کلمه جو
صفحه اصلی

crippling

انگلیسی به فارسی

فلج، فلج کردن، لنگ کردن، خمیدن، عیب دار کردن، چلا ق کردن


انگلیسی به انگلیسی

• sturdy pole or timbers built as support against the side of a building
a crippling illness or disability severely damages your health or body.
crippling prices, taxes, or restrictions are too high or too severe and have a damaging effect on people or organizations.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] لهیدگی - چین خوردگی - خمیدگی - کمانش

جملات نمونه

1. the death of the leader was a crippling blow
فوت رهبر ضربه ی فلج کننده ای بود.

2. He was burdened with crippling debts.
[ترجمه ایمی] اون به خاطر بدهی های سرسام آور تو زحمت افتاد
[ترجمه matt] او متحمل بدهی ای فلج کننده شد.
[ترجمه ترگمان]مقروض شده بود
[ترجمه گوگل]او با بدهی های مخرب بارور شد

3. Arthritis and rheumatism are prominent crippling diseases.
[ترجمه ترگمان]ورم مفاصل و روماتیسم در معرض بیماری های فلج کننده و فلج کننده هستند
[ترجمه گوگل]آرتریت و روماتیسم بیماری های مضر برجسته هستند

4. He was stricken at twenty-one with a crippling malady.
[ترجمه ترگمان]او در بیست و یک سالگی دچار بیماری crippling شده بود
[ترجمه گوگل]او در 21 سالگی با بیماری زخمی شده زخمی شد

5. A crippling attack of malaria kept him in bed for months.
[ترجمه فهيمه] یک حمله ی فلج کننده ی مالاریا ، اورا ماهها در بستر نگه داشت.
[ترجمه ترگمان]یک حمله فلج کننده به مالاریا، او را ماه ها در بس تر نگه داشت
[ترجمه گوگل]یک حمله فلج کننده مالاریا ماه ها را در رختخواب نگه داشت

6. The new cuts will be seen as a crippling blow for people on low incomes.
[ترجمه ترگمان]این کاهش جدید به عنوان ضربه ای سخت برای مردم به میزان پایین دیده خواهد شد
[ترجمه گوگل]کاهش های جدید به عنوان یک ضربه ضعیف برای افرادی که درآمد کم دارند، دیده می شود

7. Arthritis is a crippling disease which affects people all over the world.
[ترجمه ترگمان]ورم مفاصل یک بیماری فلج کننده است که بر مردم سراسر جهان تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]آرتریت یک بیماری فلج کننده است که در سراسر جهان تاثیر می گذارد

8. He has ordered a crippling interest rate rise this week if the Pound comes under renewed pressure.
[ترجمه ترگمان]او دستور داده است که در صورتی که پوند تحت فشار تجدید نظر قرار گیرد، نرخ بهره فلج کننده در این هفته افزایش یابد
[ترجمه گوگل]او در حالیکه پوند تحت فشار مجدد قرار می گیرد، در این هفته افزایش نرخ بهره فشاری را مرتکب شده است

9. Furthermore, expanding prison populations have crippling consequences for prison regimes.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر آن، گسترش جمعیت زندان ها منجر به فلج شدن نتایج برای رژیم های زندان شده است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، گسترش جمعیت زندان پیامدهای مهلکی برای رژیم های زندان است

10. These protests were added to a series of crippling miners' strikes which had begun in early March.
[ترجمه ترگمان]این اعتراضات به مجموعه ای از اعتصاب کنندگان فلج کننده که در اوایل ماه مارس آغاز شده بودند، اضافه شد
[ترجمه گوگل]این تظاهرات به یک سری از اعتصاب های معدنچیان مخرب که در اوایل ماه مارس آغاز شده بود اضافه شد

11. Alzheimer's disease is one of the most crippling and distressing diseases of the elderly.
[ترجمه ترگمان]بیماری آلزایمر یکی از خطرناک ترین بیماری ها برای سالمندان است
[ترجمه گوگل]بیماری آلزایمر یکی از بیماری های فلج کننده و ناراحت کننده سالمندان است

12. The blow was so crippling because confidence had already taken quite a few knocks.
[ترجمه ترگمان]این ضربه چنان فلج کننده بود که اعتماد به نفس چند ضربه به بار آورده بود
[ترجمه گوگل]ضربه خیلی فلج بود، زیرا اعتماد به نفس چندین ضربه زده شده بود

13. Fines were also imposed and crippling fines were threatened.
[ترجمه ترگمان]جریمه ها و جریمه ها نیز مورد تهدید و تهدید قرار می گرفت
[ترجمه گوگل]جریمه نقدی نیز اعمال شد و جریمه نقض شده تهدید شد

14. Wheelchair-bound since childhood because of a crippling bout with polio, Pomus died in 199
[ترجمه ترگمان]Wheelchair که از زمان کودکی به دلیل فلج شدن فلج اطفال از کودکی به ستوه آمده بود، در ۱۹۹ مرد کشته شد
[ترجمه گوگل]Pomus در سال 199 درگذشت

پیشنهاد کاربران

سهمگین ومخرب - وحشتناک - کمرشکن، فلج کننده

Crippling sanctions: تحریم های کمر شکن

ویرانگر

ایجاد یک مشکل شدید و تقریبا غیر قابل حل

فلج کننده
مثلا
Crippling sanctions

لهیدگی

Incapacitating
مترادف: ناتوان کننده


کلمات دیگر: