کلمه جو
صفحه اصلی

inpatient


(بیماری که در بیمارستان خوابیده است در برابر: بیماری که فقط برای درمان و غیره به بیمارستان می رود: outpatient) بیمار بستری در بیمارستان، بیماری که در بیمارستان میخوابد، بیمار بستری

انگلیسی به فارسی

بیماری که در بیمارستان میخوابد، بیمار بستری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who lives in a hospital during treatment.

• patient who stays in the hospital while receiving medical treatment
an in-patient is someone who stays in hospital while they receive treatment.

جملات نمونه

1. There must always be an opportunity for psychiatric inpatient care when required.
[ترجمه ترگمان]در صورت نیاز، همیشه باید یک فرصت برای مراقبت بالینی روانی وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]در صورت لزوم، همیشه برای مراقبت های سرپایی روانپزشکی باید وجود داشته باشد

2. Admission to inpatient status of children and adolescents has increased sharply in recent years.
[ترجمه ترگمان]پذیرش اعضای جدید کودکان و نوجوانان در سال های اخیر به شدت افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]پذیرش وضعیت بستری کودکان و نوجوانان در سال های اخیر به شدت افزایش یافته است

3. The campus is an inpatient psychiatric hospital specializing in adult care.
[ترجمه ترگمان]این پردیس یک بیمارستان روانی بستری است که در مراقبت های بزرگسالان تخصص دارد
[ترجمه گوگل]این دانشگاه یک بیمارستان روانپزشکی بستری است که متخصص در مراقبت از بزرگسالان است

4. Many are sited in hospital grounds near the inpatient unit.
[ترجمه ترگمان]بسیاری در محوطه بیمارستان در نزدیکی واحد بستری، نصب می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری در محل های بیمارستان در نزدیکی واحد بستری قرار دارند

5. Inpatient follow-up was conducted by review of the active medical record every 3 days.
[ترجمه ترگمان]Inpatient پی گیری شده توسط بررسی سوابق پزشکی فعال هر ۳ روز انجام شد
[ترجمه گوگل]پیگیری های بستری با بررسی سابقه فعال پزشکی هر 3 روز انجام شد

6. David was therefore offered inpatient care for up to 10 days to provide him with intensive support.
[ترجمه ترگمان]بنابراین دیوید به مدت ۱۰ روز مراقبت بالینی ارائه کرد تا بتواند با حمایت شدید او را تامین کند
[ترجمه گوگل]بنابراین، دیوید به مدت 10 روز مراقبت های بستری را برای تأمین حمایت شدیدی از وی ارائه کرد

7. The companies began limiting inpatient stays, putting more emphasis on outpatient services.
[ترجمه ترگمان]این شرکت ها شروع به محدود کردن بستری شدن بستری کرده و تاکید بیشتری بر خدمات سرپایی داشت
[ترجمه گوگل]شرکت ها شروع به محدود کردن اقامت در بیمارستان ها کردند، تاکید بیشتری بر خدمات سرپایی داشته باشند

8. By 1987 five inpatient units in general hospitals had been created and thirteen mental health centres.
[ترجمه ترگمان]تا سال ۱۹۸۷ پنج واحد بستری در بیمارستان های عمومی ایجاد شده و سیزده مرکز بهداشت روانی ایجاد شده است
[ترجمه گوگل]تا سال 1987، پنج واحد بیمارستان در بیمارستان های عمومی و سیزده مرکز بهداشت روانی ایجاد شده است

9. They are the outpatient department and the inpatient department.
[ترجمه ترگمان]اونا بخش outpatient و یه بیمار بستری میشن
[ترجمه گوگل]آنها بخش سرپایی و بخش سرپایی هستند

10. Method To analyse 120 at random the inpatient form 960 medical record the inpatient form 200
[ترجمه ترگمان]روش تجزیه و تحلیل ۱۲۰ در قالب تصادفی، ۹۶۰ مدل پزشکی به شکل ۲۰۰ داروی بستری را ثبت کرد
[ترجمه گوگل]روش برای تجزیه و تحلیل 120 به طور تصادفی در بیمارستان بستری 960 ثبت نام پزشکی در بیمارستان بستری 200

11. Upon being discharged from inpatient care, she remained antipsychotic medications, but also saw an analyst.
[ترجمه ترگمان]او پس از مرخص شدن از درمان بستری، داروهای ضدروان پریشی باقی ماند، اما همچنین یک تحلیلگر را دید
[ترجمه گوگل]او پس از اخراج از مراقبت های سرپایی، داروهای ضدویروسی همچنان باقی ماند، اما تحلیلگر نیز دید

12. The inpatient office inputs patient's related information on computer and offers hospitalization record.
[ترجمه ترگمان]مطب بستری اطلاعات مربوط به بیمار را بر روی کامپیوتر وارد می کند و سابقه بستری ارائه می کند
[ترجمه گوگل]دفتر بیمارستانی اطلاعات مربوط به بیمار را در رایانه وارد می کند و ضبط بستری را ارائه می دهد

13. The use of inpatient rehabilitative therapies among these four specialties was 40. 3 % of the total use.
[ترجمه ترگمان]استفاده از درمان های بیمارستانی در میان این چهار متخصص، ۴۰ مورد بود ۳ % کل مصرف
[ترجمه گوگل]استفاده از درمان های توانبخشی سرپایی در میان این 4 تخصص، 40 و 3 درصد از کل استفاده می شود

14. Patients were recruited from inpatient, outpatient, and emergency department settings.
[ترجمه ترگمان]بیماران از بیمارستان بستری، سرپایی و بخش اورژانس به کار گرفته شدند
[ترجمه گوگل]بیماران از بخش های سرپایی، سرپایی و بخش اورژانس استخدام شدند

15. Method 81 patients ( include inpatient and outpatient ) came from the frist hospital of jilin university.
[ترجمه ترگمان]روش ۸۱ بیمار (شامل بستری و سرپایی)از بیمارستان frist دانشگاه jilin آمده است
[ترجمه گوگل]روش 81 بیمار (شامل بیمارستان بستری و سرپایی) از بیمارستان فریستر دانشگاه جیلین بود

پیشنهاد کاربران

بیمار بستری

Inpatient به معنای patient

بستری شده

inpatient ( مدیریت سلامت )
واژه مصوب: بیمار بستری
تعریف: بیماری که در بیمارستان یا هریک از مراکز ارائۀ خدمات حداقل به مدت یک شب برای دریافت خدمات پرستاری و تشخیصی و درمانی یا سایر خدمات پذیرش شود


کلمات دیگر: