کلمه جو
صفحه اصلی

until


معنی : تا، تا وقتی که، وقتی که، تا اینکه
معانی دیگر : (اسکاتلند) به سوی

انگلیسی به فارسی

تا، تااینکه، وقتی که، تا وقتی که


تا زمان، تا اینکه، وقتی که، تا، تا وقتی که


انگلیسی به انگلیسی

حرف ربط ( conjunction )
(1) تعریف: up to the time when.

- We drove until the sun came up.
[ترجمه Amirhossein] ما رانندگی کردیم تاوقتی که خورشید پایین امد
[ترجمه زهرا کوهی ور] تا هنگام طلوع خورشید رانندگی کردیم.
[ترجمه متین] ما رانندگی کردیم تا طلوع خورشید ( بالا آمدن خورشید )
[ترجمه Hoora] ما رانندگی کردیم تا موقعی که غروب خورشید فرا رسید.
[ترجمه ترگمان] تا غروب آفتاب حرکت کردیم
[ترجمه گوگل] ما سوار تا زمانی که خورشید بیفتد

(2) تعریف: before (used in a negative construction).

- She can't play until she finishes dinner.
[ترجمه sjd] او نمی تواند بازی کند تا زمانی که شام را تمام نکرده است
[ترجمه متین] او نمیتواند بازی کند تا زمانی که شامش را تمام کند
[ترجمه امید منصوری] تا زمانی که شام اش را تمام نکند، نمی تواند بازی کند.
[ترجمه ترگمان] تا وقتی که شامش را تمام کند نمی تواند بازی کند
[ترجمه گوگل] او نمی تواند بازی کند تا او شام را تمام کند

(3) تعریف: to the point that.

- She danced until she got blisters on her feet.
[ترجمه ترگمان] اون تا وقتی که پاهاش تاول زد، رقصید
[ترجمه گوگل] او رقصید، تا زمانی که او بر روی پاهایش لرزید
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: up to a particular time.
مشابه: prior to

- We worked until the evening.
[ترجمه ملیکا] ما تا بعد از ظهر کار کردیم
[ترجمه ترگمان] تا غروب آفتاب کار کردیم
[ترجمه گوگل] تا دیر وقت کار کردیم

(2) تعریف: before a particular time (used in a negative construction).

- He won't move until summer.
[ترجمه ترگمان] او تا تابستان حرکت نخواهد کرد
[ترجمه گوگل] او تا تابستان حرکت نخواهد کرد

• up to
up to the time which
if something happens until a particular time, it happens before that time and stops at that time.
if something does not happen until a particular time, it does not happen before that time and only happens after it.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تا آنجا، تا این که

مترادف و متضاد

تا (حرف اضافه)
than, till, until, up to

تا وقتی که (حرف اضافه)
until

وقتی که (حرف ربط)
when, until

تا اینکه (حرف ربط)
than, till, in order to, until

just before


Synonyms: as far as, before, before the coming, continuously, down to, in advance of, in expectation, prior to, till, to, up till, up to


جملات نمونه

1. until sometime after midnight
تا پاسی پس از نیمه شب

2. until the charcoal catches, don't put the kebab on it
تا زغال نگرفته کباب را روی آن نگذارید.

3. until their demands are met, the workers are out
تا رسیدگی به خواسته های آنها کارگران در اعتصاب هستند.

4. until when is your office open?
اداره ی شما تا کی باز است ؟

5. until further notice
تا اطلاع ثانوی

6. until now
تاکنون،تاحالا

7. practice until you can go through the whole operation without thinking
تمرین کن تا وقتی که بتوانی بدون فکر کردن همه ی عملیات را انجام بدهی.

8. search until you find!
بگرد تا بجوری !

9. wait until all the guests are assembled
صبرکن تا همه ی مهمانان جمع شوند (بیایند).

10. wait until lunch is ready
صبر کن تا ناهار آماده شود.

11. wait until this emergency is over, because then the prices will fall
صبر کن تا این وضع فوق العاده تمام شود چون در آن موقع قیمت ها خواهد افتاد.

12. wait until your boil maturates, then you can press it
صبر کن تا کورک برسد،آنوقت می توانی آن را فشار بدهی.

13. don't attack until i give the word!
تا من فرمان نداده ام حمله نکنید!

14. go slow until you feel really well again
کمتر فعالیت کن تا کاملا احساس کنی که دوباره سلامتی خود را باز یافته ای.

15. he drank until he passed out
او آنقدر نوشید که پس افتاد.

16. he talked until he became wheezy
آن قدر حرف زد که به خس خس افتاد.

17. heat water until it boils
آب را گرم کن تا جوش بیاید.

18. i slept until ten a. m.
تا ساعت ده بامداد خوابیدم.

19. i'll wait until you call
صبر می کنیم تا تلفن بزنی.

20. she waited until the laughter had died down
او صبر کرد تا صدای خنده فروکش کند.

21. stay put until i come back
از جایت تکان نخور تا برگردم.

22. they banqueted until two
تا ساعت دو عیش و نوش کردند.

23. we feasted until dawn
تا سحر سورچرانی کردیم.

24. we waited until it was night
صبر کردیم تا هوا تاریک شد.

25. beat egg whites until stiff
سفیده ی تخم مرغ را بزن تا غلیظ بشود.

26. cook the candy until it ropes
آب نبات را بپز تا رشته رشته و چسبناک بشود.

27. don't trouble trouble until trouble troubles you!
تا وقتی که دردسر تو را دردسر نداده سربه سر دردسر نگذار!

28. follow this street until you get to the red light
این خیابان را ادامه بده تا به چراغ قرمز برسی.

29. girls remain virgin until they are married
دخترها تا زمانی که ازدواج کنند باکره می مانند.

30. he goes hungry until noon
او تا ظهر ناشتا می ماند.

31. he was here until yesterday
تا دیروز اینجا بود.

32. hold the line until i call him
گوشی را نگهدارید تا او را صدا بزنم.

33. hold the taxi until i come
تاکسی را نگهدارید تا من هم بیایم.

34. mehri is busy until two p. m.
مهری تا ساعت دو بعدازظهر کار دارد.

35. needling a blister until it bursts
سوزن زدن به تاول تا اینکه سر باز کند

36. remember the dates until the examinations
تاریخ ها را تا بعد از امتحان به خاطر بسپار.

37. resentment that festered until it broke out in violence
خشمی که به وخامت گرایید و به صورت خشونت متجلی شد

38. she worried robert until he agreed to marry her
آن قدر پاپی روبرت شد تا موافقت کرد که با او زناشویی کند.

39. staying in bed until noon was a luxury that she could seldom enjoy
تا ظهر در بستر ماندن لذتی بود که به ندرت از آن متمتع می شد.

40. the freeze lasted until norooz
سرمای شدید تا نوروز ادامه داشت.

41. their jubilation lasted until dawn
جشن و سرور آنها تا پگاه طول کشید.

42. they pound rice until it turns into soft flour
آنها برنج را می کوبند تا تبدیل به آرد نرم شود.

43. to kill time until the train arrived, he started counting the beams on the ceiling
او برای گذراندن وقت تا آمدن قطار شروع به شمردن تیرهای سقف کرد.

44. turn the dial until you find the station
دکمه را بچرخان تا ایستگاه را بیابی

45. we stayed outdoors until it started to rain
در خارج از ساختمان ماندیم تا باران شروع به باریدن کرد.

46. years passed by until shams returned
سال ها گذشت تا اینکه شمس مراجعت کرد.

47. one is innocent until proven guilty
تا گناه کسی اثبات نشده است بی گناه است

48. god be with you until we meet again
تا ملاقات بعدی خدانگهدار.

49. he strained the rope until it broke
طناب را آنقدر کشید تا پاره شد.

50. his proposal was tabled until the next meeting
پیشنهاد او تا جلسه ی بعد مسکوت گذاشته شد.

51. hold the enemy off until help arrives
جلو دشمن را نگهدارید تا کمک برسد.

52. i number the days until we meet again
من روزشماری می کنم تا تو را دوباره ببینم.

53. pari cleaned the glasses until they started to shine
پری شیشه ها را آنقدر پاک کرد که برق می زدند.

54. peace talks were recessed until next week
مذاکرات صلح تا هفته آینده تعطیل شد.

55. please keep my chair until i get back from the bathroom
لطفا صندلی مرا نگهدارید تا از دستشویی برگردم.

56. ramin squeezed the baloon until it popped
رامین بادکنک را آنقدر فشار داد تا ترکید.

57. she dogged akbar agha until he gave in and married her
آن قدر دنبال اکبر آقا را گرفت تا بالاخره اکبرآقا تسلیم شد و با او ازدواج کرد.

58. she indulged her husband until he would not lift a finger around the house
شوهرش را آنقدر لوس کرد که در کار منزل اصلا کمک نمی کرد.

59. she will not rest until she finds her desires
تا به آرزوهایش نرسد آرام نخواهد نشست.

60. the game stayed scoreless until near the end
بازی تا نزدیکی های آخر بدون امتیاز بود.

61. the school is closed until further notice
مدرسه تا اطلاع ثانوی تعطیل است.

62. the trial was adjourned until tomorrow morning
محاکمه به فردا موکول شد.

63. they held the news until the last possible instant
خبر را تا آخرین لحظه ی ممکن بروز ندادند.

64. this plant's foliation lasts until the latter parts of autumn
برگ دهی این گیاه تا اواخر پاییز ادامه دارد.

65. we must suspend judgement until all the evidence is in
تا تمام شواهد به دست نیامده باید از قضاوت خود داری کنیم.

66. an idle student who sleeps until ten in the morning
شاگرد تنبلی که تا ساعت ده صبح می خوابد.

67. everything was coasting along smoothly until he started meddling
همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه او شروع کرد به دخالت.

68. he leafed through the book until he found the desired page
او کتاب را ورق زد تا صفحه ی دلخواه را پیدا کرد.

69. he plodded for six years until he finally finished his thesis
او شش سال لک لک کرد تا بالاخره تز خود را نوشت.

70. his flight was not discovered until the next day
فرار او تا روز بعد معلوم نشد.

I slept until ten a.m.

تا ساعت ده بامداد خوابیدم.


He was here until yesterday.

تا دیروز اینجا بود.


I'll wait until you call.

صبر می‌کنیم تا تلفن بزنی.


until when is your office open?

اداره‌ی شما تا کی باز است؟


God be with you until we meet again.

تا ملاقات بعدی خدانگهدار.


Years passed by until Shams returned.

سالها گذشت تا اینکه شمس مراجعت کرد.


اصطلاحات

until now

تاکنون، تاحالا


پیشنهاد کاربران

تا
هنوز

تا وقتی که به مثال زیر توجه کنید
I'll wait until next week for my grade.

من برای نمره ام تا هفته دیگه صبر میکنم

تا زمانی که. . .
تا

Still

تا، تاوقتی که، تا اینکه

تا اینکه، تاوقتی که

تا ، تا وقتی که ، تا هنگامِ 🚣🏻‍♀️🚣🏻‍♀️
you will just have to wait until they call your name
شما فقط باید تا وقتی که اسمتون رو صدا می زنن صبر کنید
انسانی 90 ، تجربی 85 ، زبان 85

معنی سوم سایت در نقش حرف ربط ( to the point that ) ;
تا ( به ) حدی که - تا ( به ) جایی که

Until= up to
تا وقتی که
تا زمانی که
تا اینکه
تا هنگام

until=تازمانی که، تاوقتی که ، تا حدی تم به کار میره
. I cant come until tomorrow


Until = تا اینکه ، تا وقتی که

. Until I left lran , I got married .
تا اینکه از ایران خارج شدم ، ازدواج کردم .

Up to

. e. g
You make wine by leaving grape juice to ferment until all the sugar has turned to alcohol

تا وقتی

حرف اضافه until به معنای تا
حرف اضافه until در فارسی به معنای تا است. این حرف اضافه به زمان رویداد یا اتفاقی اشاره می کند. مثال های زیر را در نظر بگیرید:
. i'm staying here until the end of june ( من تا آخر ماه ژوئن اینجا خواهم ماند. )
. he continued working up until his death ( او تا زمان مرگش به کار کردن ادامه داد. )
- گاهی اوقات این حرف اضافه ممکن است به تغییری ( نا مطمئن ) نیز اشاره کند. مثال:
. until now i have always lived alone ( تا الان همیشه تنها زندگی کرده ام. )
نکته: در مثال بالا وقتیکه گوینده می گوید من تا الان تنها زندگی کرده ام، احتمال دارد که دیگر تنها زندگی نکند، بر فرض مثال ممکن است ازدواج کرده باشد و با همسرش زندگی کند.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: