کلمه جو
صفحه اصلی

polar


معنی : متضاد، متقارن، متقابل، قطبی، وابسته به قطب شمال و جنوب
معانی دیگر : وابسته به قطب شمال یا جنوب، شمالگانی، جنوبگانی، سرالی، (نهاد یا جهت و غیره) متضاد، (کاملا) مخالف، اساسی، مرکزی، محوری، کیانی، کویانی، مهم، سرنوشت ساز، وابسته به دیرک یا تیر چوبی (و غیره)، دارای قطبش یا قطبیت، قطبشی، دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی

انگلیسی به فارسی

قطبی، وابسته به قطب شمال وجنوب، دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی، متقارن، متقابل، متضاد


قطبی، متقارن، متقابل، متضاد، وابسته به قطب شمال و جنوب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or near one end of the axis of a spherical body, esp. the North Pole or South Pole of the earth.
مشابه: antarctic, arctic

- Scientists are monitoring the melting of the polar icecap.
[ترجمه ترگمان] دانشمندان در حال بررسی ذوب یخ های قطبی هستند
[ترجمه گوگل] دانشمندان نظارت بر ذوب یخ زده قطبی دارند
- The polar expedition led by Roald Amundsen reached the South Pole in December of 1911.
[ترجمه ترگمان] سفر قطبی به رهبری Roald Amundsen در دسامبر ۱۹۱۱ به قطب جنوب رسید
[ترجمه گوگل] اکتشاف قطبی به رهبری رالد آموندسن در دسامبر 1911 به قطب جنوب رسید

(2) تعریف: of or pertaining to the poles of an electric battery, magnet, or the like.
مشابه: terminal

(3) تعریف: exactly opposed.
مترادف: antithetical, diametrical
مشابه: contrary, converse, counter, opposing, reverse

- The brothers looked very similar but were polar opposites in temperament.
[ترجمه ترگمان] این دو برادر بسیار شبیه هم بودند، اما در خلق و خوی opposites قطبی بودند
[ترجمه گوگل] برادرها بسیار شبیه بودند اما متضاد قطبی در خلق و خوی بودند
- My opinion is the polar opposite of yours.
[ترجمه ترگمان] نظر من مخالف توئه
[ترجمه گوگل] فکر میکنم مخالف قطبی شماست

• of the north and south poles; opposed; of the poles, of the extremities
polar refers to the area around the north and south poles.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] قطبی
[کامپیوتر] قطبی
[برق و الکترونیک] قطبی - قطبی واژه ای برای اشاره به کمیت اندازه گیری شده از قطب یا داشتن قطبی مانند قطبهای زمین یا آهنربا.
[زمین شناسی] قطبی - مرتبط با یک یا دوقطب زمین .
[ریاضیات] قطبی
[آمار] قطبی
[آب و خاک] قطبی

مترادف و متضاد

متضاد (صفت)
antithetic, antithetical, polar

متقارن (صفت)
concurrent, symmetric, symmetrical, polar, regular, isochronous, isochronal

متقابل (صفت)
polar, mutual, reciprocal, reciprocating

قطبی (صفت)
polar

وابسته به قطب شمال و جنوب (صفت)
polar

cold


Synonyms: arctic, extreme, farthest, freezing, frigid, frozen, glacial, icy, north, south, terminal


Antonyms: tropic, tropical


opposite, opposed


Synonyms: antagonistic, antipodal, antipodean, antithetical, contradictory, contrary, converse, counter, diametric, reverse


Antonyms: same, similar


جملات نمونه

1. polar cell
یاخته ی سرالی،سلول قطبی

2. polar magnetism
جاذبه ی قطبی

3. polar rays
پرتوهای سرالی،شعاع های قطبی

4. the polar bear's white fur is a kind of adaptation
خز سفید خرس قطبی نوعی سازش با محیط است.

5. the frozen polar wastes
بیابان های بسیار سرد قطبی

6. one of the polar events of contemporary history
یکی از رویدادهای مهم تاریخ معاصر

7. the hibernal abode of polar bears
منزلگاه زمستانی خرس های قطبی

8. the two brothers hold polar religious views
آن دو برادر عقاید مذهبی متضادی دارند.

9. they were lost in icy polar wastes
آنان در بیابان های یخزده ی قطبی گم شدند.

10. The Antarctic species have few special adaptations for polar life.
[ترجمه ترگمان]گونه های قطب جنوب سازگاری های ویژه ای برای زندگی قطبی دارند
[ترجمه گوگل]گونه های قطب جنوب دارای سازگاری خاصی برای زندگی قطبی نیستند

11. As our climate warms up, the polar ice caps will begin to melt.
[ترجمه ترگمان]همانطور که آب و هوای ما گرم می شود، قله های یخی قطبی شروع به ذوب شدن می کنند
[ترجمه گوگل]وقتی آب و هوای ما گرم می شود، کلاه های یخ قطبی شروع به ذوب شدن می کنند

12. The white fur of the polar bear is a natural camouflage.
[ترجمه ترگمان]خز سفید خرس قطبی یک استتار طبیعی است
[ترجمه گوگل]خز سفید خرس قطبی، استتار طبیعی است

13. Warmth melted some of the polar ice.
[ترجمه ترگمان]گرما بخشی از یخ قطبی را ذوب کرد
[ترجمه گوگل]گرما برخی از یخ قطبی ذوب شده است

14. Ortega's cheerful landscapes are the polar opposites of Miller's dark, troubled portraits.
[ترجمه ترگمان]مناظر شاد Ortega، قطب های مخالفی از پرتره های تیره و آشفته میلر هستند
[ترجمه گوگل]منظره شاداب اورتگا مخالف های قطبی پرتره تاریک و مضحک میلر است

15. Is it sensible to think of masculine/feminine as polar opposites ?
[ترجمه ترگمان]آیا فکر کردن به جنس مذکر و مونث به عنوان قطب های مخالف منطقی است؟
[ترجمه گوگل]آیا فکر کردن به مردان / زنان به عنوان مخالف های قطبی معقول است؟

16. The ivory gull often follows polar bears to feed on the remains of seal kills.
[ترجمه ترگمان]مرغ دریایی عاج اغلب به دنبال خرس های قطبی است که از بقایای of تغذیه می کنند
[ترجمه گوگل]قورباغه عاج اغلب به دنبال خرس های قطبی برای تغذیه باقی می ماند

17. The novel deals with the polar opposites of love and hate.
[ترجمه ترگمان]این رمان با قطب های مخالف عشق و نفرت سر و کار دارد
[ترجمه گوگل]این رمان با عقاید قطبی عشق و نفرت روبرو است

18. In many ways, Brett and Bernard are polar opposites.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، برت و برنارد opposites قطبی هستند
[ترجمه گوگل]در بسیاری از موارد، برت و برنارد مخالف قطبی هستند

polar magnetism

جاذبه‌ی قطبی


polar cell

یاخته‌ی سرالی، سلول قطبی


polar rays

پرتوهای سرالی، شعاع‌های قطبی


The two brothers hold polar religious views.

آن دو برادر عقاید مذهبی متضادی دارند.


one of the polar events of contemporary history

یکی از رویدادهای مهم تاریخ معاصر


پیشنهاد کاربران

قطبی
Polar animals =حیوانات قطبی

قطبی

polar ( شیمی )
واژه مصوب: قطبی
تعریف: مربوط به مولکول یا پیوندی که چگالی الکترون در یک سمت آن بیش از سمت دیگر باشد


کلمات دیگر: