کلمه جو
صفحه اصلی

unconditionally


مطلقا، بی چون وچرا، بی شرط

انگلیسی به انگلیسی

• in an unconditional manner; unreservedly; completely

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بدون هیچ شرطی

جملات نمونه

1. I was unconditionally and irrevacobly in love with him.
[ترجمه ترگمان]من بی قید و شرط بودم و عاشق او بودم
[ترجمه گوگل]من بدون قید و شرط و عاشقانه با او بودم

2. Remember the best love is to love others unconditionally rather than make demands on them.
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید که بهترین عشق این است که بدون قید و شرط دیگران را دوست داشته باشید تا درخواست آن ها
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید بهترین عشق این است که دیگران را بدون هیچ گونه قید و شرطی دوست داشته باشید و نه به خواسته های آنها

3. He wanted to be unconditionally loved.
[ترجمه ترگمان]او می خواست بدون هیچ قید و شرطی دوستش داشته باشد
[ترجمه گوگل]او می خواست بدون قید و شرط دوست داشته شود

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

5. Last night he unconditionally withdrew his comments.
[ترجمه ترگمان]دیشب او بدون قید و شرط نظرات خود را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]شب گذشته او بی قید و شرط نظرات خود را ترک کرد

6. For example, planning authorities may grant planning permission unconditionally or subject to such conditions as they think fit.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، مقامات برنامه ریزی ممکن است بدون قید و شرط و یا مشروط به چنین شرایطی اجازه برنامه ریزی بدون قید و شرط را بدهند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، مقامات برنامه ریزی می توانند بدون هیچ گونه مشکلی یا شرایطی را که به نظر آنها منطقی است، اجازه دهند

7. I support her unconditionally.
[ترجمه ترگمان]بدون هیچ گونه قید و شرطی او را حمایت می کنم
[ترجمه گوگل]من بدون هیچ مشکلی از او حمایت می کنم

8. The hostages were released unconditionally.
[ترجمه ترگمان]گروگان ها بدون قید و شرط آزاد شدند
[ترجمه گوگل]گروگان ها بدون قید و شرط آزاد شدند

9. First, goods complying with the contract must be unconditionally appropriated to the contract by one of the parties.
[ترجمه ترگمان]اول، کالاهایی که از قرارداد پیروی می کنند باید بدون قید و شرط به قرارداد توسط یکی از طرفین اختصاص داده شوند
[ترجمه گوگل]اولا کالاهای مربوط به قرارداد باید بدون قید و شرط به یکی از طرفین قرارداد اختصاص یابد

10. I've heard it said that animals love you unconditionally.
[ترجمه ترگمان]شنیده ام که حیوانات شما را بی قید و شرط دوست دارند
[ترجمه گوگل]من شنیدم گفتم حیوانات بدون قید و شرط تو را دوست دارند

11. The method is nonoscillatory, higher order accurate, and unconditionally stable.
[ترجمه ترگمان]این روش nonoscillatory، درجه بالاتر، و بدون قید و شرط است
[ترجمه گوگل]این روش غیرخطی است، دقیق تر و بدون قید و شرط پایدار است

12. From today on, let's start to love ourselves, unconditionally!
[ترجمه ترگمان]از امروز به بعد، اجازه دهید بدون قید و شرط، خودمان را دوست داشته باشیم
[ترجمه گوگل]از امروز، بیایید شروع کنیم به خودمان، بدون قید و شرط!

13. China has undertaken unconditionally not to use or threaten to use nuclear weapons against non-nuclear-weapon states and nuclear-weapon-free zones.
[ترجمه ترگمان]چین بدون قید و شرطی متعهد به استفاده یا تهدید برای استفاده از سلاح های هسته ای علیه کشورهای غیر هسته ای و مناطق عاری از سلاح هسته ای شده است
[ترجمه گوگل]چین بدون قید و شرط به استفاده یا تهدید به استفاده از سلاح های هسته ای در برابر کشورهای غیر سلاح هسته ای و مناطق بدون سلاح هسته ای اعمال کرده است

14. She emphasized that the Japanese should unconditionally release this fishing boat captain.
[ترجمه ترگمان]وی تاکید کرد که ژاپن باید بدون قید و شرط این کاپیتان کشتی ماهیگیری را آزاد کند
[ترجمه گوگل]او تاکید کرد که ژاپن باید بدون قید و شرط این کاپیتان قایق ماهیگیری را آزاد کند

15. Just as you love me unconditionally, I love you just the same.
[ترجمه ترگمان]درست همان طور که تو من را بی قید و شرط دوست داری، من هم تو را دوست دارم
[ترجمه گوگل]همانطور که من بدون قید و شرط دوست می دارم، من عاشق تو هستم

پیشنهاد کاربران

بدون قید و شرط

بی قید و شرط

Spend your time on those who love you unconditionally. . . not with those who love you only when the condition is right for them

بی قید و شرط - بی چون و چرا


کلمات دیگر: