کلمه جو
صفحه اصلی

convulsive


معنی : تکان دهنده، متشنج، شنج اور، مختلج
معانی دیگر : تشنجی، تنجشی، ترنجشی، حمله ای، تشنج آور، ترنجش انگیز، پرترنجش

انگلیسی به فارسی

شنج‌آور، متشنج، مختلج، (مجازاً) تکان‌دهنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: convulsively (adv.), convulsiveness (n.)
• : تعریف: of, resembling, or afflicted by one or more convulsions or spasms.

- a fit of convulsive laughter
[ترجمه ترگمان] خنده تشنج آمیزی سر داد
[ترجمه گوگل] یک تن از خنده های مخوف
- a convulsive riot
[ترجمه ترگمان] یک شورش متشنج،
[ترجمه گوگل] یک شورش مصنوعی

• characterized by convulsions; causing convulsions
a convulsive movement or action is sudden and violent and cannot be controlled.

مترادف و متضاد

تکان دهنده (صفت)
convulsive, shocking, stirring, world-shaking

متشنج (صفت)
nervous, convulsive

شنج اور (صفت)
convulsive

مختلج (صفت)
convulsive, thrilling

جملات نمونه

1. convulsive asthma
آسم همراه با تشنج

2. convulsive disorders
اختلالات همراه با تشنج

3. Her breath came in convulsive gasps.
[ترجمه ترگمان]نفسش بند آمده بود
[ترجمه گوگل]نفس او نفس نفس زدگی شد

4. She thought she could never stop until convulsive sobs racked her even more.
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که نمی تواند تا آن زمان که هق هق گریه اش بیشتر آزارش می داد، دست از این کار بردارد
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که او هرگز نمی تواند متوقف شود، تا زمانی که طغیان های متخلخل او را حتی بیشتر

5. His feet made a quick convulsive shuffle.
[ترجمه ترگمان]پاهایش به سرعت تکان می خورد
[ترجمه گوگل]پاهای او یک زوج مخوف سریع انجام دادند

6. A convulsive fit so that his thin frame shook.
[ترجمه ترگمان]تشنج او به لرزه افتاد و قاب thin به لرزه افتاد
[ترجمه گوگل]یک جاذب مناسب است به طوری که قاب نازک او تکان داد

7. With convulsive shudders, it begins to pump blood into a network of veins within the baggy wings.
[ترجمه ترگمان]با تشنج و تشنج، شروع می کند به پمپاژ خون در شبکه یک شبکه بزرگ و بزرگ
[ترجمه گوگل]با شوت های متلاطم، آن را شروع می کند خون را به یک شبکه از رگه ها در داخل بالغ Baggy پمپ

8. Between convulsive sobs, she told him that these were his black tulip bulbs.
[ترجمه ترگمان]او به او گفت که این لامپ گل لاله او هستند
[ترجمه گوگل]او به او گفت که این لامپهای لعاب سیاه است

9. He could no longer hold back convulsive laughter.
[ترجمه ترگمان]دیگر نتوانست از خنده خودداری کند
[ترجمه گوگل]او دیگر نمی تواند خنده های متفاوتی را پشت سر بگذارد

10. Unfortunately, the ship gave another convulsive shudder just as he reached the airlock.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه کشتی به محض رسیدن به اتاق هوا، تشنج دیگری به لرزه افتاد
[ترجمه گوگل]متاسفانه، کشتی همانطور که او به هواپیما رسیده بود، یک نفر دیگر را گرفتار کرد

11. All at once there was a convulsive movement against my will, I suddenly my eyes.
[ترجمه ترگمان]ناگهان حرکتی convulsive بر خلاف میل من شد و ناگهان چشمانم را باز کردم
[ترجمه گوگل]همه در یک زمان یک جنبش مخوف علیه اراده من بود، من ناگهان چشم من

12. Between convulsive sobs, IT talked him those any were his black tulip bulbs.
[ترجمه ترگمان]بین هق هق تشنج، به او گفته بود که هر کدام از bulbs گل لاله او هستند
[ترجمه گوگل]در بین طاقهای متلاشی شده، IT به او گفت که هر کدام از آنها لامپهای لایت لایت سیاه بود

13. CONCLUSION SEE-CO2PP inhibits the epileptiform discharge and convulsive behaviors of convulsive model rats, which suggests SEE-CO2PP has anticonvulsive action.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری می توان مشاهده کرد که CO۲PP مانع از رفتار epileptiform و تشنج موش ها می شود که نشان می دهند SEE اقدام anticonvulsive را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری SEE-CO2PP ​​مانع از تخلیه اپیلتیمتری و رفتارهای متخلخل موشهای تشنجی می شود که نشان می دهد SEE-CO2PP ​​دارای اثر ضد انعقادی است

14. The convulsive symptoms that can be a result of consuming ergot tainted rye have also been said to be the cause of accusations of "bewitchment" that spurred the Salem witch trials.
[ترجمه ترگمان]علائم تشنج آمیزی که می تواند ناشی از مصرف گندم سیاه باشد نیز گفته شده است که علت اتهامات \"bewitchment\" است که منجر به محاکمه سالم witch شده است
[ترجمه گوگل]گفته شده است که علائم متفاوتی که می تواند منجر به مصرف چاودز مصرف شده از گوشت خوک شود، باعث اتهام 'تحریک پذیری' شده است که موجب تحریک آزمایش های جادوگر Salem شد

convulsive asthma

آسم همراه با تشنج


convulsive disorders

اختلالات همراه با تشنج


پیشنهاد کاربران

uncontrollable

تشنج آور - ( صفت )
چیزی ( عاملی ) که باعث وقوع تشنج می شود.
چیزی ( پدیده ای ) که شامل وقوع تشنج است.


کلمات دیگر: