کلمه جو
صفحه اصلی

sprint


معنی : دوسرعت، با حداکثر سرعت دویدن
معانی دیگر : (به ویژه در فاصله ی کوتاه) به سرعت دویدن، تازیدن، مسابقه ی دو سرعت، همداوی تازش (dash هم می گویند)، دو با سرعت، تازش، تاخت، تازگری، دوران فعالیت شدید

انگلیسی به فارسی

دوسرعت، با حداکثر سرعت دویدن


با سرعت بالا، دوسرعت، با حداکثر سرعت دویدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sprints, sprinting, sprinted
• : تعریف: to run or go at top speed, esp. for a relatively short distance.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to go at top speed for (a distance).

- He sprinted the last fifty yards.
[ترجمه ترگمان] او به سرعت پنجاه یارد پیش رفت
[ترجمه گوگل] او پنجاه و پنج متری آخر را برداشت
اسم ( noun )
مشتقات: sprinter (n.)
(1) تعریف: a short race at top speed.
مشابه: dash

(2) تعریف: an act of sprinting.

• american telecommunications conglomerate (leading manufacturer of global networks, cellular phones, optical fibers etc.)
short race at full speed; run, dash, burst of speed
run or move at full speed for a short distance
a sprint is a short fast race. count noun here but can also be used as a verb. e.g. he has won medals for sprinting and long-jumping.
a sprint is also the last part of a long-distance race, when the athletes or cyclists start to run or cycle more quickly. singular noun here but can also be used as a verb. e.g. he sprinted to victory at the end of the 244.4 kilometres from albacete to toledo.
if you sprint, you run or cycle as fast as you can over a short distance because you are in a hurry. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. bessie had suddenly broken into a sprint.

دیکشنری تخصصی

[فوتبال] سرعت

مترادف و متضاد

run very fast


دوسرعت (اسم)
sprint

با حداکثر سرعت دویدن (فعل)
sprint

Synonyms: dart, dash, go at top speed, hotfoot, race, rush, scamper, scoot, scurry, shoot, tear, whiz


Antonyms: walk


جملات نمونه

1. We had to sprint to catch the bus.
[ترجمه Nadia Mohammadi] برای رسیدن به اتوبوس بایدمیدویدیم
[ترجمه hamta] برای رسیدن به اتوبوس باید با نهایت سرعت میدویدیم
[ترجمه Mr hash] ما برای گرفتن اتوبوس باید مثل برق میدویدیم
[ترجمه ترگمان]باید سریع اتوبوس رو بگیریم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم به اتوبوس برسیم

2. He had to sprint to catch the bus.
[ترجمه ترگمان]باید سریع سوار اتوبوس می شد
[ترجمه گوگل]او برای رسیدن به اتوبوس باید به جلو حرکت کند

3. Rob Harmeling won the sprint in Bordeaux.
[ترجمه ترگمان]راب Harmeling در این مسابقه در بوردو برنده شد
[ترجمه گوگل]رابر هارلینگ در برادوی باتجربه است

4. The runners broke into a sprint a few hundred yards from the finish.
[ترجمه ترگمان]The به سرعت چند صد متر دورتر از the به هم زدند
[ترجمه گوگل]دوچرخهسواران چندین و چند متری از انتهای این مسابقات را شکستند

5. He made a desperate sprint for the train.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت برای قطار سرعت زیادی به راه انداخت
[ترجمه گوگل]او برای قطار ساخته شده است

6. The athlete put on a sprint of speed to make it.
[ترجمه ترگمان]ورزشکاری که سرعت خود را جمع کرد تا آن را بسازد
[ترجمه گوگل]ورزشکار با سرعت بالا به آن می انجامد

7. He put on a sprint to catch the bus.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت سوار اتوبوس شد
[ترجمه گوگل]او برای رسیدن به اتوبوس به سرعت حرکت کرد

8. The Moroccan came out best in a frantic sprint for the line.
[ترجمه ترگمان]مراکش با سرعت جنون آمیزی برای صف بیرون آمد
[ترجمه گوگل]مراکش بهترین نتیجه را در خط میانی به دست آورد

9. You'll have to sprint if you want to catch the train.
[ترجمه ترگمان]اگه بخوای سوار قطار بشی باید سریع باشی
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید قطار را ببرید، باید با سرعت بالا بروی

10. She scorched to victory in the sprint final.
[ترجمه ترگمان]با آخرین سرعت خودش را به پیروزی رساند
[ترجمه گوگل]او در پیروزی در نهایی با حداکثر سرعت دویدن سقوط کرد

11. Jamaica won the gold in the sprint relay.
[ترجمه ترگمان]جامائیکا مدال طلای دو مسابقه دوی سرعت را کسب کرد
[ترجمه گوگل]جامائیکا طلا را در رله Sprint به دست آورد

12. It started raining, so we made a sprint for a cafe.
[ترجمه ترگمان]باران شروع به باریدن کرد، بنابراین ما یک مسابقه دوی سرعت برای یک کافه درست کردیم
[ترجمه گوگل]باران شروع شد، بنابراین ما برای یک کافه با سرعت بالا کار کردیم

13. They hurtled across the line in a flat-out sprint.
[ترجمه ترگمان]آن ها با سرعت به سرعت از خط خارج شدند
[ترجمه گوگل]آنها در یک خط در یک بافر صاف از روی خط عبور کردند

14. She began to sprint on the last two laps.
[ترجمه ترگمان]شروع به سرعت به دو دامن آخر کرد
[ترجمه گوگل]او در دو دور آخر دوام آورد

پیشنهاد کاربران

به سرعت دویدن
تنددویدن

با سرعت دویدن

تلاش نهایی ، last effort

به سرعت دویدن ( به ویژه در فاصله ی کوتاه )

Sprint up the hill and jog down. Do three sets, then jog easy for 10 minutes


به سرعت دویدن
( مث برق و باد )

I had to sprint to catch the bus

به طرح های کوتاه مدت و اضطرای یک سازمان که باید به سرعت انجام شود نیز اطلاق می شود.

sprint ( ورزش )
واژه مصوب: دویست متر سرعت
تعریف: در دوچرخه سواری، مسابقه ای با مسافت حدود یک کیلومتر که دویست متر پایانی آن تعیین کنندة برنده است

در علم مدیریت پروژه بوِیژه پروژه های چابک ( اَجایل ) بمعنای" بُرهه" است.


کلمات دیگر: