کلمه جو
صفحه اصلی

analytic


معنی : تحلیلی، روانکاوی، تجزیهای، مربوط به مکتب یا فلسفهء تحلیلی، قابل حل به طریق جبری
معانی دیگر : ماهر در به کار بردن تجزیه و تحلیل، تحلیل گر، وابسته به تجزیه و تحلیل یا قیاس و تحلیل، فراکافتی، واکافتی، (زبان شناسی) کاربرد واژه های غیرقابل تصریف (به جای واژه های تصریف پذیر) برای نشان دادن روابط نحوی، قابل حل بطریق جبری
analytic (al)
تجزیه ای

انگلیسی به فارسی

تحلیلی، تجزیه‌ای


(شخص) تحلیل‌گر، دارای بینش تحلیلی


تحلیلی، روانکاوی، تجزیهای، مربوط به مکتب یا فلسفهء تحلیلی، قابل حل به طریق جبری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: analytical (adj.), analytically (adv.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or resulting from analysis.
مترادف: investigative
مشابه: critical, diagnostic, systematic

- The professor wants the students to take an analytic approach to their reading of the novel.
[ترجمه ترگمان] این استاد از دانش آموزان می خواهد که رویکردی تحلیلی برای خواندن رمان خود داشته باشند
[ترجمه گوگل] استاد می خواهد دانش آموزان را به روشی تحلیلی به خواندن رمان برساند
- She came to this conclusion by applying an analytic method in her study of the animal's behavior.
[ترجمه ترگمان] او با استفاده از روش تحلیلی در مطالعه رفتار حیوان به این نتیجه رسید
[ترجمه گوگل] او به این نتیجه رسید با استفاده از روش تحلیلی در مطالعه خود را از رفتار حیوانات

(2) تعریف: tending to analyze.
مترادف: investigative
مشابه: critical, diagnostic, inquisitive, logical, questioning, reasonable

- She has an analytic mind.
[ترجمه ترگمان] او یک ذهن تحلیلی دارد
[ترجمه گوگل] او یک ذهن تحلیلی دارد

• of analysis, of examination
analytic means the same as analytical.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تحلیلی
[ریاضیات] تحلیلی

مترادف و متضاد

تحلیلی (صفت)
analytic, analytical

روانکاوی (صفت)
analytic, analytical

تجزیهای (صفت)
analytic, analytical

مربوط به مکتب یا فلسفهء تحلیلی (صفت)
analytic, analytical

قابل حل به طریق جبری (صفت)
analytic, analytical

examining and determining


Synonyms: cogent, conclusive, detailed, diagnostic, discrete, dissecting, explanatory, expository, inquiring, inquisitive, interpretive, investigative, judicious, logical, organized, penetrating, perceptive, perspicuous, precise, problem-solving, questioning, ratiocinative, rational, reasonable, scientific, searching, solid, sound, studious, subtle, systematic, testing, thorough, valid, well-grounded


جملات نمونه

1. jahangir has an analytic mind
جهانگیر دارای بینش تحلیلی است.

2. The boy has an analytic mind.
[ترجمه ترگمان]این پسر ذهن تحلیلی دارد
[ترجمه گوگل]پسر یک ذهن تحلیلی دارد

3. The analytic method is dialectical.
[ترجمه ترگمان]روش تحلیلی دیالکتیکی است
[ترجمه گوگل]روش تحلیلی دیالکتیکی است

4. Design - Analytic study of surveillance data on sexually transmitted diseases.
[ترجمه ترگمان]طراحی - تحلیلی تحلیلی از داده های تجسس در مورد بیماری های مقاربتی
[ترجمه گوگل]طراحی - بررسی تحلیلی از اطلاعات نظارت بر بیماری های منتقله از طریق جنسی

5. While any analytic appraisal or reflexivity on this rationale is never given much credibility in the structures of significance.
[ترجمه ترگمان]در حالی که هر ارزیابی تحلیلی یا بازاندیشی در مورد این منطق هرگز اعتبار چندانی در ساختار معنا ندارد
[ترجمه گوگل]در حالیکه هر ارزیابی تحلیلی یا بازتابی از این منطق هیچ اعتبار زیادی در ساختارهای اهمیتی ندارد

6. The writing alternates between theoretical, analytic and narrative.
[ترجمه ترگمان]نوشتن راه حل های جایگزین بین تئوری، تحلیلی و روایی
[ترجمه گوگل]نوشتن متناوب بین نظری، تحلیلی و روایت است

7. Here are a few of the analytic questions that might be addressed:
[ترجمه ترگمان]در اینجا چند مورد از سوالات تحلیلی که ممکن است مورد توجه قرار بگیرند آورده شده است:
[ترجمه گوگل]در اینجا برخی از سؤالات تحلیلی که ممکن است مورد توجه قرار گیرند عبارتند از:

8. There will also be a number of analytic papers, some involving international comparisons.
[ترجمه ترگمان]همچنین تعدادی از مقالات تحلیلی وجود خواهند داشت که برخی از آن ها شامل مقایسه های بین المللی هستند
[ترجمه گوگل]تعدادی از مقالات تحلیلی نیز وجود دارد، برخی از آنها شامل مقایسه های بین المللی است

9. The focus on the single political actor has analytic advantages, since data gathering and analysis can be precise and intensive.
[ترجمه ترگمان]تمرکز بر روی یک بازیگر سیاسی دارای مزایای تحلیلی است، چرا که جمع آوری داده ها و تحلیل می تواند دقیق و فشرده باشد
[ترجمه گوگل]تمرکز بر یک بازیگر سیاسی تنها از مزایای تحلیلی برخوردار است، زیرا جمعآوری و تحلیل دادهها میتواند دقیق و فشرده باشد

10. In this chapter, I am mainly concerned with analytic methods, and in succeeding chapters with interpretation.
[ترجمه ترگمان]در این بخش، من عمدتا با روش های تحلیلی، و در فصل های بعد از تفسیر، نگران هستم
[ترجمه گوگل]در این فصل، من عمدتا به روش های تحلیلی و در فصل های بعد با تفسیر توجه می کنم

11. This provides an analytic extension beyond the Cauchy horizon which is another part of Kerr space-time.
[ترجمه ترگمان]این یک بسط تحلیلی فراتر از افق کوشی است که بخش دیگری از کر زمان - زمان است
[ترجمه گوگل]این یک فرمت تحلیلی فراتر از افق کوشی است که بخشی دیگر از فضا-زمان کر است

12. Treatment of material I have developed a simple analytic treatment which can be applied to the main areas of electronic publishing.
[ترجمه ترگمان]اضافه کردن مواد به مواد، یک درمان تحلیلی ساده را ایجاد کرده ام که می تواند در زمینه های اصلی انتشار الکترونیکی به کار رود
[ترجمه گوگل]درمان مواد من یک درمان تحلیلی ساده را توسعه دادم که می توان آن را در زمینه های اصلی انتشارات الکترونیکی اعمال کرد

13. This provides a basis for its analytic determination.
[ترجمه ترگمان]این امر مبنایی برای تعیین تحلیلی آن فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این مبنایی برای تعیین تحلیلی آن است

14. Easton was searching for an analytic concept that would facilitate the development of a general theory of politics.
[ترجمه ترگمان]Easton به دنبال یک مفهوم تحلیلی بود که توسعه نظریه عمومی سیاست را تسهیل می کرد
[ترجمه گوگل]Easton در جستجوی یک مفهوم تحلیلی است که ترویج یک نظریه عمومی سیاست است

Jahangir has an analytic mind.

جهانگیر دارای بینش تحلیلی است.


پیشنهاد کاربران

مجزا

تجزیه و تحلیل کردن

تحلیلی


کلمات دیگر: