کلمه جو
صفحه اصلی

redundancy


معنی : فراوانی، اطناب، افزونگی، حشو
معانی دیگر : حشو قبیح، واژه ی زائد، زیادی، زیادتی، فزونی، مقدار بیش از نیاز، فرط، (اظهار یا جمله) بخش زائد، بخش بیهوده

انگلیسی به فارسی

حشو قبیح، حشو، واژه‌ی زائد


زیادی، زیادتی، فزونی، مقدار بیش از نیاز، فرط


(اظهار یا جمله) بخش زائد، بخش بیهوده


(انگلیس) اخراج به خاطر عدم نیاز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: redundancies
(1) تعریف: the state or quality of being redundant.

(2) تعریف: an unnecessary repetition of words; tautology.

(3) تعریف: an excessive supply; overabundance.
مشابه: overabundance

(4) تعریف: (chiefly British) the condition of workers being no longer needed by an employer, or the resulting dismissal or layoff.

- The factory workers were faced with redundancy.
[ترجمه ملک] کارگران کارخانه با تعدیل نیرو مواجه شدند.
[ترجمه ترگمان] کارگران کارخانه با افزونگی مواجه بودند
[ترجمه گوگل] کارگران کارخانه با خسارت مواجه شدند
- The company anticipates 40 redundancies.
[ترجمه ترگمان] شرکت ۴۰ redundancies را پیش بینی می کند
[ترجمه گوگل] این شرکت 40 شغل را پیش بینی می کند

• excessive plentifulness, superfluity; wordiness; state of being unemployed; layoff; abundance; needless repetition
when there are redundancies, an organization tells some of its employees that they can no longer work there because their jobs are no longer necessary or because the organization can no longer afford to pay them.
redundancy is the state of no longer having a job because you have been made redundant.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن آن ویژگی است ؛ تکرار اطلاعات میان فایلهای گوناگون ؛ افزونگی - افزونگی، بخش زائد - 1- تکرار غیر ضروری ؛ عدم اختصار . فایلهای داده را میتوان با حذف بخشهای زائد فشرده کرد و همان داده را به طور خلاصه بیان نمود. 2- تأمین اطلاعات اضافی یا سخت افزار اضافی برای بالا بردن قابلیت اعتماد مثلاً یک روش ساده ی حفاظت پیام از خطاهای انتقال، دوبار ارسال کردن آن است. احتمال خرابی هر دو سال ضعیف است.
[برق و الکترونیک] افزونگی دوتایی ساختن تمام یا بخشی از مدار بندی یا اطلاعات برای ادامه یافتن عملکرد کامپیوتر در صورت بروز اشکال در بخشی از تجهیزات آن.
[ریاضیات] زائد بودن، زیاده روی
[آمار] فزونگی

مترادف و متضاد

فراوانی (اسم)
plenty, aboundness, abundance, affluence, redundancy, profusion, amplitude, exuberance, ampleness, plenitude, great supply, lavishness, redundance, plentifulness, plentitude, superabundance

اطناب (اسم)
redundancy, windiness, verbiage, meiosis, prolixity, redundance, nimiety

افزونگی (اسم)
redundancy, redundance

حشو (اسم)
redundancy, redundant, redundance

جملات نمونه

1. It is absurd to be discussing compulsory redundancy policies for teachers.
[ترجمه ترگمان]بحث در مورد سیاست های افزونگی اجباری برای معلمان بی معنی است
[ترجمه گوگل]پوچ بودن بحث در مورد سیاست های اجباری اضافی برای معلمان است

2. Many workers can only eke out their redundancy money for about 10 weeks.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کارگران تنها می توانند پول روزانه خود را به مدت ۱۰ هفته به دست آورند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارگران می توانند پول اضافی خود را برای حدود 10 هفته صرف کنند

3. Redundancy notices have been sent to 200 workers.
[ترجمه ترگمان]اخطارهای Redundancy به ۲۰۰ کارگر فرستاده شده اند
[ترجمه گوگل]هشدارهای بیشماری به 200 کارگر ارسال شده است

4. They chose to take voluntary redundancy.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که افزونگی داوطلبانه را انتخاب کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند که کار اضافی داوطلبانه انجام دهند

5. You can hedge against redundancy or illness with insurance.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید در برابر redundancy یا بیماری با بیمه زندگی کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید در برابر اضافی یا بیماری با بیمه حبس کنید

6. Redundancy can be a demoralising prospect.
[ترجمه ترگمان]Redundancy می تواند یک چشم انداز دلسرد کننده باشد
[ترجمه گوگل]افزونگی می تواند یک چشم انداز تلخ باشد

7. The threat of redundancy was still hanging over us.
[ترجمه ترگمان]خطر of هنوز بر سر ما بود
[ترجمه گوگل]تهدید افزونگی هنوز بر ما حل شد

8. Natural language is characterized by redundancy .
[ترجمه ترگمان]زبان طبیعی با افزونگی مشخص می شود
[ترجمه گوگل]زبان طبیعی با اضافه کاری مشخص می شود

9. Thousands of bank employees are facing redundancy as their employers cut costs.
[ترجمه F] زمانی که کارفرمایان هزینه های اضافی را حذف می کنند هزاران نفر از کارمندان بانک با تعدیل نیرو مواجه می شوند
[ترجمه ترگمان]هزاران کارمند بانک با کاهش هزینه ها، با افزونگی مواجه هستند
[ترجمه گوگل]هزاران نفر از کارکنان بانک با کارفرمایان خود هزینه های خود را از دست می دهند

10. He took voluntary redundancy.
[ترجمه ترگمان]او افزونگی داوطلبانه را در نظر گرفت
[ترجمه گوگل]او کار اضافی داوطلبانه را انجام داد

11. John had taken out redundancy insurance but when he tried to claim, he was refused payment.
[ترجمه ترگمان]جان بیمه افزونگی را از دست داده بود، اما وقتی می خواست ادعا کند از پرداخت پول امتناع کرد
[ترجمه گوگل]جان بیمه انفصال را از بین برد، اما زمانی که سعی کرد ادعا کند، او پرداخت رد شد

12. He's lost his job, but the redundancy money will cushion the blow.
[ترجمه ترگمان]او کارش را از دست داده است، اما پول redundancy ضربه را بر می دارد
[ترجمه گوگل]او کار خود را از دست داده است، اما پول اضافی این ضربه را کاهش می دهد

13. We decided to use Fred's redundancy money to pay off the mortgage .
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتیم از پول redundancy فرد برای پرداخت وثیقه استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم پول اضافی از فرد را برای پرداخت وام مسکن استفاده کنیم

14. An employee is not eligible for a redundancy payment unless he has been with the company for two years.
[ترجمه ترگمان]یک کارمند واجد شرایط پرداخت افزونگی نیست مگر این که مدت دو سال با شرکت باشد
[ترجمه گوگل]یک کارمند واجد شرایط برای پرداخت کار اضافی نیست، مگر اینکه او برای مدت دو سال با این شرکت بوده است

پیشنهاد کاربران

نامعینی

افزونگی

غیرضروری

زایدی

پارالل سازی

تعدیل نیرو ( در مدیریت منابع انسانی )

نیروی کار مازاد - اخراج نیروی کار

حق سنوات

[مدیریت _ تولید و عملیات] دوباره کاری

redundancy به معنای حشو یا استفاده از کلمات یا عباراتی است که معنی یکسانی را بیان می کنند ( اضافه گویی ) .

مثال:

He is famous for his new innovations
در جمله فوق کلمه new اضافی و غیرضروری است؛ زیرا کلمه innovation به معنای �نوآوری� است و لذا مفهوم new را نیز نشان می دهد.

I asked him to repeat again
در جمله فوق هم حشو بکار رفته است؛ کلمه again اضافی و غیرضروری است، چون repeat نیز مفهوم دوباره را نشان می دهد.

تعدد

نامعینی - در مهندسی عمران

تعدیل نیرو در علوم انسانی

=lay off
از کار بیکار کردن

زاید بودن

بازخرید

تعدیل نیروی کار،
اخراج مازاد کارکنان ( در شرکت ها و سازمان ها )

Despite its financial problems, the company is standing by the no - redundancy agreement

redundancy ( noun ) =فزونی، اضافی، تعدیل، اخراجی، زایدی، زیاده روی، مازادسازی، افزونگی، زیاده گویی یا اضافه گویی ( تکرار مکررات )

definition = وضعیتی که در آن شخصی شغل خود را از دست می دهد زیرا کارفرما به آنها نیازی ندارد/وضعیتی که در آن چیزی غیر ضروری است زیرا بیش از حد مورد نیاز است/استفاده غیرضروری از بیش از یک کلمه یا عبارت به معنای یکسان/

Voluntary redundancy = بازپرداخت یا بازخرید داوطلبانه سنوات خدمت
be threatened with/face redundancy = تهدید به تعدیل نیرو ، تهدید به اخراج از کار ( به دلیل اضافی بودن )
compulsory/voluntary redundancy = تعدیل نیروی اجباری یا داوطلبانه
redundancy costs = هزینه های اضافی
a redundancy notice = notice اخطار یا هشدار برای آخرین روز کاری یا اخراج از کار که معمولاً با یک برگه صورتی ( "pink slip" ) به شما ابلاغ می گردد.
a redundancy programme/scheme = پروژه یا برنامه تعدیل نیروی کاری
heavy/large - scale/widespread redundancies = تعدیل نیروی سنگین در مقیاس بزرگ و گسترده

examples:
1 - She took voluntary redundancy.
او بازپرداخت داوطلبانه سنوات خدمت گرفت.
2 - The economic downturn has meant 10, 000 redundancies in the Northeast.
رکود اقتصادی به معنای 10 هزار نیروی اضافی ( تعدیلی ) در شمال شرقی است.
3 - I live in dread of redundancy.
من با ترس از تعدیل نیروی کار زندگی می کنم.
4 - There's a lot of redundancy in the area.
تعدیل نیروی کار زیادی در منطقه وجود دارد.
5 - Some people would opt for redundancy rather than redeployment.
برخی از افراد به جای نقل و انتقال مجدد ، تعدیل نیرو را انتخاب می کنند.
6 - They got rid of 80 staff in the latest round of redundancies.
آنها در آخرین دور از تعدیل نیروی کاری از شر 80 کارمند خلاص شدند.
7 - The aircraft has seven computer systems running in parallel, so as to provide enough redundancy to cope with computer breakdowns.
این هواپیما دارای هفت سیستم رایانه ای است که به طور موازی در حال کار هستند ، بنابراین باعث می شود نیروی اضافی کافی برای ( کنار آمدن با، از عهده بر آمدن ) خرابی های رایانه تامین شود.
8 - Avoid redundancy or unnecessary words.
از اضافه گویی یا کلمات غیرضروری خودداری کنید.
9 - "The phrase 'humourless workplace' is a redundancy, " he says.
وی می گوید: "عبارت" محیط کاری خشک "اضافی است.
10 - 200 workers at the plant face redundancy.
200 کارگر این کارخانه با تعدیل نیرو مواجه هستند.
11 - Employees feel their only options are to move or take redundancy.
کارمندان احساس می کنند تنها گزینه هایشان جابجایی یا تعدیل نیرو است.
12 - The bank has asked its 700 support staff to consider voluntary redundancy.
این بانک از 700 نفر از پرسنل پشتیبانی خود خواسته است که نسبت به تعدیل نیرو اقدام کنند.



در صنعت معنی تعدیل نیرو را می دهد.

( گاهی در ادبیات ) سربار بودن


کلمات دیگر: