کلمه جو
صفحه اصلی

compressed


معنی : متراکم، محکم، فشرده
معانی دیگر : چلانده، تنگین، (گیاه شناسی) مسطح (مثل ساقه ی برگ سپیدار)

انگلیسی به فارسی

فشرده، متراکم


انگلیسی به انگلیسی

• compacted, concentrated, condensed

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] فشرده، متراکم به شکل برش پیچ در یک صدف حفره دار سرپا گویند که قطر خلفی – قدامی آن بزرگتر از قطر پهلویی آن می باشد. متضاد: depressed.

مترادف و متضاد

متراکم (صفت)
heaped, accumulated, aggregate, dense, compact, compressed, condensed, stagnant

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

فشرده (صفت)
compressed, condensed, succinct, compacted, pressed, squeezed, compressive

جملات نمونه

1. compressed cotton
پنبه ی متراکم

2. then those compressed masses began radiating as stars
سپس آن توده های فشرده همچون ستارگان شروع به رخشیدن کردند.

3. With a supply of compressed air, the large balloon inflated in a matter of seconds.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از هوای فشرده، بالون بزرگ در عرض چند ثانیه باد کرد
[ترجمه گوگل]با تهیه هوای فشرده، بالون بزرگ ظرف چند ثانیه تزریق می شود

4. As more snow fell, the bottom layer was compressed into ice.
[ترجمه ترگمان]هرچه برف بیشتری می بارید، لایه پایینی به یخ وصل می شد
[ترجمه گوگل]با کاهش بیشتر برف، لایه ی پایین به یخ فشرده شد

5. Her lips compressed into a thin line.
[ترجمه ترگمان]لب هایش به خط نازک فشرده شد
[ترجمه گوگل]لب هایش به یک خط نازک فشرده شده است

6. In her anger she compressed her lips so tightly that they went white.
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت لب هایش را به هم فشرد و چنان محکم لب هایش را به هم فشرد که سفید شدند
[ترجمه گوگل]در خشمش، لب هایش را چنان محکم فشرده کرد که سفید می شد

7. Wood cuttings and sawdust can be compressed into boards.
[ترجمه ترگمان]برش چوب و خاک اره را می توان به تخته های چوب فشار داد
[ترجمه گوگل]قلمه های چوبی و خاک اره را می توان به تخته ها فشرده کرد

8. His mouth compressed into a thin, hard line.
[ترجمه ترگمان]لب هایش به هم فشرده شد و به خط نازک و سختی فشرده شد
[ترجمه گوگل]دهانش به یک خط نازک و سخت تبدیل شده است

9. The main arguments were compressed into one chapter.
[ترجمه ترگمان]بحث های اصلی در یک فصل به هم فشرده شدند
[ترجمه گوگل]استدلال اصلی به یک فصل فشرده شد

10. He compressed his report into three pages.
[ترجمه ترگمان]او گزارش خود را به سه صفحه تقسیم کرد
[ترجمه گوگل]او گزارش خود را به سه صفحه فشرده کرد

11. Some courses such as engineering had to be compressed.
[ترجمه ترگمان]برخی دوره ها مانند مهندسی می بایست به هم فشرده شوند
[ترجمه گوگل]بعضی از دوره هایی مانند مهندسی باید فشرده شوند

12. The compressed gas is cooled and condenses into a liquid.
[ترجمه ترگمان]گاز فشرده سرد شده و به مایع تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]گاز فشرده خنک می شود و به یک مایع تبدیل می شود

13. The poet compressed many thoughts and emotions into a few well-chosen words.
[ترجمه ترگمان]شاعر افکار و عواطف بسیاری را به چند کلمه خوب انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]شاعر بسیاری از افکار و احساسات را به چند کلمه انتخاب شده فشرده کرده است

14. The four debates will be compressed into an unprecedentedly short eight-day period.
[ترجمه ترگمان]این چهار بحث به مدت ۸ روز به صورت بی سابقه برگزار خواهند شد
[ترجمه گوگل]چهار بحث در یک دوره بی سابقه و کوتاه مدت هشت روزه فشرده می شود

15. Jets of compressed air gave the aircraft lateral and directional stability.
[ترجمه ترگمان]جت هوای فشرده باعث ایجاد پایداری جانبی و هدایتی در هواپیما شد
[ترجمه گوگل]جت های هوای فشرده به ثبات جانبی و هدایت هواپیما کمک کرد

compressed cotton

پنبه‌ی متراکم


پیشنهاد کاربران

خلاصه

کوتاه، کم


کلمات دیگر: