کلمه جو
صفحه اصلی

mirror


معنی : ایینه، اینه، در اینه منعکس ساختن، بازتاب کردن، منعکس کردن
معانی دیگر : آینه، آیینه، (هر چیز آینه مانند) بازتابگر، وافرست، انعکاس (دهنده)، (مثل آینه) بازتاب کردن، وافرستادن، (نادر) سرمشق، نمونه، الگو، (قدیمی) گوی بلورین (که جادوگران و فالگیران به کار می برند)

انگلیسی به فارسی

ایینه، دراینه منعکس ساختن، بازتاب کردن


آینه، اینه، ایینه، در اینه منعکس ساختن، بازتاب کردن، منعکس کردن


انگلیسی به انگلیسی

• polished surface coated with glass that reflects an image; looking glass; reflection
reflect, reflect image
a mirror is a flat piece of glass which reflects light, so that you can see yourself in it.
if you see something reflected in water, you can say that the water mirrors it; a literary use.
to mirror something also means to have similar features to it and therefore to seem like a copy of it; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] قرینه سازی - 1. ایجاد قرینه ی یک تصویر به کمک اصل تصویر . 2- تولید دویاره ی تمام محتویات یک ساید FTP، به طوری که همان فایلها از چند محل قابل دسترس باشد.
[برق و الکترونیک] آیینه

مترادف و متضاد

ایینه (اسم)
glass, handglass, mirror, looking glass

اینه (اسم)
mirror, looking glass

در اینه منعکس ساختن (فعل)
mirror

بازتاب کردن (فعل)
mirror

منعکس کردن (فعل)
reflect, reverberate, mirror

glass that reflects image


Synonyms: cheval glass, gaper, hand glass, imager, looking glass, pier glass, polished metal, reflector, seeing glass, speculum


copy, reflect


Synonyms: act like, depict, double, echo, embody, emulate, epitomize, exemplify, follow, glass, illustrate, image, imitate, make like, mimic, personify, represent, show, simulate, symbolize, take off, typify


جملات نمونه

1. a mirror reflects light
آیینه نور را منعکس می کند (بازتاب می کند).

2. a mirror reverberating the glaring sun
آینه ای که نور خیره کننده ی خورشید را بازتاب می کرد

3. the mirror was knocked into splinters by a bullet
گلوله آیینه را خرد کرد.

4. a distorting mirror
آینه ی نابهنجار نما

5. a large mirror which gives an illusion of space in a small room
آئینه ی بزرگی که در یک اتاق کوچک تصور غیر واقعی از فضا ایجاد می کند

6. a wing mirror
آیینه ی روی گلگیر

7. the past is a mirror for the future
گذشته آینه ی آینده است.

8. do these opinion polls really mirror what the people are thinking?
آیا این نظرخواهی ها واقعا بازتابگر طرز فکر مردم است ؟

9. his cold breath clouded the mirror
نفس سرد او آینه را کدر کرد.

10. the face imaged in a mirror
چهره ای که در آینه منعکس شد

11. the media can be a mirror of public opinion
رسانه ها می توانند بازتاب افکار عمومی باشند.

12. the tarnish on the old mirror
کدرشدگی آینه ی کهنه

13. i saw her profile in the mirror
نیمرخ او را در آینه دیدم.

14. i stood in front of the mirror and combed my hair
جلو آینه ایستادم و سرم را شانه کردم.

15. the image of her face on the mirror
بازتاب صورت او در آینه

16. i found her brooding in front of the mirror
او را در حالی یافتم که جلو آینه در بحر اندیشه فرو رفته بود.

17. she spends hours preening herself in front of the mirror
او ساعت ها جلو آینه به خودش ور می رود.

18. Wine is mirror of the mind.
[ترجمه ترگمان]شراب، آینه ذهن است
[ترجمه گوگل]شراب آینه ذهن است

19. She was look-ing at herself in the mirror.
[ترجمه b to che :)] او در ایینه خود را نگاه میکرد
[ترجمه ترگمان]او در آینه به خود نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او در آینه نگاه کرد

20. She was looking at her reflection in the mirror.
[ترجمه ترگمان]او داشت به بازتاب خودش در آینه نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او به بازتابش در آینه نگاه کرد

21. She grimaced at her reflection in the mirror.
[ترجمه ترگمان]او در آینه به خودش دهن کجی کرد
[ترجمه گوگل]او در انعکاس در آینه نگاه کرد

22. The boy breathed upon a mirror.
[ترجمه ترگمان]کودک روی آینه نفس می کشید
[ترجمه گوگل]این پسر بر روی یک آینه نفوذ کرد

23. The mirror shattered into a thousand pieces.
[ترجمه ترگمان]آینه به هزار تکه خورد
[ترجمه گوگل]آینه به یک هزار قطعه تقسیم شده است

24. She glanced at herself in the mirror.
[ترجمه ترگمان]به خودش در آینه نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او خودش را در آینه نگاه کرد

25. A dream nobody cares,a Suigetsu mirror flower wasted.
[ترجمه ترگمان]یک رویا که هیچ کس به آن اهمیت نمی دهد، یک گل Suigetsu به هدر می رود
[ترجمه گوگل]یک رویا هیچ کس اهمیت نمی دهد، یک گل آینه Suigetsu هدر می رود

26. She tilted the mirror and began to comb her hair.
[ترجمه ترگمان]آینه را کج کرد و شروع به شانه کردن موهایش کرد
[ترجمه گوگل]او آینه را کج کرد و موهایش را شانه کرد

I stood in front of the mirror and combed my hair.

جلو آینه ایستادم و سرم را شانه کردم.


The world is like a mirror; if you smile, the smile comes back to you.

جهان همچون آینه است؛ اگر لبخند بزنی لبخند به تو باز می‌گردد.


The media can be a mirror of public opinion.

رسانه‌ها می‌توانند بازتاب افکار عمومی باشند.


His ideas are mirrored in his stories.

اندیشه‌های او در داستان‌هایش منعکس شده‌اند.


do these opinion polls really mirror what the people are thinking?

آیا این نظرخواهی‌ها واقعاً بازتابگر طرز فکر مردم است؟


پیشنهاد کاربران

نمایاندن، بازتاب دادن

در مقابل هم قرار گرفتن

الگو قرار دادن

I see my hero in the mirror!

نشان دادن، نمایش دادن

آیینه

آیینه
Remember, your wife is like a mirror that shows you the parts you do not want to see
به خاطر داشته باشید همسرتان به مانتد آیینه ای است که بخش هایی از وجود خود را مایل به دیدن آن نیستید، به شما نشان می دهد

نام نجات دهنده

تکرار شدن
مثال: This result was mirrored in their study
این نتیجه در مطالعه آنها تکرار شد.

آینه

[رایانه]

پشتیبان گیری قرینه ای ، پشتیبان گیری آینه ای

در برابر چیزی قرار گرفتن

آینه🛏🛏
Ali looked at himself in the mirror
علی به خودش در آینه نگاه کرد

آیینه، آینه🗳

تصویر انعکاسی

Twin
Double
Copy
Clone


Reflection
پژواک
انعکاس
باز تاب


بازگو کردن

آینِهیدن = مانند آینه چیزی را بازتابیدن .
م. ث
His behaviour mirrors his lack of education.
رفتار او، کمبود تحصیلات او را می آینِهَد.

mirror ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: آینه 1
تعریف: وبگاهی که نسخه‏بدل یک وبگاه دیگر است و برای کاهش شلوغی شبکه یا سهولت دسترسی به وبگاه اصلی به کار می‏رود

آینه
That face would break a mirror

نمایانگر بودن


کلمات دیگر: