کلمه جو
صفحه اصلی

thoroughly


معنی : بطور کامل
معانی دیگر : کاملا، تماما، سراسر

انگلیسی به فارسی

به طور کامل، به تمام و کمال


حسابی، فوق‌العاده، کاملا، واقعا


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: completely; throughout.

- The police searched the house thoroughly, leaving no drawer unopened.
[ترجمه Alireza] پلیس کاملا خانه را جست وجو کرد و هیچ کشوری باز نشده نگذاشت
[ترجمه Alireza] پلیس خانه را کاملا گشت و هیچ کشویی را باز نشده رها نکرد
[ترجمه امیرحسین] پلیس خانه را بطور کامل گشت و هیچ کشویی را باز نشده نگذاشت
[ترجمه eli] پلیس خانه را به طور کامل جست و جو کرد ( گشت ) و هیچ کشویی را باز نشده نگذاشت.
[ترجمه سهند کرم زاد] پلیس خانه را بطور کامل گشت و هیچ کشویی را باز نشده رها نکرد
[ترجمه Nasser] پلیس همه جای خانه را جُستجو کرد، هیچ کشویی را ناگشوده رها نَکَرد.
[ترجمه ترگمان] پلیس به طور کامل خانه را جستجو کرد و هیچ کشو را باز نکرد
[ترجمه گوگل] پلیس خانه را به طور کامل جستجو کرد و هیچ کشویی را باز نکرد

• comprehensively, deeply, with great detail

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به طور کامل

مترادف و متضاد

بطور کامل (قید)
hip-and-thigh, thoroughly

exhaustively


Synonyms: all, assiduously, carefully, completely, comprehensively, conscientiously, earnestly, efficiently, exceedingly, exceptionally, extremely, flat out, from A to Z, from top to bottom, fully, hard, highly, hugely, in and out, in detail, inside out, intensely, intensively, meticulously, notably, painstakingly, remarkably, scrupulously, strikingly, sweepingly, through and through, throughout, unremittingly, up and down, very, whole hog, wholly


Antonyms: incompletely, inexhaustively, partially, superficially


utterly


Synonyms: absolutely, altogether, completely, downright, entirely, fully, perfectly, plumb, quite, totally, to the full, well, wholly, without reservation


Antonyms: deficiently, inadequately


جملات نمونه

1. he is thoroughly conversant with the new regulations
او با مقررات جدید آشنایی کامل دارد.

2. he seems thoroughly posted up on the political situation
ظاهرا به وضع سیاسی خیلی وارد است.

3. he was thoroughly despised by the masses
توده ی مردم سخت از او بیزار بودند.

4. i felt thoroughly mean with a cold
احساس می کردم که سرماخوردگی مرا از پای انداخته است.

5. subsequent events thoroughly exculpated him
رویدادهای بعدی بی گناهی او را کاملا نشان داد.

6. his arguments were thoroughly convincing
استدلال های او کاملا متقاعد کننده بود.

7. our investigations have thoroughly revealed their corruption
بازرسی های ما فساد آنها را کاملا آفتابی کرده است.

8. this dog has been thoroughly wormed
این سگ کاملا کرم زدایی شده است.

9. this milk has been thoroughly creamed
خامه ی این شیر کاملا گرفته شده است.

10. the surgeon scrubbed his hands thoroughly with a brush and soap
جراح دستان خود را با برس و صابون خوب شست.

11. tar the base of the walls thoroughly
پایه ی دیوارها را خوب قیر اندود کن.

12. the causes of this disease are thoroughly known
علل این بیماری کاملا شناخته شده است.

13. hearing the bad news made her blench thoroughly
از شنیدن آن خبر بد کاملا وا رفت.

14. everything they say about shamsey is a lie because she is a thoroughly moral lady
هر چه درباره ی شمسی می گویند دروغ است چون او زن کاملا نجیبی است.

15. I'm thoroughly dissatisfied with your work.
[ترجمه eli] من کاملا از کار شما ناراضی هستم.
[ترجمه ترگمان]من از کار شما ناراضی هستم
[ترجمه گوگل]من کاملا با کار شما ناراضی هستم

16. First apply shampoo to hair and then rinse thoroughly.
[ترجمه eli] ابتدا مو را شامپو بزنید و سپس به طور کامل آبکشی کنید.
[ترجمه ترگمان]ابتدا شامپو بزنید تا مو و سپس به طور کامل آبکشی کنید
[ترجمه گوگل]ابتدا شامپو را به موها اضافه کنید و سپس کاملا شستشو دهید

17. The troops were thoroughly demoralized by this set - back.
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی به طور کامل با این عقب نشینی تضعیف شدند
[ترجمه گوگل]سربازان به طور کامل توسط این مجموعه از بین رفته اند

18. Thoroughly understanding the world but not sophisticated is the maturest kindness.
[ترجمه ترگمان]به طور کامل درک جهان را درک می کند، اما نه به شدت مهربانی است
[ترجمه گوگل]به طور کامل درک جهان، اما نه پیچیده است بالغین مهربانی

19. At times I am a thoroughly bad egg.
[ترجمه ترگمان]گاهی من تخم مرغ بدی هستم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات من یک تخم مرغ کاملا بد هستم

20. Wash the fruit thoroughly before eating.
[ترجمه ترگمان]میوه را قبل از خوردن به طور کامل بشویید
[ترجمه گوگل]قبل از خوردن میوه را کاملا بشویید

21. He has not yet been thoroughly initiated into the mysteries of computer.
[ترجمه ترگمان]او هنوز به طور کامل به اسرار کامپیوتر پرداخته نشده است
[ترجمه گوگل]او هنوز کاملا به اسرار کامپیوتر راه ندارد

پیشنهاد کاربران

بسیار
به شدّت

با دقت تمام، در نهایت دقت، با وسواس، محطاطانه، بااحتیاط، با دقت، از روی احتیاط

به طور جامع

خیلی، بسیار

کاملا

به طور کامل Completely

با دقت ، ریزبینانه

به طور دقیق، به طور کامل

دقیقا

از روی دقت، از سر وسواس، از روی احتیاط

۱ ) شدیدا
۲ ) بطور کامل، سرتاسر
I clean the house thoroughly once a week

کاملا
Completely

کاملا
یکسره
تماما
همه جانبه
بطورکلی

پخته

thoroughly ( adv ) = entirely ( adv )
به معناهای: کاملاً، به طور تمام و کمال

خارج کردن👈out or out of👉✅


کلمات دیگر: