کلمه جو
صفحه اصلی

orphan


معنی : طفل یتیم، بی پدر و مادر، یتیم کردن
معانی دیگر : یتیم، بی پدر، بی مادر، وابسته به یتیم ها، یتیمی، بی پدر و مادری، وابسته به داروی شفابخشی که چون سودآور نیست تولید نمی شود

انگلیسی به فارسی

طفل یتیم، بی پدر و مادر، یتیم کردن


یتیم، طفل یتیم، یتیم کردن، بی پدر و مادر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person, esp. a child, whose parents have died.
مشابه: waif

- He became an orphan when his parents were killed in a car crash.
[ترجمه ترگمان] وقتی پدر و مادرش توی یه حادثه رانندگی کشته شدن، یتیم شد
[ترجمه گوگل] هنگامی که پدر و مادرش در یک تصادف اتومبیل کشته شدند، او به یتیم تبدیل شد

(2) تعریف: any person or animal that is without parents, abandoned, or otherwise left without nurture or support.
مشابه: waif

- The bombings made orphans of most of the village's inhabitants.
[ترجمه ترگمان] این بمب گذاری ها، یتیمان بسیاری از ساکنان روستا را به خود اختصاص داده اند
[ترجمه گوگل] این بمب گذاری ها یتیم های بسیاری از ساکنین روستا را ایجاد کردند
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having no living parents.

- Orphan children roamed the bombed-out streets.
[ترجمه ترگمان] بچه های یتیم در خیابان بمب گذاری شده پرسه می زدند
[ترجمه گوگل] کودکان یتیم در خیابان های بمب گذاری شده به سر می بردند

(2) تعریف: of or for orphans.

- She grew up in an orphan home.
[ترجمه ترگمان] تو یه یتیم خونه یتیم بزرگ شد
[ترجمه گوگل] او در یک خانه ی یتیم بزرگ شد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: orphans, orphaning, orphaned
• : تعریف: to cause to be deprived of parents.

- The war orphaned countless children.
[ترجمه ترگمان] جنگ بچه های بی شماری را یتیم کرد
[ترجمه گوگل] کودکان بی سرپرست جنگ یتیم

• child whose parents are dead
make into an orphan, cause to become orphan
an orphan is a child whose parents are dead.
if a child is orphaned, its parents die.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] جدا افتاده در صفحه آخر، یتیم، آخرین خط یک پاراگراف که در بالای یک صفحه از متن تنها قرار دارد . - تنها، یتیم - 1. آخرین خط یک پاراگراف اگر به تنهایی به عنوان اولین خط یک صفحه ظاهر شود. برخی از واژه پردازها به طور خودکار مانع از به وجود آمدن چنین خطوطی می شوند . 2. محصول کامپیوتری که سازنده اش دیگر از آن پشتیبانی نمی کند، یا سازنده ی آن از تجارت کنار کشیده است . مثلاً کامپیوتر Amiga امروزه یک کامپیوتر بدون پشتیبان است .

مترادف و متضاد

child without parents


Synonyms: foundling, ragamuffin, stray, waif


طفل یتیم (اسم)
orphan

بی پدر و مادر (صفت)
orphan

یتیم کردن (فعل)
orphan

جملات نمونه

At the age of five he became an orphan.

در سن پنج سالگی یتیم شد.


an orphan home

یتیم خانه


1. an orphan child without any prospects in the world
یک طفل یتیم بدون هیچ آتیه ای در این دنیا

2. an orphan home
یتیم خانه

3. the orphan girl starved for affection
دختر یتیم تشنه ی محبت بود.

4. the orphan was in the custody of his uncle
بچه ی یتیم تحت کفالت عمویش بود.

5. the orphan was unused to so much kindness
آن یتیم عادت نداشت که مورد اینهمه مهربانی قرار بگیرد.

6. an emotionally disturbed orphan
یتیمی که دچار اختلال عاطفی است

7. he was an orphan and grew up at the table of his uncles
او یتیم بود و سر سفره ی عموهایش بزرگ شد.

8. they fostered two orphan girls
آنها دو دختر یتیم را بزرگ کردند.

9. to consign an orphan to his uncle's care
یتیمی را تحت سرپرستی عمویش قرار دادن

10. the sad look of the orphan girl
نگاه اندوهگین دختر یتیم

11. hossein is the guardian of the two orphan kids
حسین قیم دو طفل یتیم است.

12. at the age of five he became an orphan
در سن پنج سالگی یتیم شد.

13. She was left an orphan at the age of five.
[ترجمه ترگمان]او در سن پنج سالگی یتیم بود
[ترجمه گوگل]او در سن پنج سالگی یتیم شده بود

14. The family adopted the orphan as their own.
[ترجمه ترگمان]خانواده ما یتیم را به فرزندی قبول کرده اند
[ترجمه گوگل]خانواده یتیم را به عنوان خودشان تصویب کردند

15. Her heart went out to the poor orphan child.
[ترجمه ترگمان]قلبش به کودک یتیم بی نوا نزدیک شد
[ترجمه گوگل]قلب او به کودک یتیم فقیر رفت

16. The orphan was hungry for affection.
[ترجمه ترگمان]بچه یتیم تشنه محبت بود
[ترجمه گوگل]یتیم برای محبت گرسنه بود

17. The child has been ill-treated in the orphan house.
[ترجمه ترگمان]بچه یتیم خونه یتیم خونه رو درمان کرده
[ترجمه گوگل]کودک در خانه یتیم خانه مورد آزار و اذیت قرار گرفته است

18. I was left an orphan at an early age and became a ward of court.
[ترجمه ترگمان]در سنین کودکی یتیم شدم و به یک بخش دربار تبدیل شدم
[ترجمه گوگل]من یک کودک یتیم را در سن کودکی باقی گذاشتم و به بخش دادگاه تبدیل شدم

19. This orphan grew up to be a soldier.
[ترجمه ترگمان]این بچه یتیم مثل یه سرباز بزرگ شد
[ترجمه گوگل]این یتیم بزرگ به سرباز تبدیل شد

20. In the case of orphan children the position is relatively clear: a child without parents needs some one to care for it.
[ترجمه ترگمان]در مورد کودکان یتیم، موقعیت نسبتا روشن است: کودک بدون والدین به کسی نیاز دارد که از آن مراقبت کند
[ترجمه گوگل]در مورد کودکان یتیم، موقعیتی نسبتا واضح است که کودک بدون والدین نیاز به مراقبت از آن دارد

Many children were orphaned by war.

جنگ کودکان بسیاری را یتیم کرد.


پیشنهاد کاربران

بی سرپرست

بی پشتوانه ، بدون جایگاه

بی سرپرست

طفلی که هم پدر و هم مادر خود را از دست داده، بی سرپرست


کلمات دیگر: