کلمه جو
صفحه اصلی

sigh


معنی : اه، افسوس خوردن، اه حسرت کشیدن، اه کشیدن
معانی دیگر : آه کشیدن، صدایی شبیه آه ایجاد کردن، حسرت خوردن، با غم و حسرت گذراندن، صدای آه مانند، دریغ، آوخ

انگلیسی به فارسی

اه، اه کشیدن، افسوس خوردن، اه حسرت کشیدن


آه، اه، اه حسرت کشیدن، اه کشیدن، افسوس خوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sighs, sighing, sighed
(1) تعریف: to exhale with a long, audible puff of breath, as from sorrow or weariness.

(2) تعریف: of wind or the like, to make a similar sound.

(3) تعریف: to yearn or grieve for something.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express with, or as though with, a sigh.

- She sighed her relief.
[ترجمه اوس‌موسی] او نفس راحتی کشید
[ترجمه ترگمان] او اهی ازسر آسودگی کشید
[ترجمه گوگل] او امدادگر خود را آه کشید
اسم ( noun )
• : تعریف: the sound or act of sighing.

• loud exhalation which expresses relief or sorrow or other emotions; sighing sound, sound of rushing air
exhale loudly in relief or sorrow; make a sighing sound; yearn, long for
when you sigh, you let out a deep breath as a way of expressing feelings such as disappointment, tiredness, or pleasure. verb here but can also be used as a count noun. e.g. with a sigh, he rose and walked away.

مترادف و متضاد

اه (اسم)
aspiration, sigh, suspiration

افسوس خوردن (فعل)
rue, sigh, bemoan, regret

اه حسرت کشیدن (فعل)
sigh

اه کشیدن (فعل)
sigh, suspire

breathe out heavily


Synonyms: blow, complain, cry, exhale, gasp, grieve, groan, howl, lament, moan, murmur, pant, respire, roar, sob, sorrow, sough, suspire, wheeze, whine, whisper, whistle


long for


Synonyms: ache, crave, dream, hanker, hunger, languish, lust, mourn, pine, suspire, thirst, yearn


Antonyms: dislike, hate


جملات نمونه

1. a sigh of relief
نفس راحت

2. to sigh the night away
شب را با غم و افسوس طی کردن

3. his eloquent sigh upon seeing his lover
آه گویای او هنگام دیدن معشوق

4. hassan uttered a sigh of relief
حسن نفس راحتی کشید.

5. homa fetched a deep sigh
هما آه ژرفی کشید.

6. exhale (or draw) a sigh
آه کشیدن

7. the motor stopped with a sigh
موتور با صدای آه مانندی از کار افتاد.

8. he took his shoes off and heaved a deep sigh
او کفش های خود را درآورد و آه ژرفی کشید.

9. We all breathed a sigh of relief when he left.
[ترجمه ترگمان]وقتی از آنجا رفت همه ما نفس راحتی کشیدیم
[ترجمه گوگل]همه ما وقتی که ترک کردیم، عجله کردیم

10. He bit back a sigh of impatience.
[ترجمه ترگمان]او اهی ازسر بی حوصلگی عقب کشید
[ترجمه گوگل]او یک آه از بی قراری برگشت

11. The young cashier gave a patient sigh.
[ترجمه ترگمان]صندوق دار جوان آهی کشید
[ترجمه گوگل]صندوقدار جوان به بیمار نگاه کرد

12. He gave an ecstatic sigh of happiness.
[ترجمه ترگمان]آهی حاکی از خوشحالی از شادی برکشید
[ترجمه گوگل]او یک سحر و جادو سحر و جادو از شادی به ارمغان آورد

13. There was an audible sigh of relief when the news came through that nobody was hurt.
[ترجمه ترگمان]وقتی خبر رسید که کسی آسیب نمی بیند، اهی ازسر آسودگی کشید
[ترجمه گوگل]هنگامی که اخبار از طریق آن هیچ کس صدمه دیده بود، احساس آسودگی قابل شنیدن بود

14. She kicked off her shoes with a sigh.
[ترجمه ترگمان]با آه آه کشید و کفش هایش را درآورد
[ترجمه گوگل]او کفش هایش را با آه کشید

15. She gave an audible sigh of relief.
[ترجمه ترگمان]نفس راحتی کشید
[ترجمه گوگل]او به راحتی قابل شنیدن بود

16. Meer let out his breath in a long sigh.
[ترجمه ترگمان]و نفس عمیقی کشید و نفسش را در سینه حبس کرد
[ترجمه گوگل]مگر نفس خود را در یک آه بلند بلند کرد

17. 'Thank goodness for that!' she said with a sigh of relief.
[ترجمه ترگمان]خدا را شکر! با آهی حاکی از آسودگی گفت:
[ترجمه گوگل]'سپاسگزار بودن برای آن!' او با آهی از تسکین گفت:

18. She gave a sigh of resignation.
[ترجمه ترگمان]او آهی حاکی از تسلیم و رضا داد
[ترجمه گوگل]او از استعفا دید

The widow kept sighing.

بیوه‌زن مرتباً آه می‌کشید.


The wind kept sighing in the branches.

باد همچنان در میان شاخه‌ی درختان صدایی آه‌مانند ایجاد می‌کرد.


She was sighing for the days of her youth.

به ایام جوانی خود حسرت می‌خورد.


to sigh the night away

شب را با غم و افسوس طی کردن


a sigh of relief

نفس راحت


The motor stopped with a sigh.

موتور با صدای آه مانندی از کار افتاد.


پیشنهاد کاربران

1. اه و افسوس ( کشیدن )
2. وزیدن

علامت

آه کشیدن
افسوس خوردن
افسوس
حسرت کشیدن
همه اینا میشه یا یه چیزی تو این مایه ها

صدای نفس کشیدن و یا آه کشیدن


کلمات دیگر: