اسم ( noun )
عبارات: under no circumstances, under the circumstances
• (1) تعریف: an occurrence or fact associated with or having an impact on an event or situation.
• مترادف: condition, detail, incident
• مشابه: business, contingency, fact, factor, happenstance, occurrence, particular, thing
- What were the circumstances of his arrest?
[ترجمه ترگمان] وضعیت بازداشت او چطور بود؟
[ترجمه گوگل] شرایط دستگیری او چیست؟
- The circumstances surrounding his death are still being investigated.
[ترجمه ترگمان] شرایط پیرامون مرگ وی هنوز مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل] شرایطی که در اطراف مرگ او وجود دارد مورد تحقیق قرار گرفته است
• (2) تعریف: (pl.) the factors that have an impact on an event or situation and are beyond one's control.
• مترادف: condition, situation
• مشابه: chance, destiny, fate, lay of the land, picture, place
- We shouldn't judge her, because her circumstances are so different from ours.
[ترجمه ترگمان] ما نباید درباره او قضاوت کنیم، چون شرایط او خیلی با ما فرق دارد
[ترجمه گوگل] ما نباید او را محاکمه کنیم، زیرا شرایط او بسیار متفاوت از ماست
- Do you think the circumstances are favorable for our campaign?
[ترجمه ترگمان] آیا فکر می کنید شرایط برای کمپین ما مطلوب است؟
[ترجمه گوگل] آیا فکر می کنید شرایط برای کمپین ما مناسب است؟
• (3) تعریف: a situation composed of various factors that affect one.
- Let's say you saw your friend cheating on a test; what would you do in that circumstance?
[ترجمه tinabailari] بیا فرض کنیم که تو تقلب دوستت در امتحان را دیدی ؛ در آن شرایط تو چه کار میکردی ؟ 📃📃
[ترجمه ترگمان] بیا فرض کنیم که دوستت خیانت به یک امتحان را دیدی؛ در این شرایط چه کار می کردی؟
[ترجمه گوگل] بگذارید بگوییم دوستتان تقلب در یک آزمایش را دیدید؛ در این شرایط چه کاری انجام می دهید؟
- It was wartime and you were desperate; I would have done the same thing as you in that circumstance.
[ترجمه ترگمان] موقع جنگ بود و تو نا امید بودی، من هم همین کار را می کردم
[ترجمه گوگل] این زمان جنگ بود و شما ناامید بودید؛ من همین کار را در این شرایط انجام دادم
• (4) تعریف: (pl.) financial condition; means.
• مترادف: finances, means, resources
• مشابه: capital, fortune, lot, position, standing, substance
- Most of our clients are persons in reduced circumstances.
[ترجمه ترگمان] اکثر مشتریان ما افرادی هستند که شرایط را کاهش می دهند
[ترجمه گوگل] اکثر مشتریان ما افرادی هستند که در شرایط کم قرار دارند
• (5) تعریف: the sum of factors beyond our control; fate.
- It wasn't his fault; he was a victim of circumstance.
[ترجمه ترگمان] تقصیر او نبود؛ او قربانی شرایط بود
[ترجمه گوگل] این تقصیر او نبود؛ او قربانی شرایط بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: circumstances, circumstancing, circumstanced
• : تعریف: to place in particular circumstances.