کلمه جو
صفحه اصلی

correspondent


معنی : خبرنگار، مخبر، مکاتب، مکاتبه کننده، طرف معامله، طرف مکاتبه، مناسب، مطابق، خوش ایند، سازگار
معانی دیگر : (رادیو و روزنامه و غیره) خبرنگار، گزارشگر، نامه نویس (کسی که با دیگری نامه رد و بدل می کند یا به روزنامه هاو غیره نامه می نویسد)، همخوان، مشابه، هم زینه، متوافق، همخوانگر، همبستگر، هم زینه گر، تطابق گر، شخص یا شرکتی که با شرکت دور دست دیگری رابطه ی بازرگانی داشته باشد، طرف

انگلیسی به فارسی

خبرنگار، مخبر، مکاتبه‌کننده، طرف معامله، مطابق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who writes letters to another, esp. over a period of time.

- He had been such a reliable correspondent that she worried when his letters seemed to stop.
[ترجمه ترگمان] او یک خبرنگار قابل اعتماد بود که وقتی نامه هایش را متوقف می کرد نگران بود
[ترجمه گوگل] او چنین خبرنگار قابل اعتماد بوده است که نگرانی هایش را به نظر می رسید که متوقف می شود

(2) تعریف: a person who reports news or contributes articles regularly to a newspaper, magazine, TV network, or the like, from a distant area.
مشابه: reporter

- Working as a foreign correspondent, she reported from several countries in Asia.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان خبرنگار خارجی از چندین کشور در آسیا خبر داد
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک خبرنگار خارجی کار می کرد و از چندین کشور آسیا گزارش داد

(3) تعریف: something that resembles or is analogous to something else.
صفت ( adjective )
• : تعریف: similar or analogous.
مشابه: analogous, coordinate, like, mutual

• reporter, journalist; person who exchanges letters with another
a correspondent is a television or newspaper reporter.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] متناظر، هم پاسخ، همخوان، نظیر

مترادف و متضاد

خبرنگار (اسم)
correspondent, reporter, newsman, newswriter

مخبر (اسم)
correspondent, intelligencer, reporter, informant

مکاتب (اسم)
correspondent

مکاتبه کننده (اسم)
correspondent

طرف معامله (اسم)
correspondent

طرف مکاتبه (اسم)
correspondent

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

مطابق (صفت)
accordant, matching, according, conforming, relevant, similar, agreeing, correspondent, alike, alike in form, alike in shape, comformable, respondent

خوشایند (صفت)
desirable, pleasant, nice, fine, correspondent, auspicious, advantageous, apposite, pleasing, applicable, matchable, winsome

سازگار (صفت)
fit, suitable, compatible, correspondent, becoming, matchable, wholesome, salubrious

person communicating in writing


Synonyms: contributor, epistler, epistolarian, freelancer, gazetteer, journalist, letter writer, pen pal, reporter, stringer, writer


جملات نمونه

1. our economic correspondent in london
گزارشگر اقتصادی ما در لندن

2. Our correspondent has been assessing the impact of the sanctions.
[ترجمه ترگمان]خبرنگار ما تاثیر تحریم ها را ارزیابی کرده است
[ترجمه گوگل]خبرنگار ما تأثیر تحریم ها را ارزیابی کرده است

3. And now, over to our Rome correspondent . . .
[ترجمه ترگمان]و حالا، به طرف خبرنگار ما در رم
[ترجمه گوگل]و اکنون، به خبرنگار ما رم

4. Our correspondent in South Africa sent this report.
[ترجمه ترگمان]خبرنگار ما در آفریقای جنوبی این گزارش را ارسال کرده است
[ترجمه گوگل]خبرنگار ما در آفریقای جنوبی این گزارش را ارسال کرد

5. A correspondent for Reuters news agency says he saw a number of demonstrators being beaten.
[ترجمه چکامه] خبرنگار بخش خبری رویترز می گوید که دیده است تعدادی از تظاهرات کنندگان مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]خبرنگار آژانس خبری رویترز می گوید که او تعدادی از تظاهرات کنندگان را مورد ضرب و شتم قرار داد
[ترجمه گوگل]خبرنگار خبرگزاری رویترز می گوید که تعداد زیادی از تظاهر کنندگان را مورد ضرب و شتم قرار می دهد

6. I am the foreign correspondent in Washington of La Tribuna newspaper of Honduras.
[ترجمه ترگمان]من خبرنگار خارجی در واشنگتن از روزنامه La در هندوراس هستم
[ترجمه گوگل]من خبرنگار خارجی در واشنگتن روزنامه �لا تریبونا� هندوراس هستم

7. More than one correspondent filed a story about the incident.
[ترجمه ترگمان]بیش از یک خبرنگار در مورد این حادثه یک گزارش تهیه کرده است
[ترجمه گوگل]بیش از یک خبرنگار داستان در مورد حادثه ثبت کرده است

8. Our foreign correspondent filed this report earlier today.
[ترجمه ترگمان]خبرنگار خارجی ما این گزارش را زودتر از امروز بایگانی کرد
[ترجمه گوگل]خبرنگار خارجی ما این گزارش را امروزه گزارش داد

9. Our correspondent in Washington files a report most days.
[ترجمه ترگمان]خبرنگار ما در واشنگتن بیش از چند روز گزارش می دهد
[ترجمه گوگل]خبرنگار ما در واشنگتن بیشتر روزها گزارش می دهد

10. In her latest dispatch, Clare Duggan, our war correspondent, reported an increase in fighting.
[ترجمه ترگمان]در آخرین گزارش خود، Clare دوگان، خبرنگار جنگ ما، گزارش داد که جنگ در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]کری دگگان، خبرنگار جنگ ما، در آخرین اظهارنامه خود، افزایش جنگ را گزارش کرد

11. He volunteered as a correspondent for the war.
[ترجمه ترگمان]او برای جنگ داوطلب شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان خبرنگار برای جنگ داوطلب شد

12. Frank Deford is a special correspondent for Newsweek magazine.
[ترجمه ترگمان]فرانک Deford خبرنگار ویژه مجله نیوزویک است
[ترجمه گوگل]فرانک دیفورد یک خبرنگار ویژه برای مجله نیوزویک است

13. I'm a terrible correspondent - I never seem to get the time to write.
[ترجمه ترگمان]من خبرنگار مزخرفی هستم - به نظر نمی رسد وقت نوشتن را داشته باشم
[ترجمه گوگل]من یک خبرنگار وحشتناک هستم - من هرگز به نظر نمیرسم زمان را برای نوشتن بگیرم

14. I'm not a very good correspondent, I'm afraid.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه خبرنگار خوبی نیستم
[ترجمه گوگل]من یک خبرنگار بسیار خوب نیستم، میترسم

15. Our economics correspondent, James Morgan, is just back from Germany.
[ترجمه ترگمان]خبرنگار اقتصادی ما، جیمز مورگان، از آلمان بازگشته است
[ترجمه گوگل]خبرنگار اقتصاد ما، جیمز مورگان، فقط از آلمان باز است

16. He was a vivid and witty correspondent.
[ترجمه ترگمان]او یک خبرنگار زنده و سرزنده بود
[ترجمه گوگل]او یک خبرنگار زنده و باهوش بود

our economic correspondent in London

گزارشگر اقتصادی ما در لندن


one of our correspondents claims that ...

یکی از کسانی که به ما نامه نوشته است ادعا می‌کند که ...


پیشنهاد کاربران

کارگزار

سازگار

هم پیوند

همتا

لوکیشن


خودجوش

مکن نام نیک بزرگان نهان



خبرنگار ( رادیو - تلویزیون، روزنامه و غیره )

a live report from our correspondent in Jerusalem

این چرت و پرت ها چیه مینویسید من از مدیر سایت خواهش میکنم نظارتی روی پاسخ های پیشنهادی داشته باشند

as Noun : مُخبر , طرف مکاتبه
as adjective : مناسب , سازگار , مطابق


کلمات دیگر: