کلمه جو
صفحه اصلی

unconnected


جدا، نامتصل، وصل نشده، ناهمبند، ناهمبسته، نامرتبط، جفنگ، بی سر و ته، نامنسجم

انگلیسی به فارسی

جدا، نامتصل، وصل نشده، ناهمبند، ناهمبسته، نامرتبط


نامربوط، جفنگ، بی سر و ته، نامنسجم


غیر مرتبط


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of connected.
متضاد: attached, coherent, connected
مشابه: unrelated

• not connected, detached, separate
if one thing is unconnected with another, the two things are not related to each other in any way.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ناهمبند، غیر یکپارچه، ناهمبسته، ناهموسته

جملات نمونه

1. the front wheel is free and unconnected to the motor
چرخ جلو آزاد است و به موتور وصل نیست.

2. She was known to have had personal problems unconnected with her marriage.
[ترجمه ترگمان]او می دانست که مشکلات شخصی با ازدواج او ارتباط دارد
[ترجمه گوگل]او شناخته شده بود که مشاغل شخصی با ازدواج او ارتباطی ندارد

3. Wolf's work is completely unconnected to the current study.
[ترجمه ترگمان]کار گرگ کاملا بی ربط به مطالعه حاضر است
[ترجمه گوگل]کار گرگ به طور کامل با مطالعه فعلی ارتباطی ندارد

4. A series of apparently unconnected events led to his resignation.
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از رویداده ای ظاهرا بی ربط به استعفای او منجر شد
[ترجمه گوگل]یک سری از رویدادهای ظاهرا غیرمنتظره منجر به استعفای او شد

5. My resignation was totally unconnected with recent events.
[ترجمه ترگمان]استعفای من هیچ ارتباطی با حوادث اخیر نداشت
[ترجمه گوگل]استعفای من کاملا با رویدادهای اخیر ارتباط نداشت

6. I can't believe that those two murders are unconnected.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم باور کنم که این دو قتل با هم مرتبط هستن
[ترجمه گوگل]من نمی توانم باور کنم که این دو قتل غیر مرتبط هستند

7. The murders are probably unconnected.
[ترجمه ترگمان] احتمالا قتل ها با هم مرتبط هستن
[ترجمه گوگل]این قتلها احتمالا غیرقابل اتصال هستند

8. It stood alone and apparently unconnected to anything else.
[ترجمه ترگمان]او تنها ایستاده بود و ظاهرا به هیچ چیز دیگری ربط نداشت
[ترجمه گوگل]به تنهایی ایستاد و ظاهرا به هیچ چیز دیگری وابسته نبود

9. This, alas, was unconnected with Carib thinking.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، متاسفانه این هم ارتباطی با تفکر و تفکر نداشت
[ترجمه گوگل]این، افسوس، با تفکر کاربی ارتباط نداشت

10. When working with unconnected script, the samples of writing studied often had unnaturally spaced characters and words.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که با script ارتباطی کار می کرد، نمونه های نوشتاری به طور غیر طبیعی کاراکتر و کلمات را جدا کرده بودند
[ترجمه گوگل]هنگام کار با اسکریپت غیر مرتبط، نمونه های نوشتن مطالعه اغلب دارای کاراکتر های غیر عادی و کلمات بودند

11. This may not be unconnected with the social composition of their respective devotees.
[ترجمه ترگمان]این موضوع ممکن است با ترکیب اجتماعی of مربوطه آن ها ارتباطی نداشته باشد
[ترجمه گوگل]این ممکن است با ترکیب اجتماعی طرفداران خود ارتباط نداشته باشد

12. It also seems unconnected with any military use.
[ترجمه ترگمان]همچنین به نظر می رسد که با هیچ کاربرد نظامی ارتباطی ندارد
[ترجمه گوگل]همچنین به نظر می رسد با استفاده از هر گونه نظامی نظامی ارتباطی ندارد

13. But officials say this was unconnected and that now the situation is calm.
[ترجمه ترگمان]اما مقامات می گویند که این هیچ ارتباطی با هم ندارد و اکنون اوضاع آرام است
[ترجمه گوگل]اما مقامات می گویند این امر غیرقابل اتصال بوده و اکنون وضعیت آرام است

14. This is unconnected to the naming policy, but roundabouts could obviously become known by whatever company name appears on its billboards.
[ترجمه ترگمان]این ربطی به سیاست گذاری ندارد، اما roundabouts می تواند با هر نام شرکتی که روی بیلبوردهای آن ظاهر می شود، شناخته شود
[ترجمه گوگل]این به سیاست نامگذاری وابسته نیست، اما ناگهان می توان گفت که میدان های مختلفی در بیلبورد های خود وجود دارد

15. BIndustry spokesmen argue that encouraging widespread use of unconnected phones would lead to mischief and abuse.
[ترجمه ترگمان]سخنگویان BIndustry مدعی هستند که تشویق استفاده گسترده از تلفن های ارتباطی منجر به آزار و سو استفاده خواهد شد
[ترجمه گوگل]سخنگویان بی بی سی استدلال می کنند که تشویق استفاده گسترده از گوشی های بدون اتصال به خشونت و سوء استفاده منجر می شود


کلمات دیگر: