کلمه جو
صفحه اصلی

remarry


دوباره عروسی کردن، تجدید فراش کردن

انگلیسی به فارسی

دوباره عروسی کردن،تجدید فراش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
• : تعریف: combined form of marry.

• marry again, wed another time
if you remarry, you marry again after you and your previous husband or wife have obtained a divorce, or after your previous husband or wife has died.

جملات نمونه

1. Widows were forbidden to remarry and were stoned to death if they did.
[ترجمه ترگمان]بیوه ها نباید دوباره ازدواج کنند و اگر این کار را کردند، سنگسار شدند
[ترجمه گوگل]پسران دیگر مجازات مجازات شدن را ممنوع کردند و اگر آنها را سنگسار کنند سنگسار می شود

2. Many divorced men remarry and have second families.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردان مطلقه ازدواج می کنند و خانواده های دیگری دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان مجرد ازدواج کرده و خانواده های دوم دارند

3. She needed a special dispensation to remarry.
[ترجمه ترگمان]اون به یه هدیه ویژه احتیاج داشت که دوباره ازدواج کنه
[ترجمه گوگل]او برای بازنشستگی مجوز ویژه ای نیاز داشت

4. She remarry her former husband ten year after their divorce.
[ترجمه ترگمان]او شوهر سابقش را ده سال پس از طلاق دوباره باز کرد
[ترجمه گوگل]او شوهر سابق خود را پس از ده سال پس از طلاق خود باز می گذارد

5. The widower did not remarry.
[ترجمه ترگمان]مرد مرده دوباره ازدواج نکرد
[ترجمه گوگل]بیوه بودن مجرد نیست

6. Most divorcees either remarry or cohabit with another partner.
[ترجمه ترگمان]اغلب کودکانی که ازدواج کرده اند یا ازدواج می کنند یا با شریک دیگری زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر طلاقها یا ازدواج یا همسایگی با شریک دیگری

7. She's going to remarry too.
[ترجمه ترگمان]اون داره دوباره ازدواج می کنه
[ترجمه گوگل]او هم مجرد است

8. Finally, looking at those who do remarry reveals a well-kept secret.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، نگاه کردن به کسانی که ازدواج می کنند، راز سربه مهر نگاه داشته می شود
[ترجمه گوگل]در نهایت، نگاه کردن به کسانی که ازدواج مجدد را نشان می دهد یک راز به خوبی نگهداری می شود

9. If he wanted to remarry, she would be an ideal wife.
[ترجمه ترگمان]اگر او می خواست دوباره ازدواج کند، زن ایده آلی می شد
[ترجمه گوگل]اگر او می خواست دوباره به ازدواج، او یک همسر ایده آل بود

10. In ancient China, women were not allowed to remarry.
[ترجمه ترگمان]در چین باستان، زنان اجازه ازدواج مجدد نداشتند
[ترجمه گوگل]در چین باستان، زنان مجاز به مجازات مجدد نیستند

11. People who remarry may have second children if their new are childless.
[ترجمه ترگمان]افرادی که ازدواج می کنند ممکن است بچه های دوم داشته باشند اگر فرزند جدید آن ها فرزند نداشته باشد
[ترجمه گوگل]افرادی که ازدواج می کنند ممکن است فرزندان دوم فرزندان خود را داشته باشند

12. Ultimately, I question Clooney's reluctance to remarry but applaud Canalis for knowing what she wants.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، من از reluctance کلونی هستم تا دوباره ازدواج کنم اما برای دانستن چیزی که او می خواهد تحسین می کنم
[ترجمه گوگل]در نهایت من سعی می کنم کلامی را ازدواج کنم اما Canalis را متهم می کنم که می داند چه چیزی را می خواهد

13. After all, is doing to remarry, really guilty.
[ترجمه ترگمان]هر چه باشد، دوباره ازدواج می کند، واقعا احساس گناه می کند
[ترجمه گوگل]پس از همه، انجام می دهد به ازدواج، واقعا گناهکار است

14. I never thought Bill would remarry.
[ترجمه ترگمان] هیچوقت فکر نمی کردم که \"بیل\" دوباره ازدواج کنه
[ترجمه گوگل]من هرگز فکر نکردم که بیل مجددا ازدواج کند

15. However, he was in no hurry to remarry - it was too early to make any plans.
[ترجمه ترگمان]با این حال، او عجله ای برای ازدواج نداشت - خیلی زود بود که نقشه ای طرح کنم
[ترجمه گوگل]با این حال، او عجله برای بازگشت مجدد را نداشت - خیلی زود بود که برنامه های خود را آماده کنیم

پیشنهاد کاربران

ازدواج مجدد


کلمات دیگر: