کلمه جو
صفحه اصلی

message


معنی : خط، پیغام، پیام، پیغام دادن، رسالت کردن
معانی دیگر : پیام (با سخن یا علامت و غیره)، پیام رسمی، اطلاعیه، الهام، پیام الهی، پیام پیامبر یا فیلسوف، (آثار هنری وادبی) معنی اصلی، زیرچم، پیام فرستادن، (عامیانه) آگهی بازرگانی، تبلیغ تجارتی

انگلیسی به فارسی

پیام، پیغام دادن، رسالت کردن، پیغام


پیام


پیام، پیغام، خط، پیغام دادن، رسالت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• communication transmitted through a messenger, intimation; official speech or communication, announcement, notice; inspired words of a prophet or spiritual teacher; main point or moral meaning of a work (movie, picture, book, etc.)
a message is a piece of information or a request that you send to someone or leave for them.
a message is also the idea that someone tries to communicate to people, for example in a play or a speech.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پیغام، پیام .
[برق و الکترونیک] پیغام مخابره شفاهی یا کتبی تهیه شده با هر طرح یا زبان سری یا رمزی، پیغام شروع و پایان معینی دارد . در کامپیوتر ف پیغام می تواند گروهی از کلمات انتقال یافته یا پردازش شده به صورت یک واحد دودویی یا هر شکل رمز گذاری شده ی دیگر باشد . - پیام، پیغام
[ریاضیات] خبر، پیام فرستادن، پیغام، پیام، مکالمه
[حسابداری] مخابره ؛ ابلاغ پیام

مترادف و متضاد

خط (اسم)
hand, order, groove, way, road, character, bar, mark, letter, row, line, file, feature, writing, track, script, streak, charter, letter missive, stripe, calligraphy, rut, ruler, ruck, message, legend, fascia, stria, handwriting, penmanship, printmaking, tails

پیغام (اسم)
word, dispatch, errand, message

پیام (اسم)
message

پیغام دادن (فعل)
message

رسالت کردن (فعل)
message, vaticinate, pontificate

communication, often written


Synonyms: bulletin, cannonball, communiqué, directive, dispatch, dope, earful, epistle, information, intelligence, intimation, letter, memo, memorandum, missive, news, note, notice, paper, report, tidings, wire, word


meaning, idea


Synonyms: acceptation, import, intendment, moral, point, purport, sense, significance, significancy, signification, theme, understanding


جملات نمونه

1. message received -- over
پیام دریافت شد -- تمام.

2. a message tinctured with hope
پیامی که از آن بوی امید می آمد

3. a message to be sent en clair
پیامی که به صورت غیر رمزی فرستاده می شود

4. christ's message of hope
پیام امیدبخش عیسی

5. my message to the generations yet unborn
پیام من به نسل هایی که هنوز زاده نشده اند

6. the message conveyed by her words. . .
پیامی که از کلمات او مستفاد می شد. . .

7. a ciphered message
پیام رمزی

8. a cryptic message
پیام مرموز

9. a misunderstood message
پیامی که درست درک نشده

10. a political message which will appeal to people of every estate
پیام سیاسی که خوشایند مردم کلیه ی طبقات خواهد بود

11. a radio message
پیام رادیویی

12. a secret message
پیام سری

13. a written message
پیام نوشتاری (کتبی)

14. an urgent message
پیام فوری

15. the president's message to congress
پیام رئیس جمهور به کنگره

16. the radio message was so garbled, i couldn't understand it at all
پیام رادیویی آنقدر در هم و برهم بود که اصلا آن را نفهمیدم.

17. their urgent message was delivered by a mounted courier
پیام فوری آنها توسط پیک اسب سوار تحویل داده شد.

18. get the message
(عامیانه) معنی اشاره یا پیام یا عملی را فهمیدن

19. i left a message with your secretary
پیامی نزد منشی شما گذاشتم.

20. please leave your message after the tone
لطفا پس از تک زنگ پیام خود را بگویید.

21. to carry a message
پیامی را رساندن

22. to tap a message with the fingers
بازدن انگشتان پیام فرستادن

23. we radioed the message to the general headquarters
پیام را با رادیو به ستاد کل مخابره کردیم.

24. a movie with a message
یک فیلم معنی دار

25. he panted out his message and collapsed
نفس زنان پیام خود را گفت و نقش بر زمین شد.

26. i received their coded message
پیام رمزی آنها را دریافت کردم.

27. the servant gave his master's message
نوکر پیام اربابش را رساند.

28. if i'm not in, leave a message at the hotel dask
اگر نبودم در دفتر هتل پیام بگذارید.

29. They must radiocast the message at once.
[ترجمه ترگمان]باید فورا این پیام را دریافت کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید یک بار پیام رادیویی کنند

30. The answering machine bleeped and I left my message.
[ترجمه الهام] وقتی بوق پیغامگیر تلفن به صدا درآمد من پیامم را گذاشتم
[ترجمه ترگمان]دستگاه پیغام گیر کرد و من پیغامم رو جا گذاشتم
[ترجمه گوگل]دستگاه پاسخ دهنده متوقف شد و پیام من را ترک کرد

a radio message

پیام رادیویی


a written message

پیام نوشتاری (کتبی)


They sent several messages asking for help.

آنها چندین پیام فرستادند و درخواست کمک کردند.


a secret message

پیام سری


the President's message to Congress

پیام رئیس‌جمهور به کنگره


Christ's message of hope

پیام امیدبخش عیسی


a movie with a message

یک فیلم معنی‌دار


We messaged the other boat to get ready to attack.

ما به آن کشتی دیگر پیام فرستادیم که آماده‌ی حمله بشود.


اصطلاحات

get the message

(عامیانه) معنی اشاره یا پیام یا عملی را فهمیدن


send a massage

(عامیانه) اشاره کردن، با ایما و اشاره فهماندن


پیشنهاد کاربران

پرسنل های پر استار که پشتشون نوشته از من بپرسید

پیامک، مسیج، s. M. S, پیغام ، پیام،
حرفی را که از کسی به کس دیگر منتقل میشود فرستاده مشود 📲📱: - )


Information you send to or leave for a person
کانون زبان ایران

پیام ، پیغام
If I'm not there when you phone , leave a message
وقتی زنگ می زنی اگه اون جا نبودم پیغام بذار 👩‍👩‍👧‍👦👩‍👩‍👧‍👦
ریاضی 90 ، انسانی 84

شعار ( در متون خبری )

گزارش

پیامک

خبر

پیامک. میسیج. اس ام اس. متنی که از کسی دریافت میکنید، میگوییم

پیامک
پیام

Message به معنی پیام و پیامک هست . وقتی ما می گیم send message یعنی ارسال مسیج یا پیام و پیامک .

پیامک. ( sms )

Information you send to or leave for a person

پیغام، پیام

پیغام ، خبر ، پیام . . . . .

حرف، سخن

پیام دادن. پیامک دادن. اس ام اس دادن.

از دیدگاه بنده، چون هر 2 زبان ، هندواُروپایی ( آریایی ) هستندبرابرِ ان واژه - مژده - اَست

Hey! We are looking for brand ambassadors and models, please send a message to our main account @officiallovebracelets ASAP!

message ( فنّاوری اطلاعات و ارتباطات ( فاوا ) )
واژه مصوب: پیام
تعریف: زنجیره ای از نویسه ها که برای انتقال اطلاعات یا داده به کار می رود


کلمات دیگر: