کلمه جو
صفحه اصلی

dissipate


معنی : از هم پاشیدن، پراکندگی کردن، اسراف کردن
معانی دیگر : پراکندن، پراشیدن، پاشیدن، افشاندن، متفرق کردن، پخش کردن یا شدن، ناپدید شدن، از میان رفتن، زایل کردن یا شدن، هدر دادن، تلف کردن یا شدن، نفله کردن یا شدن، حرام کردن، به بطالت گذراندن، عیاشی کردن، می گساری کردن

انگلیسی به فارسی

پراکندگی کردن، ازهم پاشیدن، اسراف کردن


انگلیسی به انگلیسی

• scatter, spread out; be scattered
if something dissipates or if something dissipates it, it gradually becomes less or disappears; a formal word.
if someone dissipates money, time, or effort, they waste it in a foolish way; a formal word.

مترادف و متضاد

از هم پاشیدن (فعل)
decompose, burst, disintegrate, dissipate

پراکندگی کردن (فعل)
dissipate

اسراف کردن (فعل)
lavish, dissipate

expend, spend


Synonyms: be wasteful with, blow, burn up, consume, deplete, dump, fritter away, indulge oneself, kiss goodbye, lavish, misspend, misuse, run through, squander, throw away, trifle away, use up, waste


Antonyms: accumulate, collect, gather, hoard, save


disappear


Synonyms: dispel, disperse, dissolve, drive away, evanesce, evaporate, melt away, run dry, scatter, spread, vanish


Antonyms: appear


جملات نمونه

1. to dissipate enemy forces by concentrated gunfire
با آتش متمرکز نیروهای دشمن را متفرق کردن

2. to dissipate one's time and efforts
وقت و کوشش خود را به هدر دادن

3. In her youth she seemed to dissipate almost compulsively.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در دوران جوانی تقریبا بی compulsively از بین می رود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید در جوانانش تقریبا اجباری بود

4. One of the ways to dissipate perspiration is by convection.
[ترجمه ترگمان]یکی از راه های پخش کردن عرق ناشی از همرفت است
[ترجمه گوگل]یکی از راه هایی برای از بین بردن جوشیدن بوسیله conection است

5. The police managed to dissipate the mob in minutes.
[ترجمه ترگمان]پلیس توانست در عرض چند دقیقه جمعیت را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]پلیس موفق شد در چند دقیقه چندین نفر را از بین ببرد

6. He wound down the windows to dissipate the heat.
[ترجمه ترگمان]از پنجره پایین رفت تا گرما را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]او پنجره ها را زد تا گرما را از بین ببرد

7. The office boy tried to dissipate the smoke by opening a window of the meeting room.
[ترجمه ترگمان]پسر با باز کردن پنجره اتاق جلسه سعی کرد سیگار را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]پسر دفتر سعی کرد با کشیدن یک پنجره اتاق جلسه، دود را از بین ببرد

8. Don't dissipate your efforts.
[ترجمه ترگمان]سعی ات رو از دست نده
[ترجمه گوگل]تلاش های خود را از دست ندهید

9. The other method is to dissipate the extra 2 kilometers per second by passing through the upper atmosphere.
[ترجمه ترگمان]روش دیگر پخش کردن ۲ کیلومتر اضافی در ثانیه با عبور از جو بالایی است
[ترجمه گوگل]روش دیگر این است که بیش از 2 کیلومتر در هر ثانیه با عبور از اتمسفر بالا

10. An evaporation system is used to dissipate heat from the sun and protect the shuttle's electronics.
[ترجمه پوریا] یک سیستم تبخیر برای از بین بردن گرمای خورشید و حافظت از قطعات الکترونیکی شاتل به کار برده شده
[ترجمه ترگمان]یک سیستم تبخیر برای پخش حرارت از خورشید و حفاظت از لوازم الکترونیکی شاتل به کار می رود
[ترجمه گوگل]سیستم تبخیری برای از بین بردن گرما از خورشید و حفاظت از الکترونیک شاتل استفاده می شود

11. He wanted to dissipate his anger before making the next phone call.
[ترجمه ترگمان]می خواست قبل از تماس تلفنی، عصبانیتش را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]قبل از برقراری تماس تلفنی، می خواست خشم خود را از بین ببرد

12. Firstly, gas is lighter than air and leakages dissipate in the atmosphere rather than forming a local hazard.
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، گاز سبک تر از هوا است و نشتی در اتمسفر به جای ایجاد یک خطر محلی، در اتمسفر پراکنده می شود
[ترجمه گوگل]اولا، گاز سبک تر از هوا است و نشت ها در جو به جای ایجاد یک خطر محلی

13. An hour's walk in the countryside will dissipate any uncomfortable feelings absorbed from others.
[ترجمه ترگمان]پیاده روی یک ساعته در حومه شهر احساس ناخوشایندی را که از دیگران جذب می شود را از بین می برد
[ترجمه گوگل]پیاده روی یک ساعته در حومه شهر، احساسات ناراحت کننده ای که از دیگران جذب می شود را از بین می برد

14. More efficient drives dissipate less heat and hence require smaller heat sinks-traditionally the largest component.
[ترجمه ترگمان]More کارآمدتر گرمای کمتری را از بین می برند و از این رو به sinks کوچک تر نیاز دارند - که به طور سنتی بزرگ ترین مولفه است
[ترجمه گوگل]درایوهای کارآمد تر گرما کمتری را از بین می برند و از این رو نیاز به گرمایش کمتری دارند

15. As penniless brokers they often had to dissipate energy on make-do and mend activities.
[ترجمه ترگمان]به عنوان brokers بی پول، آن ها اغلب مجبور بودند انرژی خود را برای انجام و اصلاح فعالیت های خود از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آنها اغلب به عنوان کارگزارهای بی پولی مجبور شدند انرژی را در فعالیت های کاری و اصلاح فعالیت های خود از بین ببرند

Mist usually dissipates in the sun's rays.

به‌طور معمول مه در اثر نور خورشید از میان می‌رود.


to dissipate enemy forces by concentrated gunfire

با آتش متمرکز نیروهای دشمن را متفرق کردن


A bright light dissipated the darkness of the night.

نوری درخشان تاریکی شب را برطرف کرد.


He dissipated his patrimony on foolish projects.

او ارث پدری را در راه طرح‌های ابلهانه تلف کرد.


to dissipate one's time and efforts

وقت و کوشش خود را به هدر دادن


He has a headache from the extended dissipating of the night before.

به خاطر میخوارگی ممتد شب پیش سردرد دارد.


دانشنامه عمومی

فِتالیدَن، اِفتالیدَن


پیشنهاد کاربران

پخش کردن ، پراکنده کردن

متلاشی کردن

مستهلک کردن

( تردید ) برطرف کردن، پس زدن

اتلاف کردن

از بین بردن
برطرف کردن

اتلاف شدن


به تدریج محو کردن، ناپدید کردن و از بین بردن
He tried to dissipate the smoke by opening the window
اتلاف کردن چیزهای با ارزش مثل زمان پول انرژی
To dissipate one’s time and efforts

در مثال زیر :
. EX: lightning rods * dissipate the charge gradually to the ground
معنی:میله های برقگیر بار الکتریکی را به تدریج در زمین تخلیه میکنند.

dissipate* >>تخلیه شدن
****در این مثال خاص "تخلیه شدن" معنی میدهد.


کلمات دیگر: