کلمه جو
صفحه اصلی

thus


معنی : بنابر این، پس، چنان، چنین، این طور، بدین گونه، بدینسان، بدین معنی که، از این قرار
معانی دیگر : بدین طریق، بدین نحو، این جور، در نتیجه، بدین ترتیب، از اینرو، مثلا

انگلیسی به فارسی

بدین گونه، بدینسان، از این قرار، اینطور، چنین،برای مثال، بدین معنی که، پس، بنابر این


بدین ترتیب، پس، بنابر این، چنین، بدین گونه، بدینسان، چنان، بدین معنی که، از این قرار، این طور


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in this way.
مترادف: so
مشابه: likewise

- Turn your head thus.
[ترجمه Kian] سر خود را اینچنین برگردان
[ترجمه ترگمان] سر خود را به این ترتیب برگردان
[ترجمه گوگل] سر خود را به طوری که

(2) تعریف: for this reason; consequently; therefore.
مترادف: consequently, hence, so, therefore
مشابه: accordingly, ergo, hereat, then, thence

- We had no heat, and thus we were cold this winter.
[ترجمه Aydin Jz] ما گرم کننده نداشتیم بنابراین این زمستونو سرما کشیدیم
[ترجمه ترگمان] ما در این زمستان هوا گرم نبود و بنابراین ما این زمستان سرد بودیم
[ترجمه گوگل] ما گرما نداشتیم و بنابراین این زمستان سرد بود

(3) تعریف: to a given degree or extent.
مترادف: so

- thus far
[ترجمه ترگمان] تا اینجا
[ترجمه گوگل] تا کنون

• therefore, so
you use thus to introduce the consequence or conclusion of something that you have just said; a formal word.
if you say that something is thus or happens thus, you mean that it is or happens in the way you are describing; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به این ترتیب، بنابراین، به این معنی که، پس، مثلا

مترادف و متضاد

accordingly


بنابراین (قید)
accordingly, so, therefore, thus, hence, ergo, thereupon, insomuch

پس (قید)
back, so, thus, ergo, forth, again, then, afterwards

چنان (قید)
so, thus, such

چنین (قید)
so, thus, likewise, such, sic

این طور (قید)
so, thus, such

بدین گونه (قید)
thus

بدینسان (قید)
thus

بدین معنی که (قید)
thus

از این قرار (قید)
thus

in this manner


Synonyms: along these lines, as follows, hence, in kind, in such a way, in this fashion, in this way, just like that, like so, like this, so, thus and so, thus and thus, thusly, to such a degree


Synonyms: consequently, ergo, for this reason, hence, on that account, so, then, therefore, thereupon


جملات نمونه

1. thus spoke the intrepid sohrab to hooman. . .
به هومان چنین گفت سهراب گرد. . .

2. thus far
1- تا کنون،تا حالا 2- تا این میزان،تا این درجه

3. the information thus collected was printed in newspapers
اطلاعاتی که از این راه به دست آمده بود در روزنامه ها چاپ شد.

4. fate had ordained thus
سرنوشت چنین مقدر کرده بود.

5. i was hoping thus to fillip his spirits
امیدوار بودم بدین وسیله روحیه ی او را تشجیع کنم.

6. people are ungrateful; thus a man i know was kicked out of the house by his own children
مردم نمک نشناس هستند; مثلا مردی را می شناسم که فرزندان خودش او را از خانه بیرون کرده اند.

7. so far (or thus far)
تا حال،تا اینجا،تا این میزان،تاکنون

8. she described the situation thus . . .
وضعیت را این جور توصیف کرد . . .

9. he was sick and old and thus incapable of climbing that mountain
او بیمار و پیر بود و بنابراین نمی توانست از آن کوه بالا برود.

10. you visit but play coy / thus tantalizing me by feeding the flames of your desirability
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی /بازار خویش و آتش ما تیز می کنی

11. Thus the question was finally settled.
[ترجمه ترگمان]پس این سوال بالاخره حل شد
[ترجمه گوگل]بنابراین این سوال در نهایت حل شد

12. Thus it came about that, after many years as an interior designer and antiques dealer, he combined both businesses.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، پس از سال ها به عنوان یک طراح داخلی و تاجر antiques، او هر دو کسب و کارها را با هم ترکیب کرد
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب، پس از سالها به عنوان یک طراح داخلی و فروشندگان عتیقه فروشی، هر دو کسب و کار را در هم آمیخت

13. to speak thus of her benefactor.
[ترجمه ترگمان]تا از ولی نعمت خود سخن بگوید
[ترجمه گوگل]به این ترتیب از بندهای خود صحبت کنید

14. Joseph was able to grease a few palms, thus helping his brother to escape.
[ترجمه ترگمان]ژوزف می توانست چند نخل را روغن بزند و در نتیجه به برادرش کمک کند که فرار کند
[ترجمه گوگل]یوسف توانست چند کف دست را روغن کند و به برادرش کمک کند تا فرار کند

15. Her political career thus far had remained unblemished.
[ترجمه ترگمان]شغل سیاسی او تا به حال دست نخورده باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]اوضاع سیاسی او تا کنون باقی مانده است

16. Italy had thus practically declared her independence.
[ترجمه ترگمان]ایتالیا عملا استقلال خود را اعلام کرده بود
[ترجمه گوگل]در نتیجه ایتالیا استقلال خود را اعلام کرد

17. Words thus strung together fall on the ears like music.
[ترجمه ترگمان]کلمات مثل موسیقی در گوش یکدیگر فرو می ریختند
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، واژه ها به هم متصل می شوند به گوش مانند موسیقی می افتند

Thus Spake Zarathustra

زرتشت چنین گفت


she described the situation thus ...

وضعیت را این جور توصیف کرد ...


The information thus collected was printed in newspapers.

اطلاعاتی که از این راه به دست آمده بود در روزنامه‌ها چاپ شد.


He was sick and old and thus incapable of climbing that mountain.

او بیمار و پیر بود و بنابراین نمی‌توانست از آن کوه بالا برود.


People are ungrateful; thus a man I know was kicked out of the house by his own children.

مردم نمک‌نشناس هستند؛ برای مثال مردی را می‌شناسم که فرزندانش او را از خانه بیرون کرده‌اند.


اصطلاحات

thus far

1- تا کنون، تا حالا 2- تا این میزان، تا این درجه


پیشنهاد کاربران

لذا

به همین دلیل، از این رو، رو این حساب

در نتیجه این.

as a result of this

Therefore

بدین گونه
مثلا

در نتیجه
بنابراین
حاصل، حاصل شدن، حصول

متعاقباً، متعاقب آن، در نتیجه، ماحصل ( آن ) ، بدین سان، بدین ترتیب

1. بنابراین
2. بدین گونه

1. در نتیجه ، بنابراین ، as a result of sth , therefore , hence
2. این چنین ، like this , in this way

بدین قرار

therefore
So


بدین ترتیب

چونکه هر2زبان هندواُروپایی هستندبرابرِ این واژه - پس - می باشد


کلمات دیگر: