کلمه جو
صفحه اصلی

circumstance


معنی : پیش امد، شرح، امر، چگونگی، حال، شرایط محیط، تفصیل، اهمیت، روی داد
معانی دیگر : وضعیت (جمع: اوضاع)، (جمع) شرایط، کیفیت، مقتضیات، موقعیت، پیشایند، حیث، وضع مالی، بخت، شانس، (جمع) جزئیات، در شرایط خاصی قرار دادن، واقعه، واقعیت، ماوقع، درجمع شرایط محیط

انگلیسی به فارسی

(به‌طور معمول در جمع) موقعیت، شرایط، اوضاع و احوال، اطراف و جوانب، چگونگی


مورد، واقعیت، پیشامد، اتفاق، رخداد


(در جمع) وضع (مالی)، اوضاع (مالی)


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: under no circumstances, under the circumstances
(1) تعریف: an occurrence or fact associated with or having an impact on an event or situation.
مترادف: condition, detail, incident
مشابه: business, contingency, fact, factor, happenstance, occurrence, particular, thing

- What were the circumstances of his arrest?
[ترجمه ترگمان] وضعیت بازداشت او چطور بود؟
[ترجمه گوگل] شرایط دستگیری او چیست؟
- The circumstances surrounding his death are still being investigated.
[ترجمه ترگمان] شرایط پیرامون مرگ وی هنوز مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل] شرایطی که در اطراف مرگ او وجود دارد مورد تحقیق قرار گرفته است

(2) تعریف: (pl.) the factors that have an impact on an event or situation and are beyond one's control.
مترادف: condition, situation
مشابه: chance, destiny, fate, lay of the land, picture, place

- We shouldn't judge her, because her circumstances are so different from ours.
[ترجمه ترگمان] ما نباید درباره او قضاوت کنیم، چون شرایط او خیلی با ما فرق دارد
[ترجمه گوگل] ما نباید او را محاکمه کنیم، زیرا شرایط او بسیار متفاوت از ماست
- Do you think the circumstances are favorable for our campaign?
[ترجمه ترگمان] آیا فکر می کنید شرایط برای کمپین ما مطلوب است؟
[ترجمه گوگل] آیا فکر می کنید شرایط برای کمپین ما مناسب است؟

(3) تعریف: a situation composed of various factors that affect one.

- Let's say you saw your friend cheating on a test; what would you do in that circumstance?
[ترجمه tinabailari] بیا فرض کنیم که تو تقلب دوستت در امتحان را دیدی ؛ در آن شرایط تو چه کار میکردی ؟ 📃📃
[ترجمه ترگمان] بیا فرض کنیم که دوستت خیانت به یک امتحان را دیدی؛ در این شرایط چه کار می کردی؟
[ترجمه گوگل] بگذارید بگوییم دوستتان تقلب در یک آزمایش را دیدید؛ در این شرایط چه کاری انجام می دهید؟
- It was wartime and you were desperate; I would have done the same thing as you in that circumstance.
[ترجمه ترگمان] موقع جنگ بود و تو نا امید بودی، من هم همین کار را می کردم
[ترجمه گوگل] این زمان جنگ بود و شما ناامید بودید؛ من همین کار را در این شرایط انجام دادم

(4) تعریف: (pl.) financial condition; means.
مترادف: finances, means, resources
مشابه: capital, fortune, lot, position, standing, substance

- Most of our clients are persons in reduced circumstances.
[ترجمه ترگمان] اکثر مشتریان ما افرادی هستند که شرایط را کاهش می دهند
[ترجمه گوگل] اکثر مشتریان ما افرادی هستند که در شرایط کم قرار دارند

(5) تعریف: the sum of factors beyond our control; fate.

- It wasn't his fault; he was a victim of circumstance.
[ترجمه ترگمان] تقصیر او نبود؛ او قربانی شرایط بود
[ترجمه گوگل] این تقصیر او نبود؛ او قربانی شرایط بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: circumstances, circumstancing, circumstanced
• : تعریف: to place in particular circumstances.

• modifying condition, influencing factor
place in particular circumstances or situations
circumstances are the conditions which affect what happens in a particular situation.
your circumstances are the conditions of your life, especially the amount of money that you have.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] شرط، وضع، موقعیت، چگونگی

مترادف و متضاد

Synonyms: accident, action, adjunct, affair, article, case, cause, coincidence, concern, contingency, crisis, destiny, detail, doom, element, episode, event, exigency, fact, factor, fate, feature, fortuity, go, happening, happenstance, incident, intervention, item, juncture, kismet, lot, matter, Moira, occasion, occurrence, particular, phase, place, point, portion, proviso, respect, scene, status, stipulation, supervention, thing, time, where it’s at


پیش امد (اسم)
accidence, accident, event, happening, circumstance, exigence, occurrence

شرح (اسم)
treatise, circumstance, account, story, description, explanation, exposition, statement, narrative, tale, innuendo, gloss, interpretation, presentment, relation, recitation, sketch, delineation, legend, footnote, geography

امر (اسم)
matter, order, circumstance, job, ploy, precept, affair, behest, fiat, ordinance

چگونگی (اسم)
circumstance, quality, manner, condition, state, how, lie, posture, modality

حال (اسم)
circumstance, situation, status, pep, condition, self, fettle, health, state, mood

شرایط محیط (اسم)
circumstance

تفصیل (اسم)
circumstance, gloss, detail

اهمیت (اسم)
matter, significance, emphasis, stress, circumstance, gravity, magnitude, moment, pith, valor, importance, dimension, notability

روی داد (اسم)
incident, event, happening, circumstance, occasion, occurrence, passage

situation, condition


جملات نمونه

in/under the circumstances

در چنین شرایطی، در این‌صورت


1. pomp and circumstance
جلال و جبروت،مراسم و تشریفات با شکوه

2. I know I can trust her in any circumstance.
[ترجمه ترگمان]می دانم که می توانم به او اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]من می دانم که می توانم در هر شرایطی به او اعتماد کنم

3. Any unexpected circumstance that arises may catalyze a sudden escalation of violence.
[ترجمه ترگمان]هر شرایط غیر منتظره ای که ممکن است افزایش یابد ممکن است افزایش ناگهانی خشونت را تسریع کند
[ترجمه گوگل]هر موقعیت غیرمنتظره ای که ممکن است باعث بروز خشونت ناگهانی شود

4. You should soon accommodate yourself to the new circumstance.
[ترجمه ترگمان]شما به زودی خودتان را به وضع جدید وفق خواهید داد
[ترجمه گوگل]شما باید به زودی خودتان را با شرایط جدید کنار بگذارید

5. After two hours of pomp and circumstance, the diplomas were awarded and the audience went wild.
[ترجمه ترگمان]پس از گذشت دو ساعت از شکوه و شکوه و تشریفات، مدارک و مدارک دریافت شد و حضار وحشی شدند
[ترجمه گوگل]بعد از دو ساعت پمپ و شرایط، دیپلم اعطا شد و مخاطبان وحشی شد

6. We were obliged to go by force of circumstance.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم با این وضع کنار بیایم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم به زور با شرایط رو به رو شویم

7. You might say that we've been victims of circumstance.
[ترجمه ترگمان]تو ممکنه بگی که ما قربانی این شرایط بودیم
[ترجمه گوگل]ممکن است بگویید که ما قربانی شرایط بوده ایم

8. He was simply a victim of circumstance.
[ترجمه ترگمان]او به سادگی یک قربانی بود
[ترجمه گوگل]او به سادگی قربانی شرایط بود

9. He was a victim of circumstance .
[ترجمه ترگمان] اون قربانی شرایط بود
[ترجمه گوگل]او قربانی شرایط بود

10. I can't imagine a circumstance in which I would be willing to steal.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم چیزی را تصور کنم که مایل بودم آن را بدزدم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم شرایطی را که می خواهم سرقت کنم، تصور کنم

11. The circumstance could be altogether innocent, but suspicions have been raised.
[ترجمه ترگمان]این وضع ممکن بود کام لا بی گناه باشد، اما شک و شبه های بر او وارد شده بود
[ترجمه گوگل]این شرایط می تواند کاملا بی گناه باشد، اما سوء ظن مطرح شده است

12. We were simply thrown together by circumstance on the long journey.
[ترجمه ترگمان]ما در این سفر طولانی تنها با هم تنها بودیم
[ترجمه گوگل]ما به سادگی با شرایط در سفر طولانی کنار گذاشته شدیم

13. The most favourable circumstance was the existence of governments in the Six which were broadly consensual in their view on integration.
[ترجمه ترگمان]مطلوب ترین شرایط، وجود حکومت ها در شش مورد بود که به طور گسترده بر سر ادغام آن ها به توافق رسیدند
[ترجمه گوگل]مطلوب ترین شرایط، وجود حکومت های شش بود که در دیدگاه خود درباره ی ادغام، به طور گسترده ای موافق بودند

14. But this was not a circumstance of homicide.
[ترجمه ترگمان]اما این وضع بخش جنایی نبود
[ترجمه گوگل]اما این یک وضعیت کشتار نبود

in/under no circumstances

هرگز، به هیچ روی، تحت هیچ شرایطی


take the circumstances into account

شرایط را در نظر گرفتن


in easy circumstances

در رفاه، مُرفه


in reduced circumstances

در مضیقه، تنگدست


There is one important circumstance you have not mentioned.

مورد مهمی است، شما به آن اشاره نکردید.


اصطلاحات

pomp and circumstance

کبکبه و دبدبه، جلال و شکوه


پیشنهاد کاربران

In the circumstances: از این حیث

جنبه، وجه

پدیده

شرایط - اوضاع

شرایط و اوضاع و احوال

مقتضیات، شرایط مربوطه

رویداد، امر، تفصیل، شرایط محیط، شرح، اهمیت، پیش آمد

the conditions and facts that are connected with and affect a situation, an event or an action. Ox

چون
پیشوند circum به معنای اطراف، دور ، حاشیه ، around می باشد میتوان معنای این لغت را این طور هم در نظر گرفت : اوضاعی که اطراف ما را احاطه کرده است .

Our circumstance
شرایط ما

He arrested in murky circumstances
او به واسطه ی [انجام مجموعه] عملیاتی پیچیده، دستگیر شد.

در زبان آلمانی برای واژگان ( وضعیت، شرایط، چگونگی ) ، واژه Umstand را بکار می برند و انگلیسی زبانها واژه circumstance.
Um در زبان آلمانی پیشوندی به معنای ( حول، پیرامون ) می باشد که برابر آن در پارسی ( پَر، پیر، پیرا ) می باشد، همچنین در زبان انگلیسی واژه cir. cum. stance را داریم که تکواژ cir در واژگانی همچون circle به معنی ( پَرهون یا دایره ) دیده می شود و باید درنظر داشت که پیشوند ( cir ) همان ( پَر یا پیرا ) در پارسی است.
stand در آلمانی یا stance در انگلیسی نیز به روشنی با واژه ایستادن و ایستاندن , هستن و هشتن در پارسی هم بُن و ریشه است. بنابراین واژگانی که از دلِ این فروکاهی بیرون می آیند، چنین هستند:
1 - پَرنهش یا پیرانهش:وضعیت، شرایط، چگونگی ) و از آن می توان کارواژه ( پَرنهادن ) یا واژه دیگری همچون ( پَرنهشتن ) را بکار گرفت.
2 - پَرایستایش و واژگانی همچون پَرایستادن و. . .
با توجه به این فروکاهی، واژگان درخورتری نیز می توان یافت ولی آنچه روشن است می بایست پیشوند ( پَر یا پیرا ) در این واژگان بکار آید.


کلمات دیگر: