کلمه جو
صفحه اصلی

region


معنی : طرف، سامان، فضا، ناحیه، منطقه، بخش، قلمرو، سرزمین، دیار، بوم، محوطه بسیار وسیع و بی انتها
معانی دیگر : ولایت، (جانور یا گیاه) قلمرو، زیست زمین، زیستگاه، اقلیم، (علم و هنر) زمینه، بخشی از اندام یا بدن، هر یک از سطوح جو یا اقیانوس، لایه، (ایتالیا و روسیه و غیره) استان، ایالت

انگلیسی به فارسی

منطقه


بوم، سرزمین، ناحیه، فضا، محوطه بسیار وسیع و بی انتها


منطقه، ناحیه، بخش، سرزمین، قلمرو، دیار، بوم، سامان، فضا، محوطه بسیار وسیع و بی انتها، طرف


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large continuous space or area.
مترادف: area, expanse
مشابه: tract

- Each region of the country has its own accent or dialect.
[ترجمه ترگمان] هر منطقه از کشور لهجه یا لهجه مخصوص خود را دارد
[ترجمه گوگل] هر منطقه ای از کشور لهجه یا گویش خود را دارد
- A snowstorm hit the region very hard over the weekend.
[ترجمه ترگمان] کولاک برف در آخر هفته بسیار سخت بود
[ترجمه گوگل] یک برف داری در طول تعطیلات آخر هفته به منطقه بسیار سخت تبدیل شده است

(2) تعریف: a land surface having certain common geographical or topographical characteristics.
مترادف: area, zone
مشابه: belt, domain, land, part

- We've done a good deal of camping in the Rocky Mountain region.
[ترجمه ترگمان] ما در کوه های راکی به خوبی اردو زدیم
[ترجمه گوگل] ما در کمپ کینگ در منطقه کوهی راک بسیار موفق بوده ایم

(3) تعریف: an area of interest or focus; sphere.
مترادف: area, domain, field, focus, orbit, realm, specialty, sphere
مشابه: scene, soil

- Herbal medicine has been my region of interest for many years.
[ترجمه ترگمان] پزشکی گیاهی برای سال ها منطقه مورد علاقه من بوده است
[ترجمه گوگل] داروهای گیاهی منطقه من برای سالهای زیادی مورد توجه بوده است

(4) تعریف: a specified area of the body.
مترادف: area

- He's having severe pain in the region of the lumbar vertebrae.
[ترجمه ترگمان] او درد شدیدی در ناحیه مهره های کمری دارد
[ترجمه گوگل] او در ناحیه ستون فقرات کمری درد شدیدی دارد

• area, territory, domain; field, area of activity or interest, sphere
a region is an area of a country or of the world.
you say in the region of to indicate that you are mentioning an approximate amount.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] محدوده - منطقه - ناحیه - بخش - حوزه
[کامپیوتر] ناحیه
[برق و الکترونیک] ناحیه
[زمین شناسی] منطقه - ناحیهای پیوسته با مقداری عدم هماهنگی از نظر ویژگیهای انتخاب شده.
[نساجی] ناحیه - منطقه
[ریاضیات] ناحیه
[آمار] ناحیه

مترادف و متضاد

طرف (اسم)
abutment, side, hand, party, direction, opponent, region, route, area, flank, angle, belt, suburb, half, opposite party

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

فضا (اسم)
region, place, room, space, air, area

ناحیه (اسم)
region, area, realm, shire, zone, district, subregion, terrain, sector, demesne, output area, situs

منطقه (اسم)
region, area, zone

بخش (اسم)
section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

قلمرو (اسم)
region, dominion, circle, sphere, domain, scope, zone, bourn, territory, bourne, orbit, regality, milieu

سرزمین (اسم)
country, region, land, soil, territory, clime, terrene

دیار (اسم)
country, region, land

بوم (اسم)
region, habitat

محوطه بسیار وسیع و بی انتها (اسم)
region

area, domain; scope


Synonyms: arena, bailiwick, belt, block, clearing, country, demesne, district, division, domain, dominion, environs, expanse, field, ghetto, ground, inner city, jungle, land, locale, locality, neck of woods, neighborhood, part, place, precinct, province, quarter, range, realm, scene, section, sector, shire, sphere, stomping ground, suburb, terrain, territory, tract, turf, vicinity, walk, ward, world, zone


جملات نمونه

1. a region bespread with lush vegetation
منطقه ی پوشیده از گیاهان انبوه

2. abdominal region
(کالبدشناسی) ناحیه ی شکمی (هریک از نه بخشی که شکم به آن تقسیم می شود)

3. in this region earthquakes happen with extreme rarity
در این سرزمین زلزله بسیار به ندرت رخ می دهد.

4. the abdominal region
ناحیه ی شکم

5. the breakaway region formed a new republic
ناحیه ی جدا شده،جمهوری جدیدی را تشکیل داد.

6. the oak region in the north american plains
قلمرو درختان بلوط در دشت های آمریکای شمالی

7. a thinly populated region
ناحیه ای که جمعیت آن تنک است.

8. pain in the region of the heart
درد در ناحیه ی قلب

9. a barren and recluse region
سرزمین لم یزرع و دورافتاده

10. fire has denuded this region
این ناحیه در اثر آتش سوزی لخت و عور شده است.

11. a gas diffuses from a region of greater to one of less concentration
گاز از ناحیه ی پرتراکم به ناحیه کم تراکم پخش می شود.

12. the farmers who pioneered this region
کشاورزانی که نخست در این سرزمین مستقر شدند

13. the normal rainfall in this region
میزان معمولی باران در این ناحیه

14. plants that are foreign to this region
گیاهانی که در این ناحیه غیربومی هستند

15. floods brought misery to the farmers of that region
سیل کشاورزان آن ناحیه را دچار فلاکت کرد.

16. in 1910, the marines were sent to pacify that region
در سال 1910 تفنگداران دریایی را برای برقراری نظم و آرامش به آن ناحیه گسیل کردند.

17. finding fresh leaves postulates the existence of plants in this region
یافتن برگ تازه وجود گیاه را در این ناحیه بدیهی می سازد.

18. his escape with the mayor's daughter made him notorious throughout the region
فرار او با دختر شهردار او را در سرتاسر آن ناحیه انگشت نما کرد.

19. The annual snowfall for this region is 30 centimetres.
[ترجمه ترگمان]بارش سالانه برف در این منطقه ۳۰ سانتی متر است
[ترجمه گوگل]بارش برف سالانه این منطقه 30 سانتیمتر است

20. The clayey soils of the region are difficult to work.
[ترجمه ترگمان]کار کردن خاک ماسه سنگی منطقه دشوار است
[ترجمه گوگل]خاک های خاکی منطقه بسیار دشوار است

21. Both powers withdrew their forces from the region.
[ترجمه ترگمان]هر دو قدرت نیروهای خود را از منطقه خارج کردند
[ترجمه گوگل]هر دو قدرت نیروهای خود را از منطقه خارج کردند

22. Food and fuel were scarce in this region.
[ترجمه ترگمان]غذا و سوخت در این منطقه کمیاب بودند
[ترجمه گوگل]غذا و سوخت در این منطقه کم است

23. Not until this turbulent region can shuffle off the burdens of the past will it be able to settle peacefully into the community of nations.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که این منطقه آشفته بتواند بار گذشته را منحرف کند، قادر به حل مسالمت آمیز در جامعه ملت ها خواهد بود
[ترجمه گوگل]تا زمانی که این منطقه آشفته نمی تواند بارهای گذشته را از هم جدا کند، قادر به حل مسالمت آمیز در جامعه ملت خواهد بود

24. We don't have flat land in this region.
[ترجمه ترگمان]ما زمین مسطح در این منطقه نداریم
[ترجمه گوگل]ما در این منطقه زمین صاف نداریم

25. It's in the underdeveloped eastern region of the country that the biggest problems exist.
[ترجمه ترگمان]این کشور در منطقه توسعه نیافته شرقی این کشور قرار دارد که بزرگ ترین مشکلات موجود در آن وجود دارد
[ترجمه گوگل]این در منطقه شرق کشور توسعه نیافته است که بزرگترین مشکلات وجود دارد

26. He will go up to the Arctic Region.
[ترجمه ترگمان]او به منطقه قطب شمال خواهد رفت
[ترجمه گوگل]او به منطقه قطب شمال می رود

the aquatic regions of the earth

نواحی دریایی کرهی زمین


the country's remote regions

سرزمین‌های دورافتاده‌ی کشور


in the dark regions of the night sky

در بخشهای تاریک آسمان در شب


the oak region in the North American plains

قلمرو درختان بلوط در دشتهای آمریکای شمالی


the high regions of mathematics

زمینه‌های عالی ریاضیات


the abdominal region

ناحیه‌ی شکم


pain in the region of the heart

درد در ناحیه‌ی قلب


the lowest regions of the ocean

زیرین‌ترین بخش‌های اقیانوس


پیشنهاد کاربران

جا دادن ، مکانی برای زندگی فراهم کردن

در شیمی به معنای سامانه


ناحیه

قسمت. . بخش . . حوزه. . دور

منطقه ، ناحیه

ناحیه
Mazandaran is one of the best farming regions of Iran
مازندران یکی از بهترین نواحی کشاورزی در ایران است ⚫️⚫️⚫️

یک بخش یا ناحیه از کشور یا جهان ( نه شهر )
Flooding is likely in some coastal regions of Northern Iran.

ناحیه ، منطقه
Grapes from this region are very delicious
انگورهای این منطقه خیلی خوشمزه اند 🔝🔝🔝

Region=Area = . . . . ناحیه، منطقه،

Area

با احترام به جیمین و Mahla
Region از لحاظ وسعت ، ، ، از area بزرگتر میباشد. .
درود

A large of a country of the world usually without exact limits


کلمات دیگر: