کلمه جو
صفحه اصلی

merge


معنی : مخلوط کردن، ترکیب کردن، یکی کردن، فرو رفتن، غرق شدن، ادغام کردن، ممزوج کردن، فراگرفته، مستهلک شدن
معانی دیگر : (از راه گوارش یا درهم آمیزی یا جذب ماهیت خود را از دست دادن) درهم آمیختن، هم پیوست کردن یا شدن، مستحیل کردن یا شدن، به هم پیوستن، درهم ادغام شدن، یک کاسه کردن یا شدن، یکپارچه کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

ادغام کردن


یکی کردن، ممزوج کردن، ترکیب کردن، فرورفتن، مستهلک شدن، غرق شدن


ادغام، ادغام کردن، ترکیب کردن، فراگرفته، یکی کردن، ممزوج کردن، مستهلک شدن، غرق شدن، مخلوط کردن، فرو رفتن


انگلیسی به انگلیسی

• blend; be blended; be assimilated; combine or unite into a single body
if one thing merges with another or if someone merges them, they combine together to make a larger thing.
if something merges into the darkness or the background, you can no longer see it clearly as a separate object.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ادغام
[کامپیوتر] ترکیب کردن، ادغام کردن . - ادغام، یکی کردن درج داده ها ( مانند نامها و آدرسها ) از یک فایل به درون نوشته ای که درون فایل دیگر قرار دارد. ( مانند متنی از یک نامه ) .
[برق و الکترونیک] ادغام کردن جمع آوری دو یا چند مجموعه ی مرتب از مقادیر مشابه در داخل یک مجموعه که توالی رتبه مشابهی دارند.
[حقوق] ادغام (یا ملحق یا منظم) کردن یا شدن
[نساجی] شماره هم بافت
[ریاضیات] درآمیختگی، ادغام کردن، ترکیب کردن، قاطی کردن، اختلاط اطلاعات، به طور ردیفی، پوشش

مترادف و متضاد

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

ترکیب کردن (فعل)
incorporate, unite, combine, compound, agglutinate, synthesize, merge, make up, piece, concoct, confect, constitute

یکی کردن (فعل)
incorporate, amalgamate, unite, unify, merge, consolidate, integrate, identify

فرو رفتن (فعل)
founder, merge, sink, dive, immerge

غرق شدن (فعل)
merge, sink, go down, drown

ادغام کردن (فعل)
merge, elide

ممزوج کردن (فعل)
merge, intermingle

فراگرفته (فعل)
merge

مستهلک شدن (فعل)
merge

bring or come together


Synonyms: absorb, amalgamate, assimilate, become lost in, become partners, be swallowed up, blend, cement, centralize, coalesce, combine, come aboard, compound, conglomerate, consolidate, converge, deal one in, fuse, hitch on, hook up, immerge, incorporate, interface, intermingle, intermix, join, join up, line up, marry, meet, meld, melt into, mingle, mix, network, plug into, pool, slap on, submerge, synthesize, tack on, tag, team up, throw in together, tie in, unite


Antonyms: divide, part, separate


جملات نمونه

1. the proposition to merge the two political parties
پیشنهاد ائتلاف دو حزب سیاسی

2. they plan to merge their companies
آنان در نظر دارند شرکت های خود را ادغام کنند.

3. We can merge our two small businesses into a larger one.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم دو کسب وکار کوچک مان را به یک واحد بزرگ تر ادغام کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم دو کسب و کار کوچک را به یک بزرگتر ادغام کنیم

4. They decided to merge the two companies into one.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند این دو شرکت را با هم ادغام کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند که دو شرکت را به یکدیگر متصل کنند

5. The bank announced that it was to merge with another of the high street banks.
[ترجمه ترگمان]بانک اعلام کرد که قرار است با یکی دیگر از بانک های بزرگ خیابان ادغام شود
[ترجمه گوگل]این بانک اعلام کرد که با یکی دیگر از بانک های خیابانی ادغام شود

6. Memories seemed to merge with reality.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که خاطرات با واقعیت ادغام می شدند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد خاطرات با واقعیت ادغام می شوند

7. We can merge our two small businesses into one larger one.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم دو کسب وکار کوچک مان را به یک واحد بزرگ تر ادغام کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم دو کسب و کار کوچک را به یک بزرگتر ادغام کنیم

8. The two roads merge a mile ahead.
[ترجمه ترگمان]هر دو جاده یک مایل جلوتر به هم می رسند
[ترجمه گوگل]دو جاده یک مایل پیش رو ادغام می کنند

9. His department will merge with mine.
[ترجمه ترگمان] اداره اون با مال من ادغام میشه
[ترجمه گوگل]بخش او با من ادغام خواهد شد

10. The banks are set to merge next year.
[ترجمه ترگمان]بانک ها قرار است سال آینده ادغام شوند
[ترجمه گوگل]بانک ها سال آینده ادغام خواهند شد

11. Night and day begin to merge.
[ترجمه ترگمان]شب و روز با هم ادغام می شوند
[ترجمه گوگل]شب و روز شروع به ادغام می کنند

12. Many companies merge and few demerge.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت ها ادغام می شوند و تعداد کمی از شرکت ها با هم ادغام می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکت ها ادغام شده اند و تعداد کمی دارند

13. Then he showed me how to merge the graphic with text on the same screen.
[ترجمه ترگمان]سپس او به من نشان داد چگونه گرافیک را با متن روی یک صفحه ادغام کنم
[ترجمه گوگل]سپس او به من نشان داد چگونه گرافیک را با یک متن در همان صفحه ادغام کند

14. The roads merge a kilometre ahead.
[ترجمه ترگمان]جاده ها یک کیلومتر جلوتر ادغام می شوند
[ترجمه گوگل]جاده ها یک کیلومتر دورتر می آیند

15. Fact and fiction merge together in his latest thriller.
[ترجمه ترگمان]واقعیت و داستان در آخرین فیلم داستان خود با هم ادغام می شوند
[ترجمه گوگل]واقعیت و داستان با هم در آخرین تریلر ادغام می شوند

16. A proposal to merge the two companies was voted through yesterday.
[ترجمه ترگمان]طرحی برای ادغام این دو شرکت از طریق دیروز رای داده شد
[ترجمه گوگل]یک پیشنهاد برای ادغام دو شرکت توسط دیروز برگزید

The two colors merged and became dark green.

آن دو رنگ درهم آمیختند و تبدیل به سبز پررنگ شدند.


They plan to merge their companies.

آنان درنظر دارند شرکت‌های خود را ادغام کنند.


Two streams of traffic merged to form a gigantic "y".

دو رشته وسایط نقلیه به هم پیوستند و «y» غول‌آسایی را تشکیل دادند.


پیشنهاد کاربران

ادغام

تلفیق کردن

( از جاده فرعی به جاده اصلی ) وارد شدن.
She didn't notice she had merged on to the highway

یکی کردن، ادغام کردن.

ترکیب


کلمات دیگر: