's condition is hyperkinetic syndrome.
[ترجمه ترگمان]اسم مناسب \"متیو\" سندرم hyperkinetic
[ترجمه گوگل]نام مناسب برای وضعیت متیو سندرم hyperkinetic است

5. Lemon juice can help to prevent economy-class syndrome by improving blood circulation.
[ترجمه ترگمان]عصاره لیمو می تواند به جلوگیری از سندروم طبقه اقتصاد با بهبود گردش خون کمک کند
[ترجمه گوگل]آب لیمو می تواند برای جلوگیری از سندرم طب سوزنی با بهبود گردش خون کمک کند

6. This syndrome is associated with frequent coughing.
[ترجمه ترگمان]این سندروم با سرفه های مداوم همراه است
[ترجمه گوگل]این سندروم با سرفه مکرر همراه است

7. Many women suffer from premenstrual tension / syndrome, causing headaches and depression.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان از تنش و سندروم premenstrual رنج می برند و باعث سردرد و افسردگی می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان از تنش / سندرم قبل از قاعدگی رنج می برند، باعث سردرد و افسردگی می شوند

8. It's a classic case of the bored-housewife syndrome - she's got nothing to do all day except drink and go shopping.
[ترجمه ترگمان]این یک مورد کلاسیک در سندرم bored است - او تمام روز کاری برای انجام دادن ندارد جز نوشیدن و رفتن به خرید
[ترجمه گوگل]این یک مورد کلاسیک از سندرم خانه خسته است - او چیزی برای انجام تمام روز به جز نوشیدن و رفتن به خرید نیست

9. AIDS is an acronym for "Acquired Immune Deficiency Syndrome".
[ترجمه ترگمان]ایدز مخفف نام \"سندروم نقص نقص اکتسابی\" است
[ترجمه گوگل]ایدز مخفف 'سندرم کمبود ایمنی به دست آمده' است

10. Half of all fetuses with the syndrome have a congenital heart defect.
[ترجمه ترگمان]نصف جنین با سندروم مادرزادی قلبی مادرزادی دارن
[ترجمه گوگل]نیمی از تمام جنین های مبتلا به سندرم نقص مادرزادی قلب است

11. Air conditioning can contribute to sick building syndrome.
[ترجمه ترگمان]تهویه هوا می تواند به سندروم ساختمان بیمار کمک کند
[ترجمه گوگل]تهویه مطبوع می تواند به سندرم ساختمان بیمار کمک کند

12. It's a bit like the exam syndrome where you write down everything you know regardless of what has been asked.
[ترجمه ترگمان]کمی شبیه به سندروم exam است که در آن همه چیزهایی را که می دانید صرف نظر از چیزی که پرسیده می شود، یادداشت کنید
[ترجمه گوگل]این کمی شبیه سندرم امتحان است که در آن همه چیزهایی را که می دانید صرف نظر از آنچه خواسته شده است می نویسید

13. Irritable bowel syndrome seems to affect more women than men.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که سندروم روده تحریک پذیر نسبت به مردان بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد سندرم روده تحریک پذیر بر زنان بیشتر از مردان موثر است

14. She also suffered from Parkinson's Disease, irritable bowel syndrome and had suffered a slight stroke.
[ترجمه ترگمان]او همچنین از بیماری پارکینسون، سندروم روده تحریک پذیر رنج برد و دچار سکته خفیف شد
[ترجمه گوگل]او همچنین از بیماری پارکینسون، سندرم روده تحریک پذیر رنج می برد و دچار سکته مغزی شدید شده است

Bribery is a syndrome of deep social inequalities.

رشوه‌خواری نشانه‌ی نابرابری‌های ژرف اجتماعی است.


پیشنهاد کاربران

مجموعه ای از رویداد ها و شرایط و یا نوعی رفتار که نشان دهنده وجودیک مشکل است

عادیه!

نشانگان ( ترجمه ویکی پدیا )

عوارض

یک سری علایم و نشانه های پزشکی ( از نوعی بیماری )
( که با هم در ارتباط هستن و تاثیر متقابل دارند و معمولا مربوط به یک بیماری خاص هستند یا نشان از یک بیماری یا نارسایی به خصوص هستند. )


A syndrome is a set of medical signs and symptoms which are correlated with each other and often associated with a particular disease or disorder


A set of concurrent things ( such as emotions or actions ) that usually form an identifiable pattern


syndrome ( پزشکی )
واژه مصوب: نشانگان
تعریف: آمیزه‏ای از علائم و نشانه‏ها که حاکی از اختلالی خاص باشد


کلمات دیگر: