کلمه جو
صفحه اصلی

plasma


معنی : خونابه، پلاسما، قسمت ابکی خون
معانی دیگر : (فیزیک) پلاسما، دشتینه، رجوع شود به: protoplasm، در کوهی سبز رنگ، کوارتز سبز، plasm تش

انگلیسی به فارسی

( plasm ) (کالبدشناسی) پلاسما، قسمت ابکی خون، خونابه


پلاسما، خونابه، قسمت ابکی خون


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: plasmatic (adj.), plasmic (adj.), plasm (n.)
(1) تعریف: the clear, liquid part of lymph or blood in which cells are suspended.

(2) تعریف: the material from which cells are made; protoplasm.

(3) تعریف: whey.

(4) تعریف: a highly ionized gas consisting of negatively and positively charged particles in approximately equal numbers.

• fluid part of blood and lymph; ionized material, matter in the fourth state (beyond gas)
plasma is the clear fluid part of blood.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پلاسما گازی یونیزه شده و درخشان . نگاه کنید به gas plasma display .
[برق و الکترونیک] پلاسما - پلاسما هر نوع مخلوطی از ذرات که شامل تعداد برابری از ذرات مثبت و منفی همراه با ذرات خنثی است به طوری که مخلوط الکتریکی خنثی باشد . این واژه معمولاً برای گازی به کار می رود که برای رسانا بودن به اندازه کافی یونیده شده استو تحت تأثیر میدانهای مغناطیسی قرار دارد. پلاسمای حقیقی که به طور کامل یونیزه شده است و هیچ ذره خنثی ندارد، در دماهای بالاتر از 20000 درجه K ایجاد می شود. در جامدات پلاسما می تواند به صورت الکترونها و دهنده های دارای بار مثبت یا حفره ها و پذیرنده های دارای بار منفی وجود داشته باشد .
[زمین شناسی] پلاسما - ترکیب شیمیایی :SiO2 - درصد مواد: SiO2=100% همراه با ادخالهای Al,Fe,Mg,Ca,Ni,Cr - رده بندی:اکسید - شکستگی: صدفی - ژیزمان :نسبتاََ کمیاب ; چک و اسلواکی و هندوستان (دکن) - خواص شیمیایی : محلول در KOH - رنگ کانی : سبز تا سبز تیره به علت انکلوزیون یا ادخال کلریت یا آمفیبول - تشابه کانی شناسی : کالسدوئن، اوانسیت - شکل بلورها:منشوری، رشته ای - کاربرد :بسیار کم،برش آن به عنوان سنگ نازک و ظریف مصرف می شود. - محل پیدایش: چک و اسلواکی - خواص فیزیکی و شیمیایی آن شبیه کالسدوئن است.در قشرها و لایه های آلتره (هوازده) سنگهای اولترابازیک یافت میشود.مورد استفاده آن بسیار کم، برش آن به عنوان سنگ نازک و ظریف مصرف میشود. - نام آن از زبان ایتالیایی نام سنگ سبز یافت شده در خرابه های رم است. - سختی : 6 – 7
[خاک شناسی] پلاسما

مترادف و متضاد

خونابه (اسم)
sanies, ichor, plasma, plasm, serum

پلاسما (اسم)
plasma, plasm

قسمت ابکی خون (اسم)
plasma, plasm

جملات نمونه

1. plasma coating
اندایش پلاسمایی

2. He is very interested in plasma physics.
[ترجمه ترگمان]او بسیار به فیزیک پلاسما علاقه دارد
[ترجمه گوگل]او بسیار علاقه مند به فیزیک پلاسما است

3. Keep some blood plasma back for the serious cases.
[ترجمه ترگمان]برای پرونده های جدی، پلاسمای خون را به حالت تعلیق درآورید
[ترجمه گوگل]پلاسمای خون را برای موارد جدی نگه دارید

4. Low plasma octreotide concentration and increased fasting volume may explain improved gall bladder contraction.
[ترجمه ترگمان]غلظت کم پلاسما و افزایش حجم ناشتا باعث افزایش انقباض کیسه صفرا می شود
[ترجمه گوگل]غلظت اکترواتیدی پلاسما و افزایش حجم ناشتا ممکن است منجر به انقباض ضایعه مثانه شود

5. The importance of the plasma triglyceride concentration as a risk factor for coronary heart disease in the general population is still uncertain.
[ترجمه ترگمان]اهمیت غلظت triglyceride پلاسما به عنوان عامل خطر بیماری های قلبی عروقی در جمعیت عمومی هنوز نامطمئن است
[ترجمه گوگل]اهمیت غلظت تری گلیسیرید پلاسما به عنوان یک عامل خطر برای بیماری قلبی عروقی در جمعیت عمومی هنوز مشخص نیست

6. Plasma lipid concentrations and death rates from ischaemic heart disease vary according to the method of infant feeding.
[ترجمه ترگمان]غلظت لیپید پلاسما و میزان مرگ از بیماری های قلبی ischaemic مطابق با روش تغذیه نوزاد تغییر می کند
[ترجمه گوگل]غلظت لیپید پلاسما و میزان مرگ و میر ناشی از بیماری قلبی ایسکمیک بر اساس روش تغذیه نوزاد متفاوت است

7. Reduced numbers of intestinal mucosal plasma cells have been reported, with a return to normal values after antibiotic treatment.
[ترجمه ترگمان]کاهش تعداد سلول های پلاسما توسط سلول های پلاسما با بازگشت به مقادیر نرمال پس از درمان آنتی بیوتیک گزارش شده است
[ترجمه گوگل]تعداد سلول های پلاسمی مخاطی روده ای کاهش یافته است و پس از درمان آنتی بیوتیک به مقادیر طبیعی بازگشته است

8. Yeremi's stream of plasma ceased abruptly as his hand cramped within that fervid womb.
[ترجمه ترگمان]جریان آب پلاسما به طور ناگهانی قطع شد و دستش در آغوش گرم و سوزان فرو رفت
[ترجمه گوگل]جریان پلاسمای یرمی به طور ناگهانی متوقف شد، چون دستانش در آن رحم مهیب بود

9. Measuring plasma osmolality using freezing point depression or vapor pressure will immediately indicate that plasma osmolality and tonicity are normal.
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری پلاسما با استفاده از افسردگی نقطه انجماد یا فشار بخار بلافاصله نشان خواهد داد که osmolality و tonicity پلاسما نرمال هستند
[ترجمه گوگل]اسمولالیته پلاسمای اندازه گیری با افسردگی نقطه ی انجماد یا فشار بخار بلافاصله نشان می دهد که اسمولالیته پلاسما و تونیکیت طبیعی هستند

10. They give you new blood plasma.
[ترجمه ترگمان] اونا بهت پلاسما خون جدید میدن
[ترجمه گوگل]آنها پلاسمای خون جدیدی را به شما می دهند

11. About $ 5 billion of plasma products are used each year by hemophiliacs and patients with diseases of the immune system.
[ترجمه ترگمان]سالانه حدود ۵ میلیارد دلار از محصولات پلاسما توسط hemophiliacs و بیماران مبتلا به بیماری های دستگاه ایمنی استفاده می شود
[ترجمه گوگل]حدود 5 میلیارد دلار از محصولات پلاسما سالانه توسط هموفیلوس ها و بیماران مبتلا به بیماری های سیستم ایمنی استفاده می شود

12. Two previous reports have assessed plasma polyunsaturated fatty acid pattern in patients with Crohn's disease.
[ترجمه ترگمان]دو گزارش قبلی الگوی اسیده ای چرب اشباع نشده چند گانه پلاسما را در بیماران مبتلا به بیماری Crohn مورد ارزیابی قرار داده اند
[ترجمه گوگل]در دو گزارش قبلی، الگوی اسیدهای چرب اشباع نشده پلی ساکاریدها در بیماران مبتلا به بیماری کرون ارزیابی شده است

13. Iii this procedure, plasma is mixed with a strongly acidic cation exchange resin of the sodium form.
[ترجمه ترگمان]در این روش، پلاسما با رزین مبادله کاتیون به شدت اسیدی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]در این روش، پلاسما با یک رزین مبادله کاتیونی قوی سدیم مخلوط می شود

14. The plasma gastrin concentrations increased from group to group as expected from the dose given.
[ترجمه ترگمان]غلظت های gastrin پلاسما از گروهی به گروه افزایش یافت که از مقدار مورد انتظار ناشی می شود
[ترجمه گوگل]غلظت گاستر پلاسما از گروه به گروه افزایش می یابد، به طوری که از دوز مورد انتظار انتظار می رود

15. I am in charge of sustaining the first-aid centre with blood plasma.
[ترجمه ترگمان]من مسئول حفظ مرکز کمک های اولیه با پلاسمای خون هستم
[ترجمه گوگل]من مسئول حفظ مرکز کمک های اولیه با پلاسمای خون هستم

plasma coating

اندایش پلاسمایی


پیشنهاد کاربران

در زیست شناسی : پلاسما / خوناب
EXAMPLE : Plasma is the liquid part of blood that carries the blood cells
پلاسما بخش مایع خون است که سلول های خونی را حمل می کند.

An ionized gas consisting of positive ions and free electrons in proportions resulting in more or less no overall electric charge, typically at low pressures ( as in the upper atmosphere and in fluorescent lamps ) or at very high temperatures ( as in stars and nuclear fusion reactors )


پلَز ما

پلاسما

noun
1 [noncount]
medical : the watery part of blood that contains blood cells

2 [noncount]
technical : a substance that is similar to a gas but that can carry electricity
the plasma that makes up a star

3 a [noncount] : a type of visual display for computers, televisions, etc. , that uses plasma with electrical charges between two sheets of glass and that produces pictures that are very clear and bright — usually used before another noun
a plasma screen/TV
b [count] : a television with a plasma screen
Our new TV is a 50 - inch plasma.

plasma ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: خوناب
تعریف: بخش مایع خون یا تنابه


کلمات دیگر: