کلمه جو
صفحه اصلی

spout


معنی : لوله، ناودان، فوران، شیر آب، فواره، دهانه، جوش، پریدن، فوران کردن، فواره زدن، جهش کردن، فواره زدن اب
معانی دیگر : (شیر آب یا سماور و غیره) لوله، (از لوله یا شیر و غیره) فوران، فواره زنی، (آبگونه) جهش، نواره ی آب (که از لوله یا شیر خارج می شود)، ریسمان آب (در هوا)، آب ریسمان، (آب ریسمان همراه با هوا که از بینی نهنگ فشانده می شود) آبفشانه، (آبگونه را از لوله یا دهانه) پراندن، فشاندن، با فشار بیرون دادن، اشپیختن، (بلند و با ابهت مصنوعی) گفتن، با لفت و لعاب گفتن، حرف پراندن، (آبگونه) بیرون پریدن، لوله ی قوری، رجوع شود به: downspout، (راه ناودان مانند برای حمل غلات یا آرد و غیره) لغزان راه، شیب راه، (انگلیس - قدیمی - خودمانی) دکان گروبرداری، بنگاه کار گشایی، میزاب، جوی، غلیان، پرش

انگلیسی به فارسی

لوله، دهانه، شیراب، ناودان، فواره، فوران، جوش،غلیان، پرش، جهش کردن، پریدن، فواره زدن، فوران کردن


فواره زدن اب، دهانه، لوله، فواره، شیر آب، ناودان، فوران، جوش، فواره زدن، جهش کردن، پریدن، فوران کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spouts, spouting, spouted
(1) تعریف: to forcefully expel (a fluid or other substance), often in a continuous stream.
مترادف: gush, jet, spit, spurt, stream, vomit, well
مشابه: discharge, eject, emit, expel, issue, shoot, squirt, vent

- The fountain spouted water.
[ترجمه ترگمان] فواره آب فواره زد
[ترجمه گوگل] چشمه آب گرفت

(2) تعریف: to utter in a pretentious or wordy manner.
مترادف: carry on, declaim
مشابه: orate, pour, rant, reel off, spew, spit, unload

- He spouted a lot of nonsense.
[ترجمه ترگمان] اون یه عالمه چرت و پرته
[ترجمه گوگل] او بسیاری از مزخرفات را فریاد زد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to forcefully emit a fluid or other substance, often in a continuous stream.
مترادف: jet, spurt, stream
مشابه: belch, erupt, gush, spew, squirt

- The volcano spouted for days.
[ترجمه ترگمان] آتشفشان به مدت چند روز فواره زد
[ترجمه گوگل] فوران آتشفشان برای چند روز است

(2) تعریف: to flow out forcefully, usu. under pressure.
مترادف: gush, issue, pour, shoot, spew, squirt, vomit
مشابه: erupt, flow, jet, vent, well

- Hot water is spouting from the geyser.
[ترجمه ترگمان] آب داغ از the فوران می کند
[ترجمه گوگل] آب گرم از فریزر بیرون می آید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a tube, pipe, or other projection from which fluid or other substance is ejected or poured.
مترادف: drainpipe, duct, nozzle, waterspout

- a spout on a teapot
[ترجمه ترگمان] یک فواره روی قوری است،
[ترجمه گوگل] یک فنجان روی یک قوری

(2) تعریف: a jet or forceful discharge of fluid.
مترادف: fountain, gush, jet, spurt, squirt

- We watched for the whale's spout.
[ترجمه ترگمان] ما تماشای فواره وال را تماشا کردیم
[ترجمه گوگل] ما برای نردبان نهنگ تماشا کردیم

• tube through which something is poured, nozzle; drainpipe; stream of liquid; waterspout; spurt; pawnshop (slang)
discharge liquid in a stream, gush, spurt, flow; recite pompously, give a speech; talk excitedly
when liquid or flame spouts out of something, it comes out fast in a long stream.
if someone spouts something that they have learned, they speak without stopping or thinking.
the spout of a kettle, teapot, or other liquid container is the tube that the liquid comes out of.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سرشیر - لوله خروجی

مترادف و متضاد

لوله (اسم)
spout, conduit, tube, cannon, roll, pipe, cylinder

ناودان (اسم)
spout, flume, tube, dale, kennel, downpipe, waterspout, feeder, rainspout

فوران (اسم)
spout, jet, eruption, outburst, ebullition, irruption, effusion

شیر آب (اسم)
spout, stopcock, faucet, tap, spigot

فواره (اسم)
spout, jet, fount, waterworks, fountain, jet of water

دهانه (اسم)
eye, throat, mouthpiece, aperture, mouth, opening, spout, outfall, bridle, jet, embouchure, ostiole

جوش (اسم)
boil, ferment, burble, spout, effervescence, effervescency, furuncle, pimple, eruption, simmer, weld, rash, solder, whelk, gush

پریدن (فعل)
flight, spout, vault, fly, skip, jump, bounce, spring, tumble

فوران کردن (فعل)
spout, bubble, erupt, effuse, irrupt, spew

فواره زدن (فعل)
spout, jet, gush

جهش کردن (فعل)
spout, rebound, spring, lunge, spurt

فواره زدن اب (فعل)
spout

spurt, emit


Synonyms: cascade, discharge, eject, erupt, expel, exude, gush, jet, pour, roll, shoot, spill, spray, squirt, stream, surge


Antonyms: drain


talk forcefully


Synonyms: boast, brag, chatter, declaim, expatiate, go on, gush, harangue, hold forth, orate, pontificate, ramble, rant, sermonize, shoot off one’s mouth, speechify, spellbind, spiel, vapor, yell


Antonyms: be quiet


جملات نمونه

1. spout off
نسنجیده حرف زدن،کتره گویی کردن،حرف بیجا زدن

2. a ewer's spout
لوله ی آفتابه

3. a powerful spout that had made a curve in the sky
فوران آب پر فشاری که در هوا قوس ایجاد کرده بود

4. up the spout
(انگلیس - خودمانی) 1- (قدیمی) در گرو 2- ورشکسته،مفلس 3- آبستن

5. The spout is chipped so it doesn't pour very well.
[ترجمه ترگمان]فوران آبش پاره می شود و خیلی هم زیاد می ریزد
[ترجمه گوگل]فیدر شکسته شده است، بنابراین نمیتواند خیلی خوب برود

6. Well, that's my holiday plans gone up the spout!
[ترجمه ترگمان]! خب، این برنامه تعطیلات منه که داره فوران میکنه
[ترجمه گوگل]خوب، این برنامه های تعطیلات من رو به افزایش است!

7. He can spout Shakespeare for hours.
[ترجمه ترگمان] میتونه ساعت ها شکسپیر رو فواره کنه
[ترجمه گوگل]او می تواند شکسپیر را به مدت چند ساعت بیاورد

8. He used his column to spout ill-informed criticism of the Scots rugby team.
[ترجمه ترگمان]او از ستون خود برای فوران انتقاد از تیم راگبی اسکاتلند استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او ستون خود را برای انتقاد بدخواهانه از تیم راگبی اسکاتلند استفاده کرد

9. He could spout poetry for hours.
[ترجمه ترگمان] اون میتونه ساعت ها شعر spout
[ترجمه گوگل]او می تواند شعر را برای ساعتها بچرخاند

10. She could do nothing but spout insults.
[ترجمه ترگمان]اون هیچ کاری نمی تونه بکنه جز insults فواره
[ترجمه گوگل]او می تواند کاری انجام نداد، جز توهین ها

11. Water poured from the spout.
[ترجمه ترگمان]آب از فوران آب می چکید
[ترجمه گوگل]آب از مخزن ریخته شد

12. Ishmael says they are whales because they spout and have horizontal tails.
[ترجمه ترگمان]اسماعیل می گوید که آن ها وال ها هستند چون فواره می کنند و دم افقی دارند
[ترجمه گوگل]اسماعیل می گوید که آنها نهنگ هستند، زیرا آنها آب می خورند و دم افقی دارند

13. Oil continues to spout from the damaged well.
[ترجمه ترگمان]نفت همچنان از چاه آسیب دیده شروع به فوران می کند
[ترجمه گوگل]نفت همچنان به خوبی از آسیب دیده است

14. Forbes can apparently spout the results of all presidential elections to the nearest decimal point.
[ترجمه ترگمان]او ظاهرا می تواند نتایج همه انتخابات ریاست جمهوری را به نزدیک ترین نقطه اعشار فوران کند
[ترجمه گوگل]فوربس به ظاهر ممکن است نتایج انتخابات ریاست جمهوری را به نزدیکترین نقطه دهدهی برساند

a ewer's spout

لوله‌ی آفتابه


a powerful spout that had made a curve in the sky

فوران آب پرفشاری که در هوا قوس ایجاد کرده بود


The whales' spouts were visible from afar.

آبفشانه‌ی نهنگ‌ها از دور پیدا بود.


The pipe was spouting oil into the air.

لوله داشت نفت به هوا می‌پراند.


He is always spouting Shakespeare.

همه‌اش درباره‌ی شکسپیر درفشانی می‌کند.


Blood was spouting from her mouth and nose.

خون از دهان و دماغش فواره می‌زد.


اصطلاحات

spout off

نسنجیده حرف زدن، کتره‌گویی کردن، حرف بیجا زدن


up the spout

(انگلیس - عامیانه) 1- (قدیمی) در گرو 2- ورشکسته، مفلس 3- آبستن


پیشنهاد کاربران

تف کردن

1 - صحبت زیاد در مورد چیزی 2 - تکرار چیزی در حالت کسل کننده یا آزار دهنده

to talk a lot about something in a boring or annoying way

وراجی کردن

وراجی کردن ؛ فوران ( کردن ) , فواره زدن

# He spouted a lot of nonsense
# She is always spouting off about her problems
# a spout of water shot out of the geyser
# Flames spouted out from the oil wells
# Water is spouting from the fountain

spout ( علوم و فنّاوری غذا - قهوه پژوهی )
واژه مصوب: ناودان
تعریف: بخشی از پالابَر/صافی بَر ( portafilter ) که قهوة عصاره گیری شده از آنجا به درون فنجان می ریزد


کلمات دیگر: