کلمه جو
صفحه اصلی

refreshing


طراوت بخش، نوجانگر، خرم ساز، فرح بخش، تازه ساز، روح انگیز، طرب انگیز، نیرو بخش، تازه کننده، خستگی گیر

انگلیسی به فارسی

نیرو بخش،تازه کننده،خستگی گیر


طراوت، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، روشن کردن، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن، خنک ساختن، خنک کردن


انگلیسی به انگلیسی

• invigorating, energizing, enlivening, serving to renew; stimulating, exciting, exhilarating
invigoration, act of energizing, act of enlivening, act of renewing
if something is refreshing, it is pleasantly different from what you are used to.
a refreshing bath or drink makes you feel better after you have been uncomfortably tired or hot.
see also refresh.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] دوباره سازی

مترادف و متضاد

new; rejuvenating


Synonyms: bracing, cooling, different, energizing, exhilarating, fresh, invigorating, novel, original, restorative, restoring, revitalizing, revivifying, stimulating, thirst-quenching, unique


جملات نمونه

1. a refreshing plunge in the lake
شنای مفرح در دریاچه

2. a refreshing walk in the forest
یک گردش فرحبخش در جنگل

3. o, refreshing breeze, the harbinger of my dreams
ای نسیم جانبخش پیک آرزوهای من

4. being in the country made a refreshing change
بودن در ییلاق تنوع دلپذیری بود.

5. It's refreshing to meet someone who is so dedicated to their work.
[ترجمه ترگمان]این باعث می شود که کسی را ملاقات کنیم که به کار آن ها اختصاص داده شده است
[ترجمه گوگل]این طراوت برای دیدار با کسی است که تا به کار خود اختصاص داده است

6. The water was cold and wonderfully refreshing.
[ترجمه ترگمان]آب سرد و مطبوع بود
[ترجمه گوگل]آب سرد و زیبا بود

7. It made a refreshing change to be taken seriously for once.
[ترجمه ترگمان]این باعث شد یک تغییر نیروبخش برای اولین بار در نظر گرفته شود
[ترجمه گوگل]این باعث تغییر یک طراح می شود که به طور جدی مورد توجه قرار گرفته است

8. His sportsmanship and style of play is refreshing.
[ترجمه ترگمان]سبک و سبک بازی او، نیروبخش است
[ترجمه گوگل]ورزش و سبک بازی او طراوت است

9. I find it so refreshing to work with young people in this department.
[ترجمه ترگمان]خیلی خوشحالم که با جوان ها توی این بخش کار می کنم
[ترجمه گوگل]من آن را بسیار طراوت برای کار با جوانان در این بخش پیدا کردم

10. Herbs have been used for centuries to make refreshing drinks.
[ترجمه ترگمان]علف ها برای قرن ها استفاده می شوند تا نوشیدنی ها را خنک کنند
[ترجمه گوگل]گیاهان برای قرن ها برای نوشیدنی های شاداب استفاده می شود

11. The breeze was cool and refreshing.
[ترجمه ترگمان]نسیم خنک و نیروبخش بود
[ترجمه گوگل]نسیم سرد و طراوت بود

12. I found a refreshing absence of industrial sprawl.
[ترجمه ترگمان]من یه absence جدید پیدا کردم که پخش و پلا شده بود
[ترجمه گوگل]من یک فرسودگی شغلی از انفجار صنعتی پیدا کردم

13. There's nothing more refreshing on a hot day than a cold beer.
[ترجمه ترگمان]در یک روز گرم و گرم هیچ چیز جز یک آبجو سرد وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز تازه ای در یک روز گرم از آب آشامیدنی وجود ندارد

14. She soaped herself beneath the refreshing jets of water.
[ترجمه ترگمان]او خود را زیر امواج خروشان آب صابون می کشید
[ترجمه گوگل]او خود را زیر آب جت آب نوشیدنی معطر کرد

15. It's a refreshing change to see a losing team shaking hands and still smiling after a match.
[ترجمه ترگمان]این یک تغییر refreshing برای دیدن یک تیم بازنده است که دست می دهد و هنوز هم بعد از مسابقه لبخند می زند
[ترجمه گوگل]این یک تغییر جادویی برای دیدن یک تیم از دست رفته دست دادن و هنوز هم بعد از یک بازی خندان است

پیشنهاد کاربران

با انرژی

دلپذیر

This destination offers holidaymakers a refreshing change of pace

refreshing ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: بازآوری 2
تعریف: 1. فرایند تکرار یک عمل که درنهایت به بازسازی یا احیای ویژگی های آن منجر می‏شود|||2. فرایند کپی کردن اطلاعات از یک رسانۀ ذخیره‏سازی در همان رسانه

فرح انگیز، جان بخش

دلچسب


کلمات دیگر: