1. refresh one's memory
تجدید حافظه کردن،از نو به خاطر سپردن
2. This glass of iced tea will refresh you.
[ترجمه ali] این لیوان چای سرد شمارا خنک میکند
[ترجمه ساره علوی] این لیوان چای سردحالت را سر جا می آورد
[ترجمه ترگمان] این لیوان چای سرد برات تازه میشه
[ترجمه گوگل]این لیوان چای یخی شما را تازه خواهد کرد
3. A cup of coffee will refresh you.
[ترجمه یک فنجان قهوه مرا تازه نمیکند!!!] یک فنجان قهوه شما را تازه می کند
[ترجمه 🌠MM93🌠] یک فنجان قهوه خستگی شما را رفع خواهد کرد.
[ترجمه ساره سعدی] یک فنجان قهوه حالت را جا می آورد
[ترجمه فریبا دیبافر] یک لیوان قهوه شما را سرحال خواهد کرد.
[ترجمه ترگمان]یک فنجان قهوه شما را زنده می کند
[ترجمه گوگل]یک فنجان قهوه شما را تازه می کند
4. I think I'll just refresh myself with a cup of tea before I go to meet the children.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم قبل از اینکه برم بچه ها رو با یه فن جون چای تازه کنم
[ترجمه گوگل]فکر میکنم قبل از رفتن به ملاقات با بچه ها، فقط یک فنجان چای تازه کنم
5. Tears clean the face of the weak but refresh the strong.
[ترجمه ترگمان]اشک صورت افراد ضعیف را تمیز می کند، اما قوی را تازه می کند
[ترجمه گوگل]اشک پاک کردن صورت ضعیف اما تازه کردن قوی است
6. All the battleships can refresh in this harbor.
[ترجمه ترگمان]تمام کشتی های جنگی می توانند در این بندرگاه تجدید قوا کنند
[ترجمه گوگل]تمام جنگی ها می توانند در این بندر تازه شوند
7. He went into the kitchen to refresh their drinks.
[ترجمه ترگمان]به آشپزخانه رفت تا نوشیدنی های خود را تازه کند
[ترجمه گوگل]او به آشپزخانه رفت تا نوشیدنی های خود را تازه کند
8. I looked at the map to refresh my memory of the road.
[ترجمه ترگمان]به نقشه نگاه کردم تا ذهنم را از جاده پاک کنم
[ترجمه گوگل]من نقشه را نگاه کردم تا حافظه من از جاده را تازه کند
9. He had to refresh his memory by looking at his notes.
[ترجمه ترگمان]ناچار بود با نگاه کردن به نوشته های او حافظه اش را تازه کند
[ترجمه گوگل]او باید با نگاه کردن به یادداشت هایش حافظه اش را تازه کند
10. I looked at the map to refresh my memory of the route.
[ترجمه ترگمان]به نقشه نگاه کردم تا ذهنم را از مسیر خارج کنم
[ترجمه گوگل]من نقشه را نگاه کردم تا حافظه من از مسیر را تازه کند
11. Just refresh my memory: were you born in York?
[ترجمه ترگمان]فقط خاطراتم رو تازه کنم: تو نیویورک به دنیا اومدی؟
[ترجمه گوگل]فقط خاطره ای را تازه کردی که در یورو متولد شدی؟
12. April's encouraging climate should do much to refresh your memory.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای دلگرم کننده ماه آوریل باید کاره ای زیادی برای تازه کردن حافظه شما انجام دهد
[ترجمه گوگل]آب و هوای تشویق آوریل باید برای بهبود حافظه شما بسیار مفید باشد
13. Let me refresh your glass.
[ترجمه ترگمان] بذار glass رو تازه کنم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید شیشه شما را تازه کنم
14. Perhaps he should refresh himself with the facts.
[ترجمه ترگمان]شاید بهتر باشد با حقایق خود را تازه کند
[ترجمه گوگل]شاید او باید خود را با حقایق تازه کند