کلمه جو
صفحه اصلی

remainder


معنی : باقی، باقی مانده، پس مانده، فضله، سایرین، با تخفیف فروختن
معانی دیگر : باقی ماندگان، بازماندگان، به جامانده، بقیه، تتمه، کتاب های ته انباری، کتاب های فروش نرفته (و مانده در انبار)، (کتاب های ته انباری را) با تخفیف بسیار فروختن، (حقوق) حالت تعلیق، مانده

انگلیسی به فارسی

باقیمانده، مانده، پس مانده، غیر قابل مصرف،باتخفیف فروختن


مانده، باقیمانده


باقی مانده، باقی، پس مانده، سایرین، فضله، با تخفیف فروختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that remains after other things have been taken away.
مترادف: balance, remains, remnant, rest
مشابه: butt, leftover, odd, residue

(2) تعریف: a copy of a book that no longer sells well, usu. sold at a reduced price.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: remainders, remaindering, remaindered
• : تعریف: to sell (books) as remainders.
مشابه: discount, reduce

• something which remains, remnant, balance
sell items as remainders, sell leftover items
the remainder of something is the part of it that remains after the other parts have gone or been dealt with.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] باقی مانده
[مهندسی گاز] باقیمانه، پسمانده
[حقوق] (حق) ما لم یجب، مابقی، مازاد
[ریاضیات] باقی مانده، مانده

مترادف و متضاد

باقی (اسم)
rest, residuum, remainder, gleanings, remains, leftovers, leavings

باقی مانده (اسم)
rest, surplus, residue, fragment, debris, odds and ends, residuum, remainder, remnant, dregs, leavings, loose end, survivor

پس مانده (اسم)
excrement, tailing, residue, scum, refuse, picking, residuum, remainder, dreg, leftover, leavings

فضله (اسم)
excrement, residue, remainder

سایرین (اسم)
rest, remainder

با تخفیف فروختن (فعل)
remainder

balance, residue


Synonyms: bottom of barrel, butt, carry-over, detritus, dregs, excess, fragment, garbage, hangover, heel, junk, leavings, leftover, obverse, oddment, odds and ends, overplus, refuse, relic, remains, remnant, residuum, rest, ruins, salvage, scrap, stump, surplus, trace, vestige, waste, wreck, wreckage


Antonyms: base, core


جملات نمونه

1. the remainder of her life
باقیمانده ی عمر او

2. the remainder of the meal
پس مانده ی خوراک

3. the remainder of the money
بقیه ی پول

4. he lounged away the remainder of his life
او بقیه ی عمر خود را به بطالت گذراند.

5. they killed half of the captives and imprisoned the remainder
نصف اسیران را کشتند و بقیه را زندانی کردند.

6. The remainder must be paid by the end of June.
[ترجمه ترگمان]بقیه باید تا آخر ماه ژوئن پرداخت شود
[ترجمه گوگل]باقیمانده باید تا پایان ماه ژوئن پرداخت شود

7. He gulped down the remainder of his coffee.
[ترجمه ترگمان]بقیه قهوه اش را آب دهانش را قورت داد
[ترجمه گوگل]او باقی مانده از قهوه خود را gulped

8. Ten people came but the remainder stayed away.
[ترجمه ترگمان]ده نفر آمدند، اما بقیه باقی ماندند
[ترجمه گوگل]ده نفر آمدند، اما باقیمانده مانده بود

9. They measured and lofted the remainder of the crop.
[ترجمه ترگمان]آن ها بقیه محصول را اندازه گیری و تفسیر کردند
[ترجمه گوگل]آنها باقی مانده محصول را اندازه گیری کرده و آن را افزایش دادند

10. He spent the remainder of his police career behind a desk.
[ترجمه ترگمان]او بقیه حرفه پلیس خود را پشت میز گذراند
[ترجمه گوگل]او باقی مانده از کار پلیس خود را در پشت میز قرار داد

11. Efforts to persuade the remainder to follow suit have continued.
[ترجمه ترگمان]تلاش ها برای متقاعد کردن بقیه برای پیروی از دادخواست همچنان ادامه دارد
[ترجمه گوگل]تلاش برای متقاعد کردن بقیه به پیروی از این پرونده ادامه دارد

12. His widow became a virtual recluse for the remainder of her life.
[ترجمه ترگمان]بیوه او برای بقیه عمرش به طور مجازی recluse شد
[ترجمه گوگل]بیوه او برای بقیه عمر خود یک مجذوب مجازی بود

13. We spent the remainder of the day sightseeing.
[ترجمه ترگمان]بقیه روز را تماشا کردیم
[ترجمه گوگل]ما باقی مانده از روز گشت و گذار را صرف کردیم

14. It rained the first day but the remainder of the trip was lovely.
[ترجمه ترگمان]روز اول باران باریده بود، اما بقیه سفر دوست داشتنی بود
[ترجمه گوگل]اولین روز بارانی بود، اما باقی مانده از سفر دوست داشتنی بود

15. Some boys stay on after school; the rest/remainder go home.
[ترجمه ترگمان]برخی از پسران بعد از مدرسه می مانند؛ بقیه \/ بقیه به خانه می روند
[ترجمه گوگل]بعضی پسران پس از مدرسه باقی می مانند؛ بقیه / باقی مانده رفتن به خانه

16. The rest/remainder of the time was spent swimming.
[ترجمه ترگمان]بقیه \/ باقیمانده زمان شنا کردن بود
[ترجمه گوگل]بقیه / باقی مانده از زمان صرف شنا کردن

17. I ate most of it and gave the remainder to the dog.
[ترجمه ترگمان]بیشتر آن را خوردم و بقیه را به سگ دادم
[ترجمه گوگل]من بیشتر از آن خوردم و باقی مانده به سگ دادم

18. This amount nearly totaled the remainder of the longitude prize due him,(Sentence dictionary) but it was not the coveted prize.
[ترجمه ترگمان]این مقدار تقریبا برابر با باقی مانده جایزه طول جغرافیایی به خاطر او (فرهنگ لغت نامه)بود اما این جایزه محبوب نبود
[ترجمه گوگل]این مبلغ تقریبا مجموع باقیمانده جوایز طول جغرافیایی را به دست آورد، (فرهنگ لغت حکم) اما جایزه ی آرزو نبود

They killed half of the captives and imprisoned the remainder.

نصف اسیران را کشتند و بقیه را زندانی کردند.


the remainder of the money

بقیه‌ی پول


the remainder of the meal

پس‌مانده‌ی خوراک


the remainder of her life

باقیمانده‌ی عمر او


پیشنهاد کاربران

ادامه ( در مورد متن کتاب و مقاله )

noun
the rest , what is left

balance

The ) remaining part/number/quantity )
بخش باقیمانده
مقدار باقیمانده
اندازه باقیمانده

بقیه ی . . . باقیمانده ( عمر )
بقیه . . . . باقیمانده زندگی ( سالهای )




باقیمانده

۱ ) باقیماندگان، بازماندگان ( انسان ) _۲ ) باقی مانده، پس مانده، بقیه ( غذا، پول، عمر و . . . )

مثال برای ۱ ) They killed half of the captives and imprisoned the remainder.
ترجمه : نصف اسیران را کشتند و بقیه ( باقی ماندگان ) را زندانی کردند .

مثال برای۲ ) the remainder of money
ترجمه : بقیه پول

remainder :::::: باقی مانده

reminder:::: یادآور، یادآوری


remainer=the rest=residue=باقی مانده


کلمات دیگر: