1. to a large extent
به میزان زیاد
2. to abate a tax
مالیات را تخفیف دادن
3. to abate an action
عملی را خاتمه دادن
4. to abbreviate "building" as "bldg"
واژه ی "building" را به صورت "bldg" مخفف کردن
5. to abdicate an opinion
از عقیده ای صرفنظر کردن
6. to abduct adjoining fingers
انگشت های مجاور را از هم دور کردن
7. to abet the commission of a crime
در ارتکاب جرم شریک بودن
8. to abort a disease
مرض را در آغاز کار درمان کردن
9. to abrogate a treaty
معاهده ای را لغو کردن
10. to abstain from sugar
از خوردن شکر پرهیز کردن
11. to abuse freedom
از آزادی سواستفاده کردن
12. to accomodate oneself to changes
خود را با تغییرات وفق دادن
13. to accompany words with deeds
حرف را با عمل توام کردن
14. to accomplish a task
کاری را به انجام رساندن
15. to accumulate wealth
ثروت اندوختن
16. to achieve one's goal
به هدف خود رسیدن
17. to achieve orgasm
به اوج لذت جنسی رسیدن
18. to achieve success
کامیاب شدن
19. to achieve the pious ends of life, one must mortify the flesh
برای دستیابی به هدف های پارسا منشانه ی زندگی،انسان باید نفس خود را خوار نگه دارد.
20. to acknowledge a deed
اعتبار سندی را تایید کردن
21. to acquaint oneself with the facts
خود را با واقعیت آشنا کردن
22. to acquire learning
کسب دانش کردن
23. to act cheaply
گدا بازی درآوردن،فرومایگی کردن
24. to act mad
دیوانگی کردن،مثل دیوانه ها عمل کردن
25. to actualize one's dreams
به خواب و خیال های خود جامه ی عمل پوشاندن
26. to add insult to injury
علاوه بر آسیب رساندن توهین هم کردن،صدمه زدن و اهانت هم کردن
27. to add the numbers together
شماره ها را (با هم) جمع بستن
28. to address those present
حاضران را مخاطب قرار دادن
29. to adhere to a principle
به عقیده ای وفادار ماندن
30. to adjust the watch
ساعت را تنظیم کردن
31. to administer a drench to a horse
داروی آبگونه به اسب خوراندن
32. to administer a sedative
دادن مسکن (تحت نظارت پزشک)
33. to administer justice
عدالت را اجرا کردن،احقاق حق کردن
34. to administer to the patients' needs
به احتیاجات بیماران رسیدگی کردن
35. to adulterate milk
آب در شیر کردن
36. to advance the pawn
(در شطرنج) پیاده را جلو بردن
37. to affix a label to a bottle
روی یک بطری برچسب زدن
38. to africanize the civil service
افریقاییان را مصدر امور ادارات دولتی کردن
39. to alleviate poverty
کم کردن فقر
40. to allocate funds for housing
اختصاص دادن بودجه برای خانه سازی
41. to alloy gold with copper
طلا را با مس بار زدن
42. to ally oneself with
هم عهد شدن با
43. to amplify a point in a debate
در مناظره نکته ای را شرح و بسط دادن
44. to an extreme degree
به اشد درجه،تا آخرین درجه
45. to analyze a sentence into nouns, verbs, pronouns, etc.
تجزیه ی جمله به اسم و فعل و ضمیر و غیره
46. to animate a children's tale
داستان کودکان را به صورت کارتون درآوردن
47. to animate puppets
(از طریق ریسمان و غیره) عروسک ها را به حرکت درآوردن
48. to annihilate another's ambition
بلند پروازی کسی را خنثی کردن
49. to answer by rote
از روی حافظه پاسخ دادن
50. to answer decisively
با قاطعیت پاسخ دادن
51. to answer without reservation
بدون پرده پوشی پاسخ دادن
52. to antedate a check
چک را به تاریخ گذشته نوشتن
53. to anticipate an opponent's blows
ضربه های حریف را پیشگیری کردن
54. to apply all one's energies
همه ی توانایی های خود را به کار زدن
55. to apply caution
با احتیاط عمل کردن
56. to apply oil to the skin
روغن به پوست مالیدن (زدن)
57. to apply skill in solving a problem
در حل مسئله ای مهارت به کار بردن
58. to appoint a time for the meeting
برای گردهمایی تعیین وقت کردن
59. to apportion blame
تقصیر هر کسی را معلوم کردن
60. to apportion time among one's various activities
وقت خود را برای فعالیت های مختلف قسمت کردن
61. to approach a sales prospect cold turkey
بلامقدمه به خریدار احتمالی نزدیک شدن
62. to approach a task
به کاری پرداختن
63. to argue a matter pro and cons
موافق و مخالف موضوعی بحث کردن
64. to argue with a friend
با یک دوست جر و بحث کردن
65. to arm a missile with a warhead
موشک را مجهز به کلاهک کردن
66. to arouse pity
برانگیختن (حس) ترحم
67. to arouse the ire (of)
خشمگین کردن
68. to arrange a program of entertainment
برنامه ی سرگرمی را ریختن
69. to arrive at an agreement
به توافق رسیدن
70. to arrive at an improper conclusion
به نتیجه ی غلط رسیدن