کلمه جو
صفحه اصلی

port


معنی : پرت، مخرج، درب، درگاه، در رو، بندرگاه، بندر، بندر ورودی، مبدا مسافرت، دورازه، شراب شیرین، لنگر گاه، حمل کردن، بردن، ببندر اوردن، ترابردن، بارگیری کردن
معانی دیگر : مخفف:، کشور پرتغال، کشتی گاه، رجوع شود به: port of call، (شراب قرمز و شیرین) پرت، (مهجور) حمل کردن، (تفنگ یا شمشیر) حمایل نگه داشتن، پیش فنگ کردن، سر ووضع، طرز راه رفتن یا ایستادن، هیئت، قواره، شمایل، طرز قرارگیری سلاح پیش فنگ شده، (کشتی و هواپیما و غیره) طرف چپ، سمت چپ (در برابر: سمت راست starboard)، وابسته به سمت چپ، در سمت چپ، (اسکاتلند) دروازه ی شهر، مدخل، (در سیلندر موتور و غیره) سوپاپ، دریچه، مامن، فرودگاه هواپیما

انگلیسی به فارسی

درگاه، بندر


بندرگاه، لنگرگاه، مامن، مبدا مسافرت، بندر ورودی، درب، دروازه، در رو،مخرج، شراب شیرین، بارگیری کردن، به بندر آوردن، حمل کردن، بردن، ترابردن


بندر، درگاه، بندرگاه، پرت، مخرج، بندر ورودی، درب، مبدا مسافرت، دورازه، در رو، شراب شیرین، لنگر گاه، بارگیری کردن، ببندر اوردن، حمل کردن، بردن، ترابردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a place where ships load and unload, and its adjacent town or city.
مترادف: seaport
مشابه: dock, landing, pier, port of call, quay, wharf

(2) تعریف: a place where ships can anchor and take shelter; harbor.
مترادف: harbor, haven
مشابه: anchorage, bay, mooring, seaport

(3) تعریف: a point at which people and goods can pass through customs and enter a country; port of entry.
مترادف: port of entry

(4) تعریف: a computer outlet for connecting auxiliary equipment that sends or receives data.
مشابه: link, outlet
اسم ( noun )
• : تعریف: the left-hand side of a ship or aircraft when facing forward. (Cf. starboard.)
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or located on the left side of a ship or aircraft.

(2) تعریف: with the left side of the boat facing the wind, as in a sailing tack.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: ports, porting, ported
• : تعریف: to turn or shift (the helm of a ship) to the left.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a porthole or porthole covering.

(2) تعریف: an opening through which steam, air, or the like can pass in or out of machinery.

(3) تعریف: an opening through which a gun or camera can be aimed and operated.
اسم ( noun )
• : تعریف: a heavy sweet red wine.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ports, porting, ported
• : تعریف: to carry (a military weapon) in both hands with the muzzle or blade near the left shoulder and the butt or hilt near the right hip.
اسم ( noun )
(1) تعریف: the position in which a ported weapon is carried.

(2) تعریف: one's bearing or carriage; comportment.
مترادف: bearing, comportment, set
مشابه: action, air, carriage, demeanor, deportment, manner, mien, poise, posture

• entry point for goods or passengers; city with a port; left-hand side (in ships or airplanes); interface for connecting external devices to a computer (computers); transfer of a program from one platform to another (computers)
type of red sweet wine
turn to the left (in a ship or airplane); hold a weapon
a port is a town by the sea or on a river, which has a harbour.
a port is also a harbour area with docks and warehouses, where ships load or unload goods or passengers.
the port side of a ship is the left side when you are facing the front.
port is a type of strong, sweet red wine.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بندر
[کامپیوتر] درگاه ،مدخل ،صادر کردن - 1. تطبیق یک برنامه از نوعی کامپیوتر با نوع دیگر . مثلاً برخی از برنامه های IBM PC با کامپیوتر مک اینتاش تطبیق یافته اند . 2. اتصالی که یک کامپیوتر از طریق آن می تواند به یک دستگاه بیرونی (مانند یک مودم، چاپگر، یا نوار گردان) متصل شود. نگاه کنید به serial SCSI; parallel عدد ویژه ای که توسط ریز پردازنده ای به کار می رود تا یک دستگاه خروجی را شناسایی کند. مثلاً عدد هگز 3F8 آدرس ورودی پورت سری(COM1) در IBM PC است . 4. عددی که نوع اتصال در خواست شده یک کامپیوتر شبکه ی اینترنت را شناسایی می کند. نگاه کنید به URL . - درگاه ؛ تبدیل برنامه ؛ دریچه ؛ مدخل ؛ بندر ؛ باب
[برق و الکترونیک] درگاه، خروجی 1. دهانه ای در عنصر موجبر که انرژِ می تواند از آن داده، گرفته یا اندازه گیری شود . 2. روزنه ای در جعبه ای بر اساس بازتابش برای بلندگوکه برای بهبود پاسخ باس طارحی و قرار داده می شود . 3. محل ورودی یا خروجی شبکه یا کامپیوتر . - دریچه، قطب

مترادف و متضاد

پرت (اسم)
bullshit, pier, port

مخرج (اسم)
outlet, vent, outgo, port, denominator, escapement, exit, foramen

درب (اسم)
port, door

درگاه (اسم)
doorway, port

در رو (اسم)
outlet, exhaust, port, egress, exit

بندرگاه (اسم)
harbor, harbour, haven, strand, port

بندر (اسم)
port, seaport, wayside

بندر ورودی (اسم)
port

مبدا مسافرت (اسم)
port

دورازه (اسم)
port

شراب شیرین (اسم)
port, sweet wine

لنگر گاه (اسم)
dock, harbor, anchorage, grappling, haven, levee, dockage, harborage, berth, pier, port, riding

حمل کردن (فعل)
remove, bear, carry, attribute, convey, ascribe, transport, haul, portage, wage, port, freight

بردن (فعل)
snatch, remove, bear, abstract, take, win, take away, carry, convey, conduct, propel, lead, steer, pack, transport, drive, port

ببندر اوردن (فعل)
port

ترابردن (فعل)
port

بارگیری کردن (فعل)
port, lade

place for boat docking, traffic, and storage


Synonyms: anchorage, boatyard, dockage, docks, dockyard, gate, harbor, harborage, haven, landing, piers, refuge, retreat, roads, roadstead, sanctuary, seaport, shelter, wharf


جملات نمونه

1. port arms!
(ارتش) پیش فنگ !

2. the port of new york
لنگرگاه نیویورک

3. this port is their only outlet on the red sea
این بندر یگانه برونراه (راه خروج) آنها در دریای سرخ است.

4. any port in a storm
غریق به هر کاهی آویزان می شود،در توفان هر بندری غنیمت است

5. any port in a storm
هر وسیله ی فرار از خطر (ولو اینکه ناخوشایند باشد)

6. a free port
بندر آزاد

7. an ice-bound port
بندرگاه یخ بسته (مسدود به خاطر یخ)

8. new york port authority
اداره ی بندرداری نیویورک

9. the ship made port
کشتی به بندر رسید.

10. a ship's visit to the port
رفتن کشتی به بندرگاه

11. bandar abbas is iran's largest port
بندرعباس بزرگترین بندر ایران است.

12. a whale was sighted on the port bow
در زاویه ی چهل و پنج درجه ی سینه ی چپ،نهنگی دیده شد.

13. oil is piped from well to port
نفت را از چاه تا بندر با لوله انتقال می دهند.

14. the crippled ship managed to hobble into port
کشتی صدمه دیده به سختی خود را به بندرگاه رساند.

15. Planes, ships, and artillery bombarded the enemy port.
[ترجمه ترگمان]هواپیماها، کشتی ها و توپخانه بندر دشمن را بمباران می کردند
[ترجمه گوگل]هواپیماها، کشتی ها و توپخانه بمباران بندر دشمن را انجام دادند

16. The ship spent four days in port.
[ترجمه ترگمان]کشتی چهار روز در بندر به سر می برد
[ترجمه گوگل]این کشتی چهار روز در بندر گذراند

17. We left port and headed for the open sea .
[ترجمه ترگمان]ما بندر رو ترک کردیم و به سمت دریای آزاد رفتیم
[ترجمه گوگل]ما بندرگاه را ترک کردیم و به دریای آزاد رفتیم

18. There is a longstanding prostitution trade in the port.
[ترجمه ترگمان]یک تجارت فحشا طولانی در بندر وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک تجارت طولانی مدت در فحشا در بندر وجود دارد

19. Their first port of call will be Cape Town.
[ترجمه ترگمان]اولین بندر آن ها کیپ تا ون خواهد بود
[ترجمه گوگل]اولین بندر تماس آنها کیپ تاون است

20. It has now become an important port.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر این بندر به یک بندر مهم تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]این در حال حاضر تبدیل به یک بندر مهم است

21. The port is closed to all shipping.
[ترجمه ترگمان]بندر بسته به همه shipping است
[ترجمه گوگل]بندر برای تمام حمل و نقل بسته است

22. Many ships coal at this Port.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کشتی ها در این بندر ذغال سنگ کار می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کشتی های زغال سنگ در این بندر

Bandar Abbas is Iran's largest port.

بندرعباس بزرگ‌ترین بندر ایران است.


the port of New York

لنگرگاه نیویورک


اصطلاحات

any port in a storm

هر وسیله‌ی فرار از خطر (ولو اینکه ناخوشایند باشد)


port arms!

(ارتش) پیش فنگ!


پیشنهاد کاربران

برابر پیشنهادی فرهنگستان "درگاه" است

A place that ship can be there an always it is near the sea

منتقل کردن

در زبان ترکی هرچیزی که به شکل برآمده باشد و از درون چیزی بیرون آمده باشد پورت گفته می شود که از ریشه و مصدر فعل پورتاماق گرفته شده است به معنی بیرون زده این واژه در انگلیسی هم به همین معنی است به همین خاطر برآمدگی های پشت کامپیوتر را پورت می گویند.

( شیمی ) روزنه، سوراخ

port ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: بندر
تعریف: پایانه و منطقه‏ای دارای تسهیلات لازم برای پهلوگیری و تخلیه و بارگیری کشتی ها


کلمات دیگر: