کلمه جو
صفحه اصلی

understood


زمان گذشته و اسم مفعول: understand، درک شده، فهمیده، توافق شده، قبول شده، مقدر، بدیهی

انگلیسی به فارسی

مقدر، بدیهی


زمان گذشته ساده فعل Understand


قسمت سوم فعل Understand


فهمید


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of understand.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: on which an understanding has been reached; agreed upon.

(2) تعریف: known or assumed but not stated; implicit.
مشابه: silent

• capable of being inferred, implied; agreed upon, commonly known; comprehended
understood is the past tense and past participle of understand.

Infinitive: understand, Past Participle: understood


دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] معلوم

مترادف و متضاد

assumed, implicit


Synonyms: accepted, appreciated, axiomatic, down pat, implied, inferential, inferred, known, on to, pat, presumed, roger, tacit, taken for granted, undeclared, unexpressed, unsaid, unspoken, unstated, wise to, wordless


Antonyms: explained, explicit, spoken, written


جملات نمونه

1. i understood the general idea
معنی کلی آن را فهمیدم.

2. he was understood to be in favor of the project
چنین به نظر می رسد که با طرح موافق است.

3. i immediately understood the full import of her words
فورا مفهوم کامل حرف های او را درک کردم.

4. can a singular person be understood apart from his culture?
آیا می توان یک شخص واحد را جدا از فرهنگش مورد پژوهش قرارداد؟

5. the phrase "to be married" is commonly understood after the word "engaged"
عبارت ((قرار است ازدواج بکنند)) معمولا در واژه ی ((نامزد)) مستتر است.

6. Life can only be understood backwards, but it must be lived forwards.
[ترجمه ترگمان]زندگی فقط می تواند به طور معکوس درک شود، اما باید در جلو زندگی کرد
[ترجمه گوگل]زندگی فقط می تواند به عقب درک شود، اما باید به جلو حرکت کرد

7. Everything that exists objectively can be understood.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که به طور عینی وجود داشته باشد، می تواند درک شود
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که به لحاظ عینی موجود هستند قابل درک است

8. Rusty nodded as though she understood the old woman.
[ترجمه ترگمان]به بیت سرش را تکان داد، انگار که پیرزن را درک کرده بود
[ترجمه گوگل]زنگ زد، انگار او پیرمرد را درک کرد

9. This statement must be understood in the context of the entire document.
[ترجمه ترگمان]این جمله باید در متن کامل سند قابل درک باشد
[ترجمه گوگل]این بیانیه باید در متن کل سند درک شود

10. He's understood to be there at the personal invitation of President Daniel Arap Moi.
[ترجمه ترگمان]او فهمیده بود که در دعوت شخصی رئیس جمهور دانیل کوپر به آنجا آمده است
[ترجمه گوگل]او در دعوت شخصی رئیس جمهور دانیل آراپ موی در آنجا حضور داشت

11. She longed to find somebody who understood her problems, and in him she thought she had found such a person.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست کسی را پیدا کند که مشکلات او را درک می کرد، و فکر می کرد که چنین شخصی را پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]او مشتاق پیدا کردن کسی بود که مشکلات او را درک می کرد و در او فکر می کرد او چنین شخصی را پیدا کرده بود

12. Her lawyer said she understood the consequences of her actions and was prepared to go to jail.
[ترجمه ترگمان]وکیل او گفت که او عواقب اقدامات او را درک کرده است و آماده رفتن به زندان است
[ترجمه گوگل]وکیل او گفت که عواقب اقدامات او را درک کرده و آماده است تا به زندان برود

13. He strove to make himself understood.
[ترجمه ترگمان]می کوشید بر خود مسلط شود
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد خود را درک کند

14. Need not be anyone understood, more don't like anyone to explain themselves.
[ترجمه ترگمان]لازم نیست کسی بفهمه، بیشتر از هر کسی که بتونه خودشو توضیح بده
[ترجمه گوگل]کسی نباید کسی را فهمیده باشد، بیشتر کسی را دوست ندارد که خودش را توضیح دهد

15. Elizabeth understood her husband's loyalty to his sister.
[ترجمه ترگمان]الیزابت وفاداری شوهرش را نسبت به خواهرش درک می کرد
[ترجمه گوگل]الیزابت وفادار شوهرش را به خواهرش فهمید

16. Maybe he would worry less if he understood the situation.
[ترجمه ترگمان]شاید اگر اوضاع را درک می کرد کم تر نگران می شد
[ترجمه گوگل]شاید او کمتر نگران باشد اگر او وضعیت را درک کند

پیشنهاد کاربران

پذیرفته شده

موافقت

گیرایی

تفهیم شدن

مفهوم شد ( در جواب پیجر )

I have understood all the details of the events and causes of neglect and the past with one hundred percent analysis
من تمام جزئیات وقایع و علل غفلت و گذشته را با تجزیه و تحلیل صد درصدی درک کرده ام

قانع کردن

I have understood the depth of the sentences with the exact meaning
عمق جملات را با مفهوم دقیق درک کرده ام ( متوجه شده ام )


قابل درک

شناخته شده

فهمیده شده
درک شده

معلوم گشته، درک شده،

۱. اگه بصورت تک بیاد میشه " گرفتم، متوجه شدم و فهمیدم "
۲. گذشته understand هست

◀️ You'll probably be understood if you just use hiragana


کلمات دیگر: